تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 28 از 137 اولاول ... 182425262728293031323878128 ... آخرآخر
نمايش نتايج 271 به 280 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #271
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ارزش يک سال را دانش آموزی که مردود شده می داند.

    ارزش يک ماه را مادری که فرزندی نارس به دنيا آورده می داند.

    ارزش يک هفته را سردبير يک هفته نامه می داند.

    ارزش يک دقيقه را شخصی که از قطار جا مانده می داند.

    و ارزش يک ثانيه را آنکه از تصادفی مرگبار جان بدر برده می داند.

    هر لحظه گنج بزرگی است، گنجمان را مفت از دست ندهيم!

    باز به خاطر بياوريم که زمان به خاطر هيچکس منتظر نمی ماند.

    ديروز به تاريخ پيوست، فردا معماست، و امروز هديه است.

  2. #272
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    عميق ترين درد در زندگی مُردن نيست،
    بلکه نداشتن کسی است که الفبایِ دوست داشتن را برايت تکرار کند و تو از او رسم ِ محبت بياموزی.

    عميق ترين درد در زندگی مُردن نيست،
    بلکه گذاشتن سدی در برابر رودي ست که از چشمانت جاريست.

    عميق ترين درد در زندگی مُردن نيست،
    بلکه پنهان کردن قلبی ست که به اسفناک ترين حالت شکسته است.

    عميق ترين درد در زندگی مُردن نيست،
    بلکه نداشتن شانه های محکمی ست که بتوانی به آن تکيه کنی، و ازغم زندگی برايش اشک بريزی.

    عميق ترين درد در زندگی مُردن نيست،
    بلکه ناتمام ماندنِ قشنگ ترين داستانِ زندگی ست، که مجبوري آخرش را با جدائی به انجام رساني.

    عميق ترين درد در زندگی مُردن نيست،
    بلکه نداشتن يک همراهِ واقعي ست که درسخت ترين شرايط همدم ِ تو باشد.

    عميق ترين درد در زندگی مُردن نيست،
    بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترين احساس زندگی ست.

    عميق ترين درد در زندگی مُردن نيست،
    بلکه يخ بستن وجود آدم ها و بستن چشم هاست

    ...

  3. #273
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    آن روزها چقدر پاک بودیم و بی گناه، با یک نگاه عاشق می شدیم و با یک اشاره دل می باختیم. وقتی به دل بستن خود فکر می کنم، از همه ی آن سادگی ها به خنده می افتم؛ ولی نه! اگر چه دل ها پاک بودند و بی آلایش، اما زندگی مسیری به همان سادگی نداشت
    من به یک نگاه دل باختم و به صد اشاره آن را پاک کردم. می دانم آنچه باید اتفاق می افتد... من به تقدیر نوشته شده ایمان دارم و فکر می کنم آنچه باید رخ خواهد داد، پس خود را به سر نوشت می سپارم و ایمان دارم دل های پاک و بی گناه تقدیری زیبا دارند

  4. #274
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    دوری دوستی کوچک را از بین میبرد ولی به دوستی بزرگ عظمت میدهد مثل باد که اتش کبریت را خاموش میکند ولی به شعله های اتش عظمت

  5. #275
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز دیگه گفت: «می‌خوام برم یه جای دور، جایی كه هیچ مزاحمی نباشه. بعد كه همه چیز روبراه شد تو هم بیا.«‌‌‌‌آخه می‌دونی؟ من اینجاخیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم.فكر خوبیه. من هم خیلی تنهام». یه روز تو نامش نوشت: «من اینجا یه دوست پیدا كردم. آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخند كشیدم وزیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی كنم. آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه لبخندكشیدم و زیرش نوشتم: «آره می‌دونم. فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام». حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و چیزی كه بیشتر خوشحالم می كنه اینه كه نمی دونه من هنوز هم خیلی تنهام خدافظ تمام رویای من

  6. #276
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    ساعت ها خواب می روند ... آدمها از یاد گیج و نم گرفته است دفتر خاطراتم می دانی چه می گویم ؟ امروز قبل از رفتن به کلاس دلم را آویزان می کنم روز میخ زنگ زده دیوار مبادا عاشق نگاه هم کلاسی ام شود چشمانی سبز شاید آبی شاید قرمز از اشک بی کسی اندیشه پریشان من پچ پچه ثانیه های مبهم شهر کلاس اندوه نیمکت های قراضه و ذهن فرسوده درس و هنوز تکرار می شود و هنوز آن مرد در باران می آید چرا ؟ چرا کسی نگفت آن مرد عاشق بود؟ چرا معلم عشق را معنی نکرد؟ چرا صدای باران با صدای گریه هم معنی ست ؟ چرا شاگرد اول ها سوال نکردند؟ تن نیمکت من ضخیم و خسته است در ردیف های آخر کلاس شاگردهای عاشق و مردود پلک می زند مهتابیه خاک گرفته و نیم سوز سقف ترشح می کند دستان یخ زده ام چیزی رو کاغذ چشم می دوزم به آسمان امروز برف می بارید امروز بارها زمین خوردم و مضحکه عابران پیاده یخی کسی آمد دستم را فشرد اشک هایم را چید نگاهم آرام گرفت برف می بارد کفش ها می نویسند در برف چیزی جا می گذارند سایه خویش را شماره می نویسند برای هم شاید کسی تماس بگیرد شاید کسی ... امروز آن مرد در برف آمد راستی ساعتت خواب نرود مرا از یاد ببری !

  7. #277
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    تماشای من و تو .. فقط اگر میدانستی تماشای من و تو از دور چقدر زیباست ... وقتی ردپای من و توست روی برفهای صبح باریده ، از خیلی نزدیک تا خیلی خیلی دور جایی که تو هستی و من و .. زیر چتر نجیب من، بازوی تو ، بازوی مرا سخت گرم فشرده است و به گامهای نامطمئن خود خیره شده ای . وقتی نگاهت میکنم سرت را بالا میگیری و به نوک برف گرفته چنارهای پیر ، به آسمان، چشم میدوزی و من به آسمان چشمان تو .. پرچینهایی پوشیده از برف، از شاخه های هرس شده درختان، هر دو سمت جاده را سمت قلب تو و سمت چتر من، همراه ما می آیند. شاخه های درخت سیب که من دوست دارم و نارنج که تو دوست داری و گیلاس و گلابی و آلبالو ... ولی نمیتوان آنها را زیاد از هم شناخت .. انتهای امروز، انتهای جاده برفی، انتهای قدمهای من و تو، انتهای پرچین ها .. طعم لبهای خنک و سرخ تو را دارد با تنفس سفید و نرم و نازک برف .. تماشای من و تو از دور چقدر زیباست ...

  8. #278
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    صدایت طنین انداخته است در گوشم؛ نجوای زیبای گل را در نفست حس کردم.... قطره های باران را در دو نرگس آهویت... بر گونه های سرخ و سیب مانندت نظاره کردم. ای غریب آشنا که حسی مشترک و غریب در وجودم به ودیعه نهادی؛رقص غمناک کلامم را درشب سیه بپذیر.... تا بامدادی دیگر با تو به پرواز در آیم

  9. #279
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    در وجودم چیزی هست که تو را نجوا می کند ... و تنها عشق مرا رها می کند ... و نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی ... پس عشق و نور را از من دریغ نکن و بر من بتاب که بی عشق تو ؛ بی نگاه تو ؛ بی تو رو به غروب رهسپارم .... مرا به طلوعی دیگر برسان .... به یاد من باش ای بهترینم.... در غم هایم ، در غصه هایم ، در شادی ها و در خنده هایم به یاد تو خواهم بود .... در غروب دلتنگی ها ، در زیر باران ، لحظه طلوع سحرگاه به یاد تو خواهم بود ... در کنار دریا ، لحظه شکفتن گلها ، در هر جای دنیا که باشم به یاد تو خواهم بود .... در لحظه دیدار با بهار ، لحظه بوییدن عطر گلها ، لحظه سفر کردن به آن سوی ابرها به یاد تو خواهم بود .... تو یعنی وسعتی تا بی نهایت... تو یعنی نغمه موزون باران.... تو یعنی تا ابد آیینه بودن برای خاطر دلهای یاران.... تو یعنی در حضور نیلی صبح گلی را به بهار دل سپردن.... تو یعنی ارغوانی گشتن و بعد هزاران دست تنها را فشردن..... تو یعنی مثل شبنم عاشقانه گلوی یاس ها را تازه كردن.... تو یعنی حجم رویای گلی را میان كهكشان اندازه كردن..... تو یعنی پونه را در زیر باران میان كهكشان اندازه كردن..... تو یعنی بی ریا چون یاس بودن و یا به شهر شبنم ها رسیدن..... تو یعنی انتظار غنچه ها را میان شهر رویا خواب دیدن..... تو یعنی گونه های غنچه ای را به رسم مهربانی ناز كردن..... تو یعنی كوچه باغ آرزو را به روی گام یاسی باز كردن..... تو یعنی وسعت معصوم دل را به معنای شكفتن هدیه دادن..... تو یعنی بوته ای از رازقی را میان حجم گلدانی نهادن...... تو یعنی جستجوی آبی عشق...... تو یعنی فصل پاك پونه بودن...... تو یعنی قصه شوق كبوتر..... تو یعنی لذت سبز شكفتن..... دلتنگی هایم تمام نمی شوند و تو هیچگاه از من دور نمی شوی در دلتنگی هایم تو جریان داری آبی و پاك و زلال و مهر بانی چشمهایت همیشگیست نه/ تو هیچگاه از من دور نبودی نه در دلتنگی هایم نه در خلوت تنهایم با ماه وچقدر دلتنگی هایم زیباست وقتی كه تو می زدایی هر چیزی كه غیر از خوبی است و مهر و تنها خوبی و عشق است كه می ماند

  10. #280
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    کوچه های متروک سکوت سیاه رنگ از ان بی وفایی ها از ان یگانه ای كه دوباره مرا كوك نكرد كه در میان باد به رقص برخیزم اخرین وداع تپشی بود از قلب كوچكم كه هجده سال می نواخت واوای بود از ان لحظه های كه با اشك بدرقه می كردم ونگاه هایی بود از ان چشمان خسته ام كه روز و شب می بارید برای تو و اخرین وداع خواهشی بود از تو ان زمان كه از كنار مزارم می گذری به روی گورم گلی بگذاری به پاس عشقم اری یگانه ی من اخرین وداع تنها سروده ایست كه در میان خونم جاریست و اخرین اوایست كه از دوست داشتنت سروده ام

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •