هوا سرد بود برف آرام آرام ميباريد دخترک داد ميزد گل بدم گل ..... خانم گل .....
اقا گل بدم؟
دخترکي که همراه مادرش بود گفت : ماماني واسم يک گل ميخري؟؟؟؟؟؟؟
و مادرش با مهرباني جواب داد :
نه عزيزم بريم جلوتر برات کتاب داستان دختر کبريت
فروش را ميگيرم ............