تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: کدامیک از دلایل زیر را عامل اصلی کاهش ازدواج میدانید ؟

راي دهنده
726. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • مسائل مالی و آینده ی مبهم

    579 79.75%
  • مهریه

    112 15.43%
  • عدم اعتماد به جنس مخالف

    195 26.86%
  • از بین رفتن اعتقادات

    86 11.85%
  • سایر دلایل

    151 20.80%
Multiple Choice Poll.
صفحه 28 از 328 اولاول ... 182425262728293031323878128 ... آخرآخر
نمايش نتايج 271 به 280 از 3272

نام تاپيک: چرا ازدواج میکنم / نمیکنم ؟

  1. #271
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    منم با ازدواج سنتی موافقم نه اون ازدواجی که وقتی اسمش میاد چیز عجیب و غریبی به ذهن جوانها میرسه

    بزارید یه مثال بزنم

    چند روز پیش عمه بنده یه خانومی رو برای ازدواج به یکی از بستگان نزدیک شوهرش معرفی کرد.عکساشونو رد و بدل کردن و هم دختره و هم پسره حداقل از ظاهر هم راضی بودن.تقریبا 1 هفته پیش مراسمی مثل خواستگاری برگزار شد که خوانواده ها همو ببینن.اون طور که عمه بنده بهم گفت 2 طرف قرار گذاشتن مدتی رو برای آشنایی بیشتر با خصوصیات و خلقیات هم در کنار هم باشند و زیر نظر خانواده ها و حتی مشاوره ازدواج.بعدش اگه با عقل و منطق دیدن میتونند با هم زندگی کنند خوب با هم ازدواج میکنند
    این سبک آشنایی ها خیلی هم خوبه و از دوستی های قبل از ازدواج به نظرم خیلی بهتره

    درست میفرمایید همین ادواج های سنتی هستند که سال ها زن و شوهر رو فقط به خاطر همون سنت هایی که واسه بعضی ها از زندگی خودشون هم مهمتر هستش زیر یک سقف نگه داشته در حالی که سالهاست از یکدیگر طلاق عاطفی گرفتند و به قول خودشون اگر پای بچه در میان نبود خیلی زودتر از این حرفها از هم جدا میشدند و بچه بیگناه عاملی هست برای زیر یک سقف ماندن دو نفری که با ازدواج سنتی و نه نگفتن به سنت ها و طی یک شناخت کوتاه مدت با هم پیمان یک عمر زندگی رو بستند

    من خودم رابطه دوستی داشتم و میدونم بد دردیه.خدا شاهده هنوز که هنوزه از نظر روحی به حالت عادی برنگشتم و همیشه به خودم میگم ای کاش 1 سال و نیم پیش لال میشدم و پیشنهاد دوستی به طرف نمیدادم
    خلاصه اینکه دوستان خیلی خیلی مراقب دوستی های اینچنینی باشید و فکر نکنید شاید شما با بقیه فریق دارید هیچ وقت طعم شکست عشقی رو نمیچشید.......
    شاید شما بتونی زود فراموش کنی اما کسانی مثه من (که فکر میکنم در اقلیت به سر میبریم) نمیتونن به همین راحتی فراموش کنن.
    من نمیدونم شما چند سالتون ولی بیشتر این اتفاقی که میگید برای سن های پایینتر می افته که احساسات نسبت به عقل از درجه خیلی بالاتری برخوردار هست (شاید تو سن های بالا تر هم اتفاق بی افته) ولی در کل این مشکلی نیست که غیر قابل حل باشد همون طور که شما تمرین میکنی تا مهارتی رو به دست بیاری باید نسبت به احساسات و عقل خودتم تمرین کنی
    تا بتونی تو مواقعی که دچار همچین مشکلاتی میشی احساساتت رو کنترل کنی (شاید این حرفم برای خیلی ها سخت و غیر قابل باور باشه ) ولی من خودم فوق العاده آدم احساسی در این موارد بودم اما بر اثر یک تجربه تلخ بعد از اون به مرور و با تمرین کردن که خیلی هم سخت بود و عذاب زیادی کشیدم به این مهارت دست پیدا کردم که بتونم هر جا و در مورد هر کی و در هر شرایطی احساسات خودم رو نسبت به طرف مقابل کنترل کنم و نذارم احساسم بر عقلم غلبه کنه (البته فقط در مواقعی که لازم باشه مثل مورد این دوستمون)

    بهترین پیشنهادی هم که برای حال حاظر شما میتونم بدم اینه که هر چه سریعتر از تنهایی در بیاین و با کسی رابطه جدیدی آغاز کنید حتی اگر میلی به این کار ندارید یا از طرفی که پیدا میکنید خوشتون نیاد این کار به زودی باعث از بین رفتن خاطرات گذشته توی ذهنتون میشه و کم کم افکار جدید با فرد جدید توی ذهنتون پر میشه و هر وقت فرد بهتری رو از هر لحاظ پیدا کردید (در صورت تمایل خودتون) دوباره رابطه جدیدی رو با فرد جدید و مورد علاقه آغاز میکنید (این کار از نظر خیلی ها غیر قابل قبول هستش)
    +
    صبر و زمان که دوستمون بهش اشاره کرد


    یکی دوسال!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!

    داداش شما چی فکر کردی از شناخت.شناخت کلی حداقل 1 ماه و حداکثر تا 4 یا 5 ماه بوجود میاد.اونم اگه دوطرف خیلی برای شناخت هم سماجت به خرج بدن

    اگه قرار باشه دوسال برای شناخت صرف بشه که کل زندیگ دو طرف تموم میشه.اگه همو نخواستن اونوقت چی؟ برن سراغ یکی دیگه و 2 سال هم وقت صرف کنن برای شناخت دیگری.....
    اونوقت تا ازدواج کنند فکر کنم 90 ساله بشن

    در ضمن روابطی که برای ازدواج باشه و بیشتر از 6 ماه طول بکشه میشه گفت رابطه ای غیر هیجانی و خسته کننده و تکراری میشه.2 طرف حداقل باید تا 6 ماه همو از هر لحاظ اندازه گیری کنند و بعدش برای شروع زندگی تصمیم بگیرن
    کاملا مخالفم با یک شناخت کلی که مثلا علایق هم رو و ... که از نظرتون مهمه شناخت پیدا میکنید و وارد زندگی میشید اما توجه کنید که همیشه همین جزئیات باعث طلاق و از بین رفتن زندگی میشه اگر قرار باشه سر کلیات هم تفاهم نباشه که اصلا زندگی شکل نمیگیره (پس جزئیات رو هم نباید دست کم بگیریم) و همیشه این جزئیات که از نظر خیلی ها بی اهمیت شاید باشه بعد از ازدواج خودش رو نشون میده نه توی دوره 1 ماه تا 6 ماه نامزدی

    در ضمن کسی که قرار نباشه واسه بهم رسیدن و در کنار هم بودن یک عمر 2 سال یا بیشتر صبر کنه همون بهتر که بره و زندگی رو با این فرد شروع نکنیم
    به این نکته هم توجه کنید که افراد خیلی راحت میتونند برای 1 ماه تا 1 سال نقش فرد مورد علاقه زندگی شما رو بازی کنند نه بیشتر پس با گذشت زمان میشه چهره واقعی طرف مقابل رو بهتر شناخت و اگر فرضتون هم بر این هستش که اگر کسی دیگرو بهتر از شما و موقعیتتون پیدا کرد و رفت باید خدا رو هم شکر کنید چون معلوم بود که این فرد به شما تعهد آنچنانی نداشته و هر لحظه بعد از ازدواج هم ممکن بود این کار رو بکنه

    دوستان مهمترین دلیل ازدواج نکردن مشخص شد مسائل مالی و آینده ی مبهمبا 85% ارا
    به نظر من بیایم در این مورد صحبت کنیم
    اول از همه ببینیم یه عروسی در حال حاضر برای پسر و دختر چقدر هزینه داره بعد بریم سراغ نقد کردن هزینه های اضافی
    در مورد مسائل مالی بگم که هفته پیش پسر یکی از اوقوام ازدواج کرده و فقط یک تالار به طور کامل مردونه بوده و یک تالار به طور کامل زنونه ( دو تا تلار گرفتند + 1200 مهمون داشتند) و فقط خرج عروسی همون شب 50 میلیون شد (حالا این اصلا هیچی) ماه قبل ازدواج یکی دیگه از نزدیکان بود خرج شب عروسی تو تالاری تو حومه تهران شد 10 میلیون (فقط برای 3 ساعت) شاید واسه بعضی ها این چییزی نباشه اما نظرشخصی خودم اینه که اگر روزی هم خواستم ازدواج کنم نهایت شاید 2 میلیون بیشتر خرج نکنم و فقط فامیل های درجه یک رو دعوت کنم و اگر پول اضافی بود برای مخارج مهمتر در آینده بزارم کنار (هر کی هم ناراحته مثل پدر و مادر من و طرف مقابل و ... خودش پول مخارج اضافی رو بده ما نوکرشم هستیم)

    یه مساله دیگه هم هست اینه که چه جوری با جنس مخالف ارتباط برقرار کنیم مشکلاتی مانند خجالت و اعتماد به نفس کم اینا همیشه مشکل سازه بوده .

    کسی راه حلی داره ؟
    راه های دیگه ؟
    تشکر .
    شما اصلا هیچ مشکلی نداری و نیای به دکترم نداری فقط به خاطر اینکه محدود بودی (مثل خیلی های دیگه چه خانوم چه آقا) ارتباط برقرار کردن برات سخت شده و اینم کاملا طبیعی هستش و به مرور با حضور توی جمع هایی که جنس مخالف هم باشه ترس و خجالتت کمتر میشه پس بهتره با یکی از دوست های خودت که با خانوم ها ارتباط بیشتری داره توی این جمع ها بری و کم کم ارتباط و معاشرت رو شروع کنی بقیش خود به خود درست میشه

    در این مورد هم تجربه خودم این بود که شاید یه روز مثل شما بودم اما با یکی از اساتید دم خور شدیم و کم کم ترس و ... از بین رفت (البته خیلی سال قبل) و همون طور دوستانی که وقتی دختر میدیدند زبونشون بند میومد و به عبارتی قفل میگردن وقتی با من بیشتر دوست و صمیمیتر شدند تبدیل به اساتیدی شدند که امروز ما پیششون درس پس میدیم و این روند تا همیشه ادامه داره
    Last edited by Mr_100_dolari; 21-10-2012 at 04:13.

  2. 6 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #272
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Legacy's's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    476

    پيش فرض

    عزیز پیش روانپزشک نرو ! اون برات دارو می نویسه چون فک می کنه این خجالت شما به خاطر اتفاقات فیزیولوژیکیه بدن شماس ! برو پیش مشاور یا روانشناس بالینی ! حداقلش اینه برات دارو نمی نویسه و باهات حرف می زنه تا به شناخت درستی در مورد خودت برسی !
    صحبت شما تا حدی درسته. تا جاییکه میدونم 7 سال درس پزشکی بخونید میشید پزشک عمومی و بعد 3 سال دیگه در رشته ی تخصصی روان پزشکی بخونید میشید روان پزشک. بیشتر سروکارتون با تجویز دارو هست.
    ولی روانشناس عادی که فقط 4 ساله ی کارشناسی خونده که هیچ. چون بیشتر با الفبای نظریات رواشناسی غرب و شرق آشنا میشند. ولی روانکاوی یک تخصص خیلی بالاتریه. چون روانکاو با تکنیک های خاص خودش از جمله یکیش هیپنوتیزم، میتونه ریشه ی اصلی مشکلات شما رو در روان ناخوداگاهتون پیدا کنه و برطرف کنه.
    البته من سر و کارم با هیچکدوم از این سه گروه(روانپزشک-روانشناس-روانکاو) نبوده ولی از اتفاق روزگار بین دوستان قدیمم از هر سه گروه داشتم. توهین نشه ولی اون که کارشناس روانشناسی بالینی بود خودش یک پا روانی کامل و درمانده در حل معضلات خودش بود.
    Last edited by Legacy's; 21-10-2012 at 06:26.

  4. 5 کاربر از Legacy's بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #273
    کـاربـر بـاسـابـقـه M . Sayid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    2,651

    پيش فرض

    صحبت شما تا حدی درسته. تا جاییکه میدونم 7 سال درس پزشکی بخونید میشید پزشک عمومی و بعد 3 سال دیگه در رشته ی تخصصی روان پزشکی بخونید میشید روان پزشک. بیشتر سروکارتون با تجویز دارو هست.
    ولی روانشناس عادی که فقط 4 ساله ی کارشناسی خونده که هیچ. چون بیشتر با الفبای نظریات رواشناسی غرب و شرق آشنا میشند. ولی روانکاوی یک تخصص خیلی بالاتریه. چون روانکاو با تکنیک های خاص خودش از جمله یکیش هیپنوتیزم، میتونه ریشه ی اصلی مشکلات شما رو در روان ناخوداگاهتون پیدا کنه و برطرف کنه.
    البته من سر و کارم با هیچکدوم از این سه گروه(روانپزشک-روانشناس-روانکاو) نبوده ولی از اتفاق روزگار بین دوستان قدیمم از هر سه گروه داشتم. توهین نشه ولی اون که کارشناس روانشناسی بالینی بود خودش یک پا روانی کامل و درمانده در حل معضلات خودش بود.
    روانشناس بالینی تا ارشد نگیره مجوز مطب بهش نمی دن یعنی باید حداقل 6 سال بخونه !

    روانکاوی هم فک نکنم تو ایران داشته باشیم ! کسی که می خواد روانکاو بشه باید خودش دو سال روانکاوی بشه تا ناخودآگاهش به قولی خالی بشه تا موقع درمان بیمار ناخودآگاهش نیاد روش تاثیر بزاره !!

    در مورد روانپزشکی : هر رفتاری که شکل می گیره مثلا کسی افسرده میشه مجموعه ای از عوامل قبلش اتفاق افتاده نه اینکه صبح پاشه افسردگی گرفته باشه اگه این رفتار ریشه یابی نشه انگار به جای درمان فقط مسکن بهش می دیم ! هر چند در موارد حاد باید با تجویز روانپزشک سروتونین مصرف کنه ولی به هر حال تا ریشه یابی و حل اون معضل اولیه انجام نشه انگار فقط مسکن می دیم بهش !

  6. 3 کاربر از M . Sayid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #274
    کاربر فعال انجمن ادبیات hamid_diablo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    محل سكونت
    آنجا که عقاب پر بریزد
    پست ها
    5,780

    پيش فرض

    [
    Mr_100_dolari جان حس نقل قول گرفتن نداشتم

    به نظرم شما داری اشتباه میکنی .2 سال زمان خیلی خیلی زیادی برای آشناییه.در ضمن شما میگی کسی که 2 سال صبر نکنه همون بهتر که بره........

    تو رابطه های اینچنینی تا دلت بخواد دیدم که حتی بعد از 5 سال یا بیشتر از هم جدا شدن.ارتباط خیلی زیاد وابستگی عاطفی میاره و میتونه چشم و گوش ادم رو به دلایل منطقی ببنده

    یکی از دوستام تو محیط کارش اتفاقی با یکی از کارمندهای خانمش دوست میشه.اونطور که خودش گفته بود اصلا از این خانم و مخصوصا از چهرش خوشش نمیومد.الان 1 سال باهاش دوسته.دختره اینو نمیخواد اما این از ترس تنهایی و وابستگی شدیدی که بهش پیدا کرده با زور میخواد با طرف رابطه داشته باشه.حتی خانمه به خونه پدری دوستم زنگ زده و گفته شما یه کاری کنید پرتون بی خیال من بشه اما دوستم میگه عاشقش شدم و نمیتونم رهاش کنم.تازشم میگه با ظاهر و تیپش کنار نمیام اما دوسش دارم.این نتیجه رابطه بیش از حده

    نکته دیگه فکر کنم جزئیات باشه.چزئیات مهمه نه اونقدر که باعث طلاق بشه.وقتی 2 نفر با احساسات با هم ازدواج میکنند اختلاف در جزءیات باعث طلاقشون بشه .اما اگه 2 نفر عاقلانه و عاشقانه با هم ازدواج کنند اونقدر انتخابشون درست و منطقی بوده که سر جزئیات بتونن با هم کنار بیان

    در مورد نقش بازی کردنم باید بگم اگه خانوده ها و مشاوره ازدواج پیگیر رابطه این 2 نفر باشند نقش بازی کردن هم حدی داره و یه جایی تناقص بپیش میاد.من حداقل 2 ماه و حداکثر 6 ماه رو برای آشنایی مناسب میبینم

    در مورد ازدواج سنتی هم بگم که من موافق ازدواج سنتی با معانی که در جامعه داره مخالفم.من میگم اگه پسری از دختری خوشش اومد بره خواستگاری تا حالت رسمی پیدا کنه.بعد قرار نیست که دختره همون شب خواستگاری "بله " بگه.یه صیغه محرمیت خونده میشه و زمانی رو برای آشنایی میزارن.اینطوری هم آقا و هم خانم با هم بیشتر آنشا میشن و اگه خانم نخواست و جوابش " نه "بئد که مشکلی نیست و منطفی میشه

    در مورد پیشنهادتون بگم ه به نظرتون احترام میزارم اما موافقش نیستم

    این پیشنهادتون مثل قرص مسکن میمونه.من خودم تست کردم.بعد از شکست عشق که خوردم و پس از 9 مه با یکی از آشناهای دورمون ارتباط برقرار کردم.الته بیشتر اس ام اسی بود و فقط تو 2 ماه 2 بار همو دیدیم.احساس کردم که تا حدی تونستم نفر قبلی رو فرامشو کنم اما این رابطه جدید هم چیزی بود شبیه به همون.کم کم داشتم وابسته میشدم.اون خانم بیشتر.روزی که گفتم رابطمون عاقلانه نیست کلی گریه کرد.......

    تا 1 ماه بی خیال نمیشد.....خودمم ناراحت بودم...چون یه جورایی با احساساتش بازی شده بود....البته از عمد نبود.......پیشنهاد کی از دوستان بود(درست مثل پیشنهاد شما)

  8. 5 کاربر از hamid_diablo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #275
    آخر فروم باز dsa dsa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    زعفرانیه
    پست ها
    1,238

    پيش فرض

    به نظرتون ؟ این جمله که از شما خوشم اومده و می خوام باهم اشنا شیم برای شروع یه رابطه و دوستی مناسبه؟

  10. #276
    کـاربـر بـاسـابـقـه Behroooz's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2005
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    6,210

    پيش فرض

    در جواب دوست بالایی عزیز
    تجربه های اندک شخصی من میگه دوستی های زودگذر با جنس مخالف چه کوتاه مدت و چه بلند مدت بجز اینکه ارامش روانی شما را به هم بریزد نتیجه دیگه ای نداره

    به جای این کارهای بیهوده استین همت را بالا بزن و با جدیت و توکل به خدا به فکر تشکیل خانوده در اینده باش دوست خوبم

    البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند ...

  11. 8 کاربر از Behroooz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #277
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Legacy's's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    476

    پيش فرض

    به نظرتون ؟ این جمله که از شما خوشم اومده و می خوام باهم اشنا شیم برای شروع یه رابطه و دوستی مناسبه؟
    چه رمانتیک!
    نه دوست من. بذار با یک مثال صد برابر ساده تر برای شما بیانش کنم.
    در طبیعت، پرنده ی نر کلی بخودش زحمت میده مثلاً لانه ی صد رنگ بنا میکنه و از انواع نمایشها و حرکات موزون و صداهای دلفریب دریغ نمیکنه تا بتونه در مقابل رقبا از پرنده ی ماده دلربایی کنه و شایستگی خودش رو بهش اثبات کنه.
    در بین بقیه ی جانداران هم بهمین منوال از شکلک درآوردن بگیر تا جنگ و نزاع خونین از همه رقم انجام میگیره و در این مسیر هیچ کوتاهی صورت نمیگیره تا اینکه بالاخره یکی رو موجود ماده بعنوان انتخاب اصلح خودش برگزینه.
    انسانهای بدوی هم چنین ماجراهای اکشنی رو در طول تکامل چند میلیون ساله شون از سر گذراندند تا اینکه تدریجاً به اینجا رسیدیدم که اسممون شده انسان متمدن و مدرن!

    ولی بازم معنیش این نیست که این مثلاً انسان متمدن دیگه با یکی دو تا جمله ی ساده بتونه همسرگزینی یا نامزدگزینی! صورت بده. نه اونم قواعد و آدابی داره که دیگه توضیحش مثنوی هفتاد من کاغذ شود. گرچه در تمام 29 صفحه ی قبلی اشارات مستقیمی به خیلی از اونها شده.

  13. 8 کاربر از Legacy's بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #278
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    یکی از دوستام تو محیط کارش اتفاقی با یکی از کارمندهای خانمش دوست میشه.اونطور که خودش گفته بود اصلا از این خانم و مخصوصا از چهرش خوشش نمیومد.الان 1 سال باهاش دوسته.دختره اینو نمیخواد اما این از ترس تنهایی و وابستگی شدیدی که بهش پیدا کرده با زور میخواد با طرف رابطه داشته باشه.حتی خانمه به خونه پدری دوستم زنگ زده و گفته شما یه کاری کنید پرتون بی خیال من بشه اما دوستم میگه عاشقش شدم و نمیتونم رهاش کنم.تازشم میگه با ظاهر و تیپش کنار نمیام اما دوسش دارم.این نتیجه رابطه بیش از حده
    مرسی بابت توضیحاتتون

    تو این مورد شما میگی دوستتون با اینکه از ظاهر و تیپ طرف خوشش نمیاد بازم به خاطر ترس از تنهایی و وابستگی ول کنه طرف نیستش پس معلومه دوستتون طرف رو برای ازدواج نمیخواد (که حتی اگرم میخواست) مشکل از سمت دوست شماست قبلا هم گفتم اگر انسان بتونه روی خودش کار کنه و مهارت سرکوب احساسات و یا به قول شما وابستگی الکی (در مواقع ضروری) که کار خیلی سخت و دشواری هم هست دست پیدا کنه به راحتی توی هر زمان و هر رابطه ای با هر مدتی که ا اون رابطه گذشته باشه میتونه پایان بده (این حرفم شاید برای خیلی ها مسخره یا غیر قابل هضم و باور باشه) اما تجربه خودم بعد از رسیدن به این مهارت باعث شده تا دیگه در رابطه های مختلف (حتی اگر عاشق طرفم هم میشدم) بعد از پایان رابطه دیگه احساس شکست عاطفی رو تجربه نکنم و تا ماه ها و حتی سال ها در غم تموم شدن رابطم نباشم

    برای ترس از تنهایی هم میتونه بره سراغ یه نفر دیگه اگرم نمیتونه بازم مشکل خودشه (وقتی فقط به خاطر تنها نشدن با این خانوم هست)

    این پیشنهادتون مثل قرص مسکن میمونه.من خودم تست کردم.بعد از شکست عشق که خوردم و پس از 9 مه با یکی از آشناهای دورمون ارتباط برقرار کردم.الته بیشتر اس ام اسی بود و فقط تو 2 ماه 2 بار همو دیدیم.احساس کردم که تا حدی تونستم نفر قبلی رو فرامشو کنم اما این رابطه جدید هم چیزی بود شبیه به همون.کم کم داشتم وابسته میشدم.اون خانم بیشتر.روزی که گفتم رابطمون عاقلانه نیست کلی گریه کرد.......

    تا 1 ماه بی خیال نمیشد.....خودمم ناراحت بودم...چون یه جورایی با احساساتش بازی شده بود....البته از عمد نبود.......پیشنهاد کی از دوستان بود(درست مثل پیشنهاد شما)
    در مورد اینکه شما داشتین مجدد وابسته میشدین بازم حرفم همونه مهارت غلبه بر احساسات توسط عقل (در موارد ضروری) پایان یک رابطه رو حداقل خیلی راحت تر از اون چیزی که توی ذهنتون هست میکنه

    درمورد طرف مقابل هم هر چند شاید از نظر من و شما و خیلی کسایی دیگه هم این کار در مقابل طرفتون نامردی و ... به حساب بیاد اما فراموش نکنیم که دنیا میچرخه و زندگی ادامه داره هم اون شما رو فراموش میکنه هم شما اون رو یکی از خصوصیات خوب آدمی ذهن فراموش کارشه پس زمان و شرایط و آدمای جدید که میان تو زندگی طرف شرایط رو براش عوض میکنن

    در ضمن چون اینجا قرار شده هم چیزو رو راست بگیم و تجربیات خودمون رو در اختیار دیگران بزاریم این جمله رو میگم (بلا نسبت خانوم های این تاپیک و این فروم ) + (نگین دیدت به این قضیه بده و ...) هنوز خیلی مونده تا بعضی از آقایون به شناخت کلی بهتری از خانوم ها برسن (این جمله خیلی معنی داره که برای توضیحش و تجربیاتی که تو این ضمینه هست نیاز به تاپیک جداگانه ای هست) پس تا همین جا کافیه

  15. 2 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #279
    کاربر فعال انجمن شعر و داستان نویسی Mr_100_dolari's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    محل سكونت
    ----Balance(3%)Spot----
    پست ها
    1,410

    پيش فرض

    به نظرتون ؟ این جمله که از شما خوشم اومده و می خوام باهم اشنا شیم برای شروع یه رابطه و دوستی مناسبه؟
    گفتن این جمله من رو یاد دیالوگ های توی فیلمها میندازه که بین دو نفر هست

    مهم نیست که شما از کجا و با چه جمله ای میخواین یه رابطه رو شروع کنید مهم اینه که شما بتونی فقط ارتباط اولیه رو شکل بدی و بعدم بتونی خودت رو تو دل طرف جا کنی و قبل از اینها هم ببینی طرف مقابل اصلا تمایلی به برقراری ارتباط با شما داره یا نه

    چیزی که جالبه (بلا نسبت شما) بعضی از آقایون با کوچکترین نگاه خانوم ها که کاملا سهوی و گذرا هم بوده فکر میکنن که خبری بوده و طرف میخواد که شما باهاش ارتباط بر قرار کنی (هر چند که تو این مورد در بعضی موارد حتی اگر خانوم هم قصدی برای ارتباط نداشته باشه اما کاملا بی تقصیر هم نیستش)

    در کل اینجا مگه قرار در مورد نحوه ارتباط برقرار کردن بین خانوم و آقا صحبت کنیم


    سوال مهمی که من دارم با توجه به موضوع تاپیک (چرا من ازدواج نمیکنم) اینه که :


    چرا اصلا باید ازدواج کرد ؟
    دوستان توی ازدواج دنبال چی هستین ؟
    آیا ازدواج برای انسان آرامش بیشتری به همراه داره نسبت به دوران مجردی ؟

    (خواهشا از بحث ها و دلایل تکراری که ازدواج برای ادامه نسل برای تنها نبودن برای همدم برای تکامل برای اینکه مگه میشه ادواج نکنیم برای اینکه سنمون رفته بالا و ... نباشه میخوام بدونم به غیر از این چیزایی که همه میدونند دیگه دلایلش چیه ؟ (و اگر چیز جدیدی به ذهنتون نمیرسه) حداقل فقط یکی از مهمترین دلایلتون رو برای ازدواج کردن بفرمایید ؟)
    +
    خوشحال میشم اگر دوستان متأهل هم نظرشون در مورد این قضیه بگن ؟

    ممنون
    Last edited by Mr_100_dolari; 23-10-2012 at 10:56.

  17. 6 کاربر از Mr_100_dolari بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #280
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Legacy's's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    476

    پيش فرض

    خوشحال میشم اگر دوستان متعهل هم نظرشون در مورد این قضیه بگن ؟
    من دوستان متأهل میانه سال(بالای 35) و مسن زیادی دارم. تک و توک افراد مجرد میانه سال هم بینشون هستند.
    بی طرفانه قضاوت کنم: متأهل ها خونسردتر، آرامتر و باوقارترند. مجردها پرحرف تر و مقداری عصبی مزاجتر.
    از کوزه همان تراود که در اوست. و البته این قضاوت هوز بر مبنای رفتارهای ظاهریه. اینکه ازدواج در طولانی مدت چه تأثیر عمیقی در نهاد انسان میذاره بجای خود.
    البته این رو هم در دو مورد دیدم که 1.همسر خیلی پرتوقع و 2.همسری که مشکل روانی داره باعث پیری زودرس و پریشان حالی شدید دو تن از دوستانم شده بود. دوست مورد 2 قیافش کپی عکس اواتارمه.

    ولی معمولاً مجردهای میانه سال در امور تخصصیِ کاری دلسوزتر و باسوادِ به روزتری هستند.دنبال آموختنِ بیشتر هستند. برخلاف متأهل ها که بعضاً فسیل متحرک و از دید من تنبل بی مصرفند که البته بخشی از دلیلش میتونه اتکا به فرزندان جوانشون برای انجام بعضی امور تخصصی تر باشه.
    در حالیکه مجردها مجبورند متکی به خود باشند.
    توجه! : این نتایج بر اساس نگاه به افراد تحصیلکرده ی پخته و سرد و گرم چشیده بود که تأثیر تأهل یا تجرد رو در طولانی مدت میشه روی اونها دید. و ملاک قضاوتم اصلاً افرادی نبود که هنوز در اوایل راه زندگی اند و برای قضاوت کردن اثر تأهل یا تجرد هنوز خیلی زودند.

  19. 8 کاربر از Legacy's بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •