تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 28 از 43 اولاول ... 1824252627282930313238 ... آخرآخر
نمايش نتايج 271 به 280 از 424

نام تاپيک: موسیقی سنتی ایران، میراث جاودان

  1. #271
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض گفتگو با همایون شجریان2

    ▪ اما سؤال بعدی من این است که موسیقی ایرانی شامل حالت‌های گوناگونی مانند موسیقی حماسی، شاد، عرفانی، غمناک و... می‌باشد. اما ظاهراً آنچه که امروزه بیشتر بر آن تاکید می‌شود جنبه‌ی غم‌انگیزی این موسیقی است که برخی بر این موضوع خرده گرفته و آن‌را اساساً جزو عیوب و یا ضعف کل موسیقی ایرانی می‌دانند! نظر شما در این مورد چیست؟

    ـ حتماً این نیاز جامعه‌ی ما بوده است که از میان فرم‌هایی که ذکر گردید، به بیان غم و درد و رنج و شِکوه و شکایت و یا فراق و وصل بیشتر پرداخته شده است.
    در نظر داشته باشید که اساساً موسیقی حالات ویژه‌ای را در انسان ایجاد می‌کند که این حالت با حال خود انسان در موقع شنیدن موسیقی بی‌ارتباط نمی‌باشد. صرفاً همه‌ی ما موسیقی را در یک شرایط گوش نمی‌کنیم. یک نفر ممکن است از شنیدن یک موسیقی شاد و ریتمیک به‌یاد خاطره‌ای بیافتد و بگوید من این موسیقی را با عزیزی گوش می‌کردم که حال، او را از دست داده‌ام و این موسیقی خاطرات او را برای من زنده می‌کند.
    در نتیجه در چنین موقعی حتی از شنیدن یک موسیقی شاد ممکن است در غم و اندوه فرو برویم. این است که موسیقی همواره با انسان کارهای پیچیده‌ای می‌کند و یا آنچنان را آنچنان‌تر می‌کند. این یک بخش است، بخش دیگر هم این است که ما وقتی در موسیقی« کلام » را داریم، این کلام خیلی نقش بازی می‌کند.
    شما وقتی قرار است کلامی را ارائه کنید طبیعتاً باید موسیقی مناسبی را هم برای آن انتخاب نمایید. حال چرا کلام و موسیقی به این سمت‌وسو کشیده می‌شود علت آن‌را باید در تاریخ و فرهنگ‌مان جستجو کرد. تاریخ یک ملت را که ورق بزنی و خط سیر و آداب و سُننش را که بررسی کنی، می‌بینی که موسیقی‌اش هم جدا از آن نیست ؛ حال اگر بخش عمده‌اش هم غم‌انگیز است باید علتش را در همین‌جا یافت.

    ▪ مثلاً ببینید، اساس موسیقی غرب دو گام است: گام بزرگ و گام کوچک ؛ ما به‌غیر از این دو گام، گام چهارگاه را داریم، سه‌گاه را داریم، گام شور را داریم. اما تنوعی که غربی‌ها به موسیقی‌شان داده‌اند به نسبت خیلی بیشتر از ما است. احساس نمی‌کنید که ما هم یک مقداری...؟ منظورم کارهایی است که امروز ارائه می‌شود.

    ـ نه، تنوع و امکانات موسیقی ما کمتر نیست. حتی امروزه غربی‌ها به‌سوی ساختن کارهایی با رنگ و بوی شرقی و یا استفاده از ربع‌پرده که از مشخصات بارز موسیقی ما است روی آورده‌اند. همه‌ی این‌ها برمی‌گردد به آهنگسازان، محققان و کسانی‌که خالق هستند و یا در جایگاه و پُستی هستند که می‌توانند برای موسیقی کاری بکنند و آن‌را حمایت کنند. ما کارهای خوب و باارزش ـ که هر یک شاید به ده کار بیارزد ـ کم نداریم ؛ امروزه شرایط کلی مثل همیشه برای موسیقی و موسیقی‌دان‌ها سخت و مه‌آلود است. حتی برخی از هنرمندان ما مجبور هستند برای فرار از شرایط سخت اقتصادی دست به خلق آثاری بزنند که تنها به اندازه‌ی برآورده‌کردن نیاز اقتصادی خود و تهیه‌کننده ارزش دارد.

    نکته‌ی دیگر جرئت تجربیات جدید و پذیرفتن آن از سوی جامعه است که متأسفانه جامعه‌ی ما و شکل سنتی آن، این امکان را نمی‌دهد که شما هر چقدر که می‌خواهید تجربه کنید حتی به اشتباه. همیشه چهارچوب وجود دارد. همه می‌خواهند فقط آن ایده‌آل از قبل تجربه شده را دنبال کنند ؛ چرا که می‌ترسند جامعه محکوم‌شان کند که از فرم خارج شده یا کاری ارائه کرده‌اند که با ذائقه‌ی جامعه هماهنگ نیست. در چنین فضایی مسلماً موسیقی نخواهد ایستاد اما لنگ‌لنگان پیش خواهد رفت.

    من نیز سعی کردم در ارائه‌ی چند آلبوم منتشر شده با فرم‌های متفاوت و یا حتی نخواندن آواز در آلبوم «با ستاره‌ها» و استفاده از ساز دلنشین گیتار در کارم، بتوانم راه را برای امتحان کردن ترکیب‌ها و یا فرم‌های متفاوت و تازه که شاید از من انتظار نمی‌رود باز کنم. تا در آینده با دست و پایی بسته شده در یک فرم خاص روبه‌رو نباشم، که آن‌وقت دیگر خیلی دیر است. من از اینکه کاری را دوست داشته باشم انجام دهم اما به‌خاطر ملاحظاتی خودداری کنم، بیزارم و هیچ‌گاه به چنین چیزی تن نخواهم داد. به‌هر حال منظورم از همه‌ی این صحبت‌ها این است یک هنرمند برای کار کردن باید بتواند در فضایی که می‌خواهد آزادانه حرکت کند و خودسانسوری نکند.

    ▪ بعضی‌ها متأسفانه خیلی بر علیه «سنت‌های ملی» ما تاخت‌وتاز می‌کنند، و این در حالی است که همه‌ی موسیقی‌دانان تعهد نکرده‌اند که ببینند جریان‌سازهای اجتماعی چه‌کار می‌کنند، آنها هم همان راه را بروند. نظرتان در این مورد چیست؟

    ـ دائماً جامعه و ریتم زندگی ما رو به تغییر بوده که به همان نسبت سلیقه و عادات ما هم در حال تغییر است ؛ حال یک عده هستند که مسئولیت نگه‌داشتن سنت‌ها را بر عهده گرفته‌اند و سعی می‌کنند که ریشه را آبیاری کنند و کارشان بسیار باارزش و تخصصی است.
    ولی همه چیز این نیست ؛ همان‌گونه که لباس و پوشش ما به ده‌ها گونه‌ی مختلف تغییر شکل داده است، ده‌ها گونه موسیقی نیز به‌وجود آمده است. عده‌ای همانند ما موسیقی اصیل را دنبال می‌کنند، یعنی از سنت‌ها و اصالت‌ها استفاده می‌کنند و با توجه به آن، کارهای تازه را ارائه می‌دهند. عده‌ای هم در انواع دیگر فعالیت می‌کنند. جامعه نشان داده که به همه‌ی این‌ها نیازمند است و برای هر کدام مخاطب وجود دارد.
    ردیف موسیقی به‌عنوان یک اصل و مرجع از موسیقی دستگاهی است تا ما بدانیم موسیقی ما و ابعادش چه بوده است، تا آن کس که خلاق است بتواند از این مجموعه استفاده کرده و کارهای تازه‌تری را ارائه بدهد.

    ▪ به‌نظر شما اصول و قاعده‌ی نوآوری در موسیقی ایرانی چه چیزی می‌تواند باشد؟

    ـ شاید نشود اصول درستی برای این موضوع تصور کرد، تنها این نکته به ذهنم می‌رسد که دو تا از مهم‌ترین ارکان نوآوری «شناخت» و «جرئت» است.

    ▪ در زمینه‌ی تنبک زورخانه هم کار کرده‌اید؟

    ـ چون کارهای مرشد مرادی را خیلی گوش می‌کردم برای همین، یک مقدار کمی با فرم خواندن و نواختنش آشنایی دارم، که آن‌را هم به‌واسطه‌ی نوارهای ایشان تجربه کردم.

    ▪ جان‌مایه‌ی فرهنگ و هنر ایران، تفکر، معنا و معنویت هنر می‌باشد. می‌خواستم شما کمی در این مورد هم صحبت کنید.

    ـ شناخت، تکنیک، دانش، تفکر، وارستگی، تجربه و دیدگاه و شعور هنرمند نسبت به دنیای پیرامونش ؛ همگی این‌ها مهم و دخیل هستند. برای یک هنرمند حرفه‌ای در اختیار داشتن مرز بین احساس و تفکر بسیار کلیدی است. به‌عنوان مثال فرق یک خواننده‌ی حرفه‌ای که از خیلی جهات به آمادگی لازم رسیده است با غیرحرفه‌ای این است که او می‌تواند به نهاد شاعر و آهنگساز برود، گویی که آن موضوع برای خود او اتفاق افتاده است ؛ یعنی، همانند یک بازیگر در قالب نقش خود برود و در لحظه کنترل همه‌چیز یعنی ژوست خواندن، حالت‌ها، کنترل صدا، لحن و بیان شعر، فضای دهان، تحریرها و... را در دست داشته باشد. یاد شعری افتادم که می‌گوید: « جمال شخص نه لب لعل و خط زنگاریست / هزار نکته در این کار و بار دلداریست »

    ▪ آواز ایرانی همواره با اشعار گران‌سنگ و عرفانی شاعرانی همچون مولوی، سعدی، حافظ و... عجین بوده است. انس با این اشعار چه تأثیری بر زندگی فردی و هنری شما داشته است؟


    ـ خب برای من همیشه آن اشعاری که خوانده‌ام چیزی نبوده که فقط مصرف کرده باشم، بلکه سعی کردم از این مفاهیم بهره بگیرم. شما اگر دریچه‌های نگاه و ذهنت باز باشد و مفاهیم را درست درک کنی، خواه ناخواه در دیدگاهت تأثیر می‌گذارد.
    به‌قول معروف « در خانه اگر کس است؛ یک حرف بس است ». حافظ، سعدی، مولانا، خیام، عطار، باباطاهر، نظامی، فردوسی و دیگر بزرگان ادب پارسی جملگی از گنجینه‌ها و سرمایه‌های فرهنگی و فرهنگ انسانی هستند. شما اگر سنگ هم باشید در اثر تماس مدام با کلام این بزرگان که مانند رودخانه‌ای پاک و زلال از روح‌وجان شما می‌گذرد و آن‌را صیقل می‌دهد، تغییرشکل می‌دهید.

    ▪ در انتخاب اشعار برای اجرای آواز، به چه طریقی عمل می‌کنید؟ آیا با اهالی شعر و ادب و اهل ذوق هم حشر و نشر دارید؟

    ـ اگر جایی نیاز باشد، حتماً با شعرا صلاح و مشورت می‌کنم. برای انتخاب شعر، طبق دستگاهی که می‌خواهم در آن آواز بخوانم شعرهای مناسب با پیام و فضای آن دستگاه را انتخاب می‌کنم ؛ ماه‌ها می‌نشینم و اشعار را زیر و رو می‌کنم تا آن شعری که مناسب باشد را پیدا کنم.

    ▪ به‌نظر شما رمز و راز ماندگاری یک اثر هنری چه چیز می‌تواند باشد؟

    ـ برخی از اصول می‌تواند مؤثر باشد و کار را نه حتماً ماندگار بلکه پربارتر کند. به‌عنوان مثال در کار خود جدی باشی و به کاری که می‌کنی اعتقاد داشته باشی. دوم اینکه حرف دل مردم را بزنی. خیلی از مواقع حقیقتی است که دارد بیان می‌شود و توخالی نیست ؛ یعنی شرایطی که یا جریان دارد و یا در گذشته و تاریخ یک ملت بوده است. سوم سلیقه در ساخت ملودی و انتخاب کلام و شکل و فرم اجرا و هماهنگی بین کلام و ملودی و سلیقه در انتخاب نوع ارکستر و رژیست سازها.

    چهارم اینکه اگر با کلام است ؛ اجرای ارکستر و خواننده و جنس صدای خواننده و یا حتی اجرای گام از نتی که برای خواننده‌ی موردنظر مناسب و نیز هماهنگ با پیام موسیقی و کلام باشد ؛ و لحن و حس و حال اجرا بسیار مهم است. پنجم، شنونده خیلی فوری بتواند پیام را دریافت کند و حتی بتواند پس از شنیدن، بخشی از موسیقی را در حافظه‌ی شنیداری خود تکرار و آن‌را زمزمه کند.

    ششم اینکه حتی ریا و خودنمایی هم در کار، خود را نشان خواهد داد و شنونده‌ی موسیقی آن‌را فوراً حس می‌کند و نهایتاً اینکه استفاده از عوامل توانا و حرفه‌ای در کیفیت و تأثیرگذاری بسیار مؤثر است. از مواردی که برای نمونه ذکر شد گاهی یک مورد شناخته و یا ناشناخته به‌تنهایی یک اثر را ماندگار می‌کند و در دل و جان شنونده می‌نشاند. در شکل کلی می‌گویند: کاری که از دل برآید، بر دل هم می‌نشیند.

    ▪ وقتی می‌گوییم «موسیقی»، اولین پیامی که به دل شما می‌آید چیست؟

    ـ نزدیک‌تر کردن دل‌ها به هم. موسیقی می‌تواند دشمنی‌ها را به دوستی و دوستی‌ها را آنچنان‌تر سازد. این چیزی است که من در مکتب استاد دادبه آموخته‌ام.

    ▪ برای جوانانی که در حال یادگیری آواز ایرانی هستند، چه توصیه‌ای دارید؟

    ـ اینکه برای تمرین در مرحله‌ی اول از الگویی تقلید کنند و به آن چیزی که می‌خواهند بخوانند و تقلید کنند خیلی درست و بادقت گوش بدهند. حال اگر نزد استادی می‌روند استادشان حتماً آنها را راهنمایی خواهد کرد ؛ ولی اگر استادی ندارند، سعی کنند که آواز موردنظرشان را با دقت هر چه تمام‌تر ضبط و پس از اتمام گوش کنند تا عیوب‌شان را متوجه شوند ؛ چون اگر خشت اول را کج بگذارند، آن‌وقت درست کردن آن چیزی که عادت شده بسیار مشکل است.
    سراغ چیزهای سخت هم نروند، چرا که از همان ابتدای کار می‌باید مرحله به مرحله و درست مسیر را طی کرد و برای پیشرفت کردن نباید عجله داشت. برای انتخاب الگو نیز می‌بایست صدایی را انتخاب کنند که با صدای‌شان هماهنگ است.
    مشکلی که امروزه وجود دارد این است که زندگی‌مان آپارتمان‌نشینی شده است و دیگر از آن خانه‌های بزرگ خبری نیست. به‌همین دلیل سعی کنند که در آپارتمان‌ها تمرین آواز نکنند.

    ▪ ...که مشکل «صدا دزدی» به‌وجود نیاید.

    ـ بله، این خیلی مطلب مهمی است. انسان ناخودآگاه ملاحظه‌ی همسایه‌ها را می‌کند. برای همین بهتر است که برای تمرین آواز به در و دشت و فضای باز و راحت بروند ؛ مثلاً کوه برای تمرین آواز جای بسیار مناسب و عالی است ؛ هم، نفَس خواننده را زیاد می‌کند و هم برای کنترل نفس مفید است. این‌ها نکات اولیه است و مابقی آن هم به عهده‌ی استادشان است که آنها را راهنمایی کند و ایرادهای‌شان را برطرف کند.

    ▪ بیان خواننده در اجرای آواز خیلی اهمیت دارد، یعنی خوانندگانی که با لهجه‌های سرزمین مادری خودشان صحبت می‌کنند، برای اینکه بتوانند آواز رسمی ایرانی را به‌خوبی اجرا کنند، باید به این موضوع توجه نمایند. نظر شما در این مورد چیست؟


    ـ صد در صد، یعنی شما اگر بخواهید موسیقی با کلام فارسی ارائه بدهید، باید حتماً روی لهجه‌تان کار بکنید. درست همانطور که در موسیقی محلی، با همان لهجه‌ی محلی، زیباتر و شیواتر است، در موسیقی با کلام فارسی نیز هنگامی که کلام بدون لهجه بیان می‌شود مخاطب بیشتری دارد و از نظر اصول رایج در موسیقی اصیل ایرانی صحیح‌تر و موردپسندتر است و زیباتر به‌نظر می‌رسد.

    ▪ لطفاً کمی در مورد کارتان با آقای درویشی توضیح دهید.

    ـ جناب درویشی واقعاً برای این کار زحمت کشیدند و تحقیقات مفصلی را انجام دادند، و زمان زیادی را صرف این مجموعه کردند. واقعاً باید قدر ایشان را دانست. ما افرادی مانند محمدرضا درویشی کم داریم که این‌گونه به موسیقی خدمت کنند. گروهی را تشکیل داده‌اند که این دوستان بسیار زحمت می‌کشند و قطعات پیچیده‌ای را اجرا می‌کنند. پروژه‌ی ما ضبط بیست و چهار تصنیف منسوب به عبدالقادر مراغه‌ای است که این کار را با کانون پرورش فکری قرارداد بسته‌ایم و از همکاری و نگاه مثبت کانون بسیار سپاسگزاریم.
    همه‌ی ما این کار را یک کار فرهنگی دیدیم و در واقع می‌خواهیم بخشی از تاریخ موسیقی این سرزمین را که تا به‌حال شنیده نشده از دل تاریخ بیرون بکشیم و همانند یک بنای باستانی به نمایش بگذاریم.

    ▪ جای شگفتی است که آقای درویشی چگونه این قطعات را از دل تاریخ بیرون کشیده‌اند؟

    ـ ایشان با آن مهارت و پشتکاری که دارند این کار را انجام دادند. بیشتر این قطعات را هم در ترکیه به‌دست آورده‌اند، و نُسَخ زیادی را مورد تطابق قرار داده‌اند.

    ▪ شما در زمینه‌ی ضبط صدا، میکس و تدوین و مسترینگ دیجیتال هم تخصص دارید. در این مورد کمی توضیح دهید.

    ـ خواهش می‌کنم... تخصص که نه البته، فقط یک مقداری آگاهی دارم. دوره‌ای بود که می‌خواستم کارهای قدیمی پدر را روی سی‌دی بیاورم. یک پروژه‌ی سه ساله بود که من هفته‌ای چهار روز از صبح تا آخر شب در استودیو بودم و این آثار را با وسواس پالایش می‌کردم. برای همین یک مقداری با کار تدوین و پالایش آشنا شدم.

    ▪ یعنی به‌صورت خودساخته؟

    ـ خیر، با یکی از دوستانم آقای ریموند موسسیان در استودیو بل. البته ایشان همیشه من را تهدید می‌کرد که اگر جایی بگویی شاگرد من بودی، من هم یک آلبوم می‌خوانم می‌گویم شاگرد تو بودم! فکر می‌کنم بعد از چاپ این مصاحبه باید منتظر آلبوم جدیدی با صدای ریموند موسسیان باشیم و البته با پالایش و تدوین من.

    ▪ اما در انتهای مصاحبه وارد بحث مرتبط با وبلاگ کوچک خودمان می‌شویم.

    ـ بله، بله. در واقع وبلاگی که کاملاً به‌صورت خودجوش از سوی شما علاقه‌مندان عزیز شکل گرفت و من را کاملاً غافلگیر کرد.

    ▪ بعضی از طرفداران موسیقی اصیل به شخص شما علاقه‌ی زیادی دارند ؛ آیا در صدد نیستید که ولو به‌صورت محدود و در حد امکان و وقت با این عزیزان تماس‌ها و ارتباط‌هایی را داشته باشید؟

    ـ من که خیلی دوست دارم، برای اینکه اولاً واقعاً مدیون آنها هستم. ثانیاً خودم اصلاً دوست دارم که ارتباط داشته باشم. ارتباط داشتن و هم‌نفس شدن با مردم و علاقه‌مندان، بزرگترین سرمایه‌ی یک رهروی هنر است. ولی متأسفانه کارهای ما، مخصوصاً در این اواخر به‌خاطر کنسرت‌ها، به‌گونه‌ای شده است که من این امکان را ندارم، ساعت‌ها در اینترنت بروم و با علاقه‌مندان ارتباط برقرار کنم. حتی ایمیل‌های کاری خودم را گاهی اوقات یک ماه می‌گذرد تا چک کنم و جوابِ مثلاً موضوع یا طرح و بروشوری را ایمیل کنم. همه‌ی این‌ها از مشغله‌ی زیاد است.
    در این وضعیت در واقع محرومیت برای خود من است که فرصت هم‌صحبت‌شدن با دوستان را از دست می‌دهم. چرا که اشتیاق از سمت من بیشتر است. ای کاش این فرصت را داشتم.

    بخشی از زمان من محدود می‌شود به زندگی شخصی و خانوادگی و کارهای خودم، و بخشی دیگر به کنسرت‌ها و کارهای شرکت دل‌آواز و یا تهیه‌ی آلبوم جدید و... . با توجه به تعداد زیاد علاقه‌مندان ـ که واقعاً به من لطف دارند ـ اگر من بخواهم جواب‌گوی همه باشم، بر خلاف خواسته‌ی خودم امکان‌پذیر نیست. برای همین ترجیح می‌دهم که وارد هیچ ارتباطی نشوم، یا در سایت با چند نفر وارد صحبت نشوم که بعداً جواب دیگر دوستان را نتوانم بدهم و مجبور به عذرخواهی شوم. به‌همین دلیل فقط به یک تشکـــر اکتفا کردم که علاقه‌مندان بدانند که خیلی برای من عزیز و محترم هستند.

    ▪ من از شما به‌خاطر وقتی که برای مصاحبه گذاشتید، تشکر می‌کنم و امیدوارم که موفق و مؤید باشید.





    منبع:وبلاگ همایون شجریان


    سایت تحلیلی خبری عصر ایران

  2. #272
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض محمدرضا شجریان در محضر استاد نورعلی برومند

    آغاز آشنایی و ارادت

    حدود سال ۱۳۵۰ بود که یک روز استاد بهاری تلفن کردند و پس از احوال پرسی گفتند : «چند شب پیش با نورعلی خان برومند بودیم و صحبت شما به میان آمد. آقای برومند گفت : بدم نمی آید که شجریان را از نزدیک ببینم. در ضمن خیلی حرف با او دارم.» آقای بهاری ادامه دادند :«ولی من آنجا چیزی نگفتم بد نیست که قراری بگذاری و بروی نزد برومند. چون می دانم که خیلی دوست داری که چیری یاد بگیری. او هم که استاد خوبیست و می تواند چیزهای زیادی به شما یاد دهد.» از پیشنهاد استاد بهاری استقبال کردم و ضمن ابراز خوشوقتی به ایشان گفتم : «حتما قراری خواهیم گذاشت تا برویم پیش ایشان».دقیقا نمی دانم ولی مدت زیادی از صحبت ما گذشت.استاد بهاری دو سه بار تلفنی با منزل ما تماس گرفته بودند. یا در مسافرت و یا گرفتار کارهای گوناگون خودم بودم و راستش یادم رفته بود به آقای بهاری تلفن کنم. باز یک روز که در خانه بودم آقای بهاری تلفن کردند و گفتند : «فلانی! کجایی؟ هر چه می گردم تو را پیدا نمی کنم. مگر قرار نبود با هم برویم پیش نور علی خان؟ برای اطلاعتت بگویم که الآن چند وقت است که مرکز حفظ و اشاعه ی موسیقی تشکیل شده و زیر نظر برومند عده ای جوان با استعداد هنر جو در آن جا تعلیم می گیرند تا بعدها در دانشگاهها و جاهای حساس دیگر درس بدهند. من هم در آنجا درس می دهم. حدود پانصد نفر عصرها تمرین ساز می کنند و درس می گیرند. البته همه اش روی ردیف های اصیل موسیقی و همان مکتب میرزا و شاگردانش ، با همان شیوه ی درستش کار می شود و می خواهند که موسیقی اصیل فراموش نشود. به همین خاظر است که اینجا زیر نظر نور علی خان برومند تأسیس شده است تا موسیقی خوب پیشرفت کند. چون نور علی خان نمی تواند به کارهای اداری اینجا رسیدگی کند شاگردش دکتر صفوت را پیشنهاد کرده. نورعلی خان می خواهد که آواز هم دوباره راه اصلی اش را پیدا کند. به شما خیلی توجه دارد که بیایی مرکز و ردیف ها را به شیوه ی طاهر زاده یاد بگیری و با انها برنامه اجرا کنی.» گفتم : «من دنبال این فرصتها می گردم ولی نمی دانم جوانهایی که می فرمایید انجا هستند در چه حدی اند و آیا اخلاق من با آنها جور می شود یا نه؟ برای اینکه از استاد برومند چیز یاد بگیرم خیلی مشتاقم ولی برای اجرای برنامه با جوانهایی که تازه به مرکز می آیند باید کمی فکر کنم.» آقای بهاری گفتند : «این جوانها همه شان خوب نوازندگان خوب و با استعدادی هستند و از نظر اخلاقی همه شان انتخاب شده و دست چین اند. اینطور نیست که هر کس به انجا آمد ساز به دستش بدهند. شما یکبار بیا و تمرینشان را ببین می دانم بدت نمی آید.» گفتم : «خیلی خوب ، یک روز قرار می گذاریم و می آیم.»



    شب جمعه به همراه استاد بهاری به منزل دوست استاد برومند که در خیابان صاحبقرانیه (پاسداران امروز) بود رفتیم. شش - هفت نفر بیشتر نبودیم. آشنایی ها آغاز شد و از هر دری سخنی به میان آمد تا نوبت به ساز و آواز رسید. استاد فرمودند :«آقای بهاری! حالا یک چیزی بزنید آقای شجریان هم اگر حالش را دارد یک چیزی بخو.اند. صدایش را از رادیو شنیده ام حضوری اش را هم ببینم!» عرض کردم : «شرمنده ام. این جسارت از من نمی آید.» گفتند : «تعارف را کنر بگذار و بخوان!» گفتم : «به چشم.»
    مانده بودم که چه بخوانم که بد نباشد و نورعلی خان بپسندد. چون کسی که آوازخوانهای خوب دیده و دوست نزدیک طاهر زاده بوده از هز آوازی خوشش نمی آید. در همین فکر بودم که استاد بهاری کمانچه را در افشاری کوک کرد و شروع به نواختن کرد. یکی دو غزل را از ذهن گذراندم و مردد بودم که کدام را بخوانم. به خودم گفتم بهتر است بی گدار به آب نزنم و درسی را که از یکی از استادانم گرفته ام بخوانم. شروع به خواندن کردم و با حساب خودم بد هم نخواندم. افشاری را با تمام پستی بلندی هایش خواندم. صدایم نیز همراهی کرد.
    وقتی تمام شد کفی زدند و لحظاتی به سکوت گذشت. بعد استاد بهاری گفتند : «ماشاءلله آقای شجریان صدایت خیلی رساست ها!» بلافاصله نورعلی خان گفت: «آره ولی نمی دانم چرا اینقدر شعرها را گشاد گشاد می خواند! همه ی این آواز خوان ها عادت کرده اند که هی سیلاب ها را بکشند. فکر می کنند اگر کلمات را بشکنند می شود آواز! در حالی که درست برعکس است.»

    در همین زمینه صحبتهای دیگری نیز پیش آمد. بعدا که هر یک از حاضران با هم به صحبت مشغول شدند نورعلی خان – بطور خصوصی – گفت : «دوست داری که آواز خواندن را طوری یاد بگیری که جایی در بین گل سرسبدهای آواز پیدا کنی؟» گفتم : «البته که می خواهم!» استاد سپس گفت:«کاری می کنم که در دانشگاه تدریس کنی. منتها باید دنبالش را بگیری.» عرض کردم:«بله چشم.حتما.»

    بعد از شام دوباره آقای بهاری – که موقع را مناسب دید- کمانچه را برداشت و بیات زند را شروع به نواختن کرد. این بار با آشنایی بیشتر به حال و هوای نورعلی خان غزلی را مناسب حال مجلس انتخاب و سعی کردم نکته ای را که استاد سر شب فرموده بود رعایت کنم. به این جهت کمی بهتر خواندم. وقتی تمام شد دیدم نورعلی خان می خواهد چیزی بگوید ولی حرفش را همینطور نگاه داشت و ضمن اینکه با سر انگشتان دو دستش روی فرش می زد و کمی هم صورتش سرخ شده بود با یکی دو سرفه ی کوچک سینه اش را صاف کرد. همه منتظر بودند. چون می دانستند که استاد می خواهد چیزی بگوید و دارد مرتب روی حرفش فکر می کند. بالاخره سکوت شکست و گفت : «این اقای شجریان اگر بیایند و کار کنند تمام خواننده ها را می گذارند توی جیبش! بیا.بیا و پشت این کار را بگیر. من هم هستم. همه را بهت یاد می دهم. ایرادهایت هم درست می شود. سعی کن دیگر با صدا دزده نخوانی! تو صدا داری. ولش کن! جلو صدایت را نگیر.»
    در حالی که خیلی خوشحال بودم از این که نورعلی خان این اطمینان را به من داده گفتم : «به چشم. با کمال میل

    منبع : وبلاگ تحریر

  3. #273
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض چاوشان خروشان موسیقی سنتی

    نوز راز و رمز آوای غریب این چاوشان خروشان موسیقی سنتی کشف نشده است.

    کسی نمی‌داند چگونه شد که از دل دستگاه‌های یکنواخت موسیقی سنتی ایران، قطعاتی این چنین شورانگیز و برانگیزاننده بیرون آمد؟ تمام آنانی که موسیقی ایران را (شاید به درستی) به رخوت و رکود متهم می‌کنند در برابر موسیقی این دوره خاص خلع سلاح هستند. ترانه‌ها و قطعاتی که چنان شور و حرارتی در شنونده ایجاد می‌کنند که همچون فنری جمع شده، بلافاصله می‌خواهد خود را در میان موج خروشان مردم و اجتماع پرتاب کند.

    شاید بتوان این چاوش‌های بی‌نظیر را محصول یکی از همان تقارن‌های دل‌پذیر سرنوشت دانست. حضور استادان چیره‌دست و حادثه‌جوی موسیقی ایرانی در کنار شور انقلابی بی‌نظیر سال‌های ۵۷ و ۵۹ و همدلی فراگیری که دیگر تکرار نشد. می‌دانم، می‌دانم شاید گروهی غنای آثار مرحوم ابوالحسن صبا، بنان، استاد تهرانی، پایور، خالقی و عبادی و محجوب و معروفی را در بالاترین سطح موسیقی ایرانی طبقه‌بندی کنند اما نمی‌توان انکار کرد که موسیقی ایران هیچ‌گاه همچون دوره چاوش‌ها چنین مردمی، چنین پرانرژی و چنین هیجان‌انگیز نبوده است. برانگیزاننده بودن این چاوش‌ها، از اساس با تهییج حاصل از موسیقی غربی متفاوت است. در هنگام شنیدن چاوش‌ها، اتفاقی در درون شنونده می‌افتد.

    و حال،مرور می‌کنیم پرونده این اتفاق عجیب موسیقایی را.

    ● ترانه‌ها

    ▪ برادر بی‌قراره

    ▪ ترانه: اصلان اصلانیان،
    ▪ آهنگساز: محمدرضا لطفی،
    ▪ خواننده: محمدرضا شجریان
    شب است و چهره میهن سیاهه/ نشستن در سیاهی‌ها گناهه/ تفنگم را بده تا ره بجویم/ که هر که عاشقه پایش به راهه/ برادر بی‌قراره/ برادر شعله واره/ برادر دشت سینش لاله زاره/ تو که با عاشقان درد آشنایی/ شب و دریای خوف‌انگیز و توفان/ من و اندیشه‌های پاک پویان/ برایم خلعت و خنجر بیاور/ که خون می‌بارد از دل‌های سوزان/ برادر نوجونه/ برادر غرق خونه/ برادر کاکلش آتش فشونه/ تو که با عاشقان درد آشنایی/ تو که هم‌رزم و هم زنجیر مایی/ ببین خون عزیزان را به دیوار/ بزن شیپور صبح روشنایی/ برادر بی‌قراره/ برادر نوجونه/ برادر غرق خونه/ برادر کاکلش آتش فشونه/ سواران دشت امید

    ● ترانه‌های معروف

    ▪ رزم مشترک:
    ▪ ترانه‌سرا: برزین آذرمهر (هنوز هم به‌طور واضح مشخص نیست که این جناب آذرمهر مستعار هستند یا نه)،
    ▪ آهنگ‌ساز: پرویز مشکاتیان،
    ▪ خواننده: محمدرضا شجریان
    همراه شو عزیز/ همراه شو عزیز/ تنها نمان به درد/ کین درد مشترک/ هرگز جدا جدا، درمان نمی‌شود/ دشوار زندگی، هرگز برای ما/ دشوار زندگی، هرگز برای ما/ بی‌رزم مشترک، آسان نمی‌شود/ تنها نمان به درد/ همراه شو عزیز/ همراه شو، همراه شو، همراه شو عزیز/ همراه شو عزیز/ تنها نمان به درد/ کین درد مشترک/ هرگز جدا جدا، درمان نمی‌شود/ دشوار زندگی، هرگز برای ما/ بی‌رزم مشترک، آسان نمی‌شود


    ▪ سپیده:
    ▪ شاعر: جواد آذر/
    ▪ آهنگ‌ساز: محمدرضا لطفی،
    ▪ خواننده: محمدرضا شجریان
    ایران ‌ای سرای امید/ بر بامت سپیده دمید/ بنگر کزین ره پر خون/ خورشیدی خجسته رسید/ اگر چه دل‌ها پر خون است/ شکوه شادی افزون است/ سپیده ما گلگون است ‌ای گلگون است/ که دست دشمن در خون است/ ‌ای ایران غمت مرساد/ جاویدان شکوه تو باد/ راه ما راه حق راه بهروزی است/ اتحاد اتحاد رمز پیروزی است/ صلح و آزادی/ جاودانه در همه جهان خوش باد/ یادگار خون عاشقان/ ‌ای بهار تازه جاودان در این چمن شکفته باد

    ▪ کاروان:
    ▪ شاعر: هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه)،
    ▪ آهنگ‌ساز: محمدرضا لطفی،
    ▪ خواننده: شهرام ناظری
    می‌گذرد کاروان، روی گل ارغوان/ قافله‌سالار آن، سرو شهید جوان/ در غم این عاشقان، چشم فلک خون‌فشان/ داغ جدایی به دل، آتش حسرت به جان/ خورشیدی تابیدی،‌ ای شهید/ در دل‌ها جاویدی، ‌ای شهید/ می‌گرید در سوگت آسمان/ می‌سوزد از داغت شمع جان/ چون رویت لاله از خاک تو/ یاد آرم از جام پاک تو/ بنگر چون شد/ دل‌ها خون شد/ زین آتش‌ها / از موج خون/ شد لاله گون/ دشت و صحرا/ زین درد و غم/ گرید عالم/ ‌ای شهید ما/ از این ماتم خون ‌می‌گریم/‌ای یاران ‌ای یاران/ سوزم از داغ غمی/ داغ ظلم و ستمی/ چون هر جانباز، می‌دهد آواز/ جان فدای وطنم، خاک ایران کفنم/ ‌ای دریغـا/ لاله ما/ گشته گلگون/ خفته در خون

    ▪ سواران دشت امید
    از آشنا‌ترین نام‌ها در موسیقی دهه ۵۰ و ۶۰ چاووش است و سایه و لطفی و شجریان و علیزاده و مشکاتیان و ناظری و از آشنا‌ترین نواها «ایران‌ای سرای امید...» و «همراه شو عزیز...» و «ای شهید...» و «مرا عاشق...» و قطعاتی مثل حضار و سواران دشت امید.

    کانون چاووش در شهریور ۵۷ و در پی اقدام انقلابی اهالی موسیقی شکل گرفت. اعضای گروه شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و همراه با شجریان، یک روز پس از ماجرای ۱۷شهریور در معیت استاد و پدرخوانده‌شان، هوشنگ ابتهاج – ه.ا.سایه- از رادیو استعفا کردند و کانون موسیقی چاووش را پایه گذاشتند. لطفی خود همین تازگی‌ها، ماجرای استعفای دسته‌جمعی از رادیو و شکل‌گیری چاووش را چنین شرح داده:

    «این جریان را برای اولین بار است که می‌گویم. من خودم در جریان ۱۷ شهریور ناظربودم و وقتی‌که روز بعد برای تمرین به رادیو رفتم، دیدم که نیروهای مسلح گارد برای این‌که توسط مردم دیده نشوند در محوطه‌ رادیو مستقر شده‌اند. این صحنه مرا بسیار متاثر کرد. از طرف دیگر رئیس‌جمهور چین روز قبل برای مذاکره با شاه وارد تهران شده بود و این جریان و اتفاقات ۱۷ شهریور و دیدن نیروهای مسلح در محوطه رادیو از طرف دیگر همگی باعث شد که من با حالتی ناراحت به دفتر آقای ابتهاج رئیس واحد تولید موسیقی رفتم و با او با حالت معترضانه رویارو شدم که من به‌عنوان یک موسیقی‌دان نمی‌توانم بیایم در رادیویی که پایگاه نیروهای مسلح شده کار کنم.

    او هم با حالتی خیلی متاثر در حالی‌که اشک در چشمانش جمع شده بود رفت و پشت به من در کنار پنجره ایستاد چرا که نه می‌توانست جواب من را بدهد و نه جواب خودش را. من هم نزد گروه آمدم و جریان را با آنها در میان گذاشتم و گفتم که می‌خواهم به خاطر اعتراض به کشتار ۱۷ شهریور استعفا بدهم. از آنها خواستم که من را دنبال نکنند، چرا که ممکن بود برای آنها دردسرساز شود، چون هنوز رژیم کاملاً برپا بود. بچه‌ها خیلی منقلب بودند چرا که تا آن موقع یک امنیتی برقرار بود و ناگهان یک کشتاری فوق تصور صورت گرفته بود.

    یکی از بچه‌ها گفت قبل از این کار بگذارید به آقای سایه هم بگوییم، بیاید و ببینیم نظر ایشان چیست. آقای سایه به جمع ما آمدند و به من گفتند که این کار را نکن، چون اگر تو به تنهایی استعفا دهی ممکن است مستقیماً تو را بازداشت کنند و بهترین راهش این است که همه با هم استعفا کنیم... و این شد که ما به اتفاق نامه‌ای نوشتیم و روز بعد یعنی یکشنبه آن را برای مدیرعامل رادیو و تلویزیون وقت فرستادیم - البته نامه ما جنبه دیگری هم داشت و آن ممانعت ما از رفتن به کنسرت اتحاد جماهیر شوروی نیز بود که برپایه برنامه‌های فرهنگی میان دو کشور از مدت‌ها پیش تنظیم شده بود.

    این نامه بعد از انقلاب در روزنامه‌ها چاپ شد و تقریباً همه اعضای گروه شیدا به اتفاق آقایان سایه و شجریان که نامه به دستخط زیبای ایشان نوشته شده بود از رادیو بیرون آمدیم. البته این‌گونه گروه عارف هم به ما پیوست. بعد از استعفا ما مجبور بودیم مستقل کار کنیم چرا که افراد شیدا دیگر حقوقی نداشتند و طبیعتاً من می‌بایست برای آن برنامه‌ریزی می‌کردم. در ابتدا من شروع کردم به ساختن سرودها و آثار جدید در فرم‌های جدید و بعد آقای علیزاده و این‌گونه ما در سه مرحله کار کردیم. در مرحله اول با گروه کر و بدون ساز، چرا که می‌خواستیم شناسایی نشویم.
    در مرحله دوم همان کارها را آقای علیزاده با یک ماندولین و گروه کر اجرا کردند و در مرحله سوم که پایه‌های رژیم سست‌تر شده بود با گروه در استودیو ضبط کردیم، که اولین محصول آن نوار «شب نورد» و «آزادی» بود. برای تکثیر هم من با قرض، ۲۰ دستگاه دک (Deck) خریده بودم که با بچه‌ها به صورت شیفتی نوارها را کپی می‌کردیم. نوار مادر آن را هم من خودم روز ۲۳ بهمن به قسمت مرکز پخش جام‌جم بردم که همان موقع پخش کردند. رادیو و تلویزیون آن زمان موسیقی‌ای که بتواند جواب‌گوی نیازهای میلیونی مردم باشد را در اختیار نداشت. یکسری موسیقی‌های کنفدراسیون بود، تعدادی موسیقی‌های امریکای لاتین که رویش شعر فارسی گذاشته بودند و سرودهای فلسطینی که روی هم رفته خیلی کم بود.»

    اگر چه چاووشی‌ها بیشتر با آثار آن دوران معروف شدند، اما نباید از این نکته غافل شد که همگی پیش از آن هم جزو جوانان خوش آتیه موسیقی ایران برای خود اعتبار کسب کرده بودند. محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی و حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان و... (به خصوص دو نفر اول)، نیمه دوم دهه ۵۰ نام‌هایی غریبه نبودند.

    گمان نمی‌کنم اهل موسیقی در آن روزگار می‌توانستند درخشش این جوانان برومند را در جشن هنر ۵۶ شیراز نادیده بگیرند و اجرای تکان‌دهنده لطفی و شجریان، یا اجرای تکان‌دهنده علیزاده و خانم پریسا را فراموش کنند. در هر صورت، ویژگی بزرگ چاووشی‌ها تغییر فضا و به نوعی بازگشت به سنت بود؛ بازگشتی که در خلق و خو و رفتار اجتماعی و موسیقی و همه شئون تجلی داشت. چاووشی‌ها هم به مانند توده مردم دغدغه‌مند و انقلابی آن روزگار، تلافی غرب‌گرایی پیشینیان خود را اول با غرب‌گریزی و بعد غرب‌ستیزی جانانه درآوردند و چه‌بسا در این کار زیاده‌روی هم کردند.

    توی موسیقی لطفی و دار و دسته‌اش مقدمات تحولی بزرگ را در موسیقی کلاسیک ایرانی پایه گذاشتند و پس از سال‌ها در فرم و محتوای موسیقی ایرانی که تا آن زمان به شدت زیر سیطره سبک به اصطلاح غرب‌گرای وزیری و خالقی قرار داشت، تغییراتی اساسی به وجود آوردند. کمانچه و سنتور بار دیگر نقش محوری خود را در ارکستر ایرانی بازشناخت و پیانو و ویولن تا حدودی عقب نشستند. موسیقی میتنی بر ریتم جایگزین بی‌تحرکی خاکستری فضای غالب موسیقی شد. این شاخصه، بی‌تخفیف بزرگ‌ترین شاخصه همه کارهای تاثیرگذاری بود که طی این سال‌ها ساخته شد: چه در قطعات بی‌کلام مثل سواران دشت امید علیزاده یا قطعاتی که آن اوایل با گروه کر اجرا می‌شد و البته کارهای ماندنی چون کاروان (ای شهید) و رزم مشترک (همراه شو) و...
    در هر حال محصول کار چاووشی‌ها، دوازده نوار کاست بود که به شماره منتشر شده‌اند. چاووش شماره یک که بعدها به نام «به یاد عارف» به بازار آمد، به آهنگسازی لطفی و آواز شجریان و ارکستر شیدا، در همان ابتدای کار منتشر شد.

    بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب، چاووش۲ –مجموعه‌ای از سرودهای انقلابی- و کمی بعدتر چاووش۳ و الی آخر، پرخریدارترین کالای بازار موسیقی دهه پنجاه شد؛ بازاری که تولیدکننده (شاعر و ترانه‌سرا و آهنگساز و تنظیم‌کننده و نوازنده و خواننده و استودیو و ضبط‌کننده و ناظر و...) و عرضه کننده‌اش یکی بودند و خریدارانش همه مردم انقلابی کوچه و بازار و مذهبی‌ها و روشنفکرها و چپی‌ها. مجید درخشانی –که به حق هنرمند بزرگی است و به خلاف غالب دوستان و همکارانش در عین بزرگی هنوز مثل روزگار چاووشی‌ها مهربان و متواضع است- جایی نوشته است: «گروه ‌«شیدا» و در پی آن کانون «چاووش» بنیانی بود که با عشق پی‌ریزی شد، عشق و احساس دین به فرهنگ و هنر ایران. بعد از استعفای دسته‌جمعی گروه شیدا از رادیو که به پیشنهاد و عظم لطفی شکل‌ گرفت، در واقع ما از او در این حرکت تبعیت کردیم. منزل شخصی لطفی محل تمرین‌ها و تکثیر آثار گروه شیدا و لطفی شد. اعضای گروه شبانه‌روز کار می‌کردند و خود هم کارها را توزیع می‌کردند. یادم می‌آید من مسوول توزیع در چهارراه ولی‌عصر بودم، وقتی کار «شب‌نورد» پخش می‌شد، مردمی که شهید داده‌بودند با چشمانی اشک‌بار آثار را تهیه می‌کردند و ما در باران اشک مردم غبار خستگی را از روح و جانمان می‌شستیم. کانون چاووش در ساختمانی که اجاره شد (آوای شیدای کنونی) برپاشد و باز هم کانون عشق بود و عشق. همان عشقی که از خود استاد به ما نیز منتقل شده بود. کانون چاووش با مردم تولد یافت، با مردم روی پای خود ایستاد، با مردم زیست و در دل مردم جای گرفت. آثار چاووش به‌خاطر همین زیست با مردم جوابگوی نیازی بود که مردم احساس می‌کردند و لطفی نیز هیچ‌گاه جدا از مردم نبود. آثار آن دوران به لحاظ ریتم و تحرک درونی، فرم‌های مبتنی بر ادوار موسیقایی درون ردیف و سازبندی، یک نو‌آوری بزرگ بود و به جریان غالبی تبدیل شد که امروز بسیاری می‌کوشند تا کارهایشان به آثار آن دوران نزدیک شود. سال‌های پس از چاووش برای همه سال‌های دوری و تنهایی بود.»

    کانون چاووش چندصباحی بیش دوام نیاورد و همان نیمه اول دهه شصت پس از طی رکودی نسبی و بروز انشعابات و علنی شدن اختلافات میان جماعت پریشان هنرمندان، درش تخته شد. پس از تجربه رویایی آن سال‌ها تعبیر درخشانی، حقیقتاً تعبیر زیبایی است که سال‌های پس از چاووش برای همه سال‌های دوری و تنهایی بود.

  4. #274
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    چاووشی‌ها

    ▪ محمدرضا لطفی:
    یقیناً در این تردیدی نیست که لطفی پرشورترین چاووشی‌ها بوده. جرقه استعفای دسته‌جمعی و آغاز انقلابی‌گری منتسب به او است، همانطور که رفتنش را هم عامل اصلی تعطیلی کار می‌دانند. لطفی همان اوایل دهه ۶۰ از ایران رفت و تا دو سال پیش جز در قالب سفرهایی کوتاه، هرگز به وطن بازنگشت. طی این مدت، نه تنها از انقلابی‌گری و چپ‌بازی‌های او خبری نشد، که به جز برگزاری چندین کنسرت بداهه این ور و آن ور دنیا که هرازگاهی کاست‌هایش در تهران منتشر می‌شد، نامی از او در میان نبود و اگربود همه نوستالژی بود و خاطره بود... لطفی اما خیلی‌خیلی بزرگ‌تر از این حرف‌ها است. آن‌قدر که صرف بازگشتنش به وطن، غوغایی در عالم بی‌تحرک موسیقی مملکت برپا می‌شود و کلی حرف و حدیث میان اهالی کم‌حرف آن به میان می‌آید. از جار و جنجال کمانچه‌ای که در پی اظهارات او در بروشور نوار خموشانه ایجاد شد، بگیرید تا آن کنسرت بحث‌برانگیز تابستان که بعضی دوستان قدیمی‌اش نیمه‌کاره آن را رها کرده و رفتند... شکی در نقش لطفی در جان گرفتن نصف و نیمه پیکر بی‌رمق موسیقی این روزها نیست. چه بسا اگر حضور و تاثیر دوباره او نبود، هرگز مشکاتیان و شجریان بعد سال‌ها یکدیگر را در آغوش نمی‌کشیدند و به فکر همکاری مشترک نمی‌افتادند و علیزاده، از آن سو پیغام نمی‌داد که اگر این گروه پا بگیرد، او در آن دایره‌زنگی خواهد زد... لطفی به نظر می‌رسد مورد کم‌لطفی دوستان قرار گرفته است. او بعد کنسرت تابستان و آن هجمه انتقادات که اغلب ناروا هم بود، سکوت پیشه کرده و دم برنیاورده، و این مایه نگرانی است برای مردی که به موجی می‌ماند که آسودگی‌اش عدم او است.

    ▪ محمدرضا شجریان:
    شجریان را همه هنرمندی متعهد می‌شناسند. برنامه همنوا با بم و پیگیری مجدانه او برای ساخت باغ هنر بم را نمی‌توان فراموش کرد. «مرغ سحر» برای هوادارانش با خاصی دارد و همینطور یکی، دو کار جنجالی او در اواخر دهه ۶۰. شجریان در بحبوحه انقلاب و جنگ نیز، به حق تعهد هنری‌اش را در قبال اجتماع ادا کرد و با خواندن آهنگ‌های پرشور چون «سپیده» و «رزم مشترک» و... در ایجاد فضای میهن دوستی و روحیه هم‌دلی و اتحاد، نقش قابل ملاحظه‌ای ایفا کرد (البته جای بحث درباره اینکه اصلاً آیا هنرمند باید متعهد باشد یا نه، اینجا نیست و عجالتاً فرض بر این است که باید متعهد باشد). شجریان اما، نه مانند سایه و مشکاتیان خلوت‌گزیده و گوشه‌نشین است و نه مانند لطفی، چندی پرهیاهو است و یک چندی افسرده‌حال و ساکت. شجریان، در طول این مدت به‌طور متناوب کار کرده و با گروه‌ها و نوازنده‌های مختلف هم کار کرده و کنسرت برگزار کرده و آلبوم منتشر کرده است. شاید این حضور منظم و البته متعهد که پشتوانه غریبی از مایه هنر به همراه دارد، سبب شده که نه فقط اهالی موسیقی که همه احترام ویژه‌ای برای او قائل می‌شوند؛ احترامی فراتر و خاص‌تر از دیگران.

    ▪ هوشنگ ابتهاج (ه.ا.سایه):
    سایه، چندی پس از انقلاب خانه‌اش در خیابان کوشک را فروخت. خانه‌ای که ارغوان معروفی داشت؛ ارغوانی که رندان شعر و موسیقی این سرزمین زیر سایه‌اش برای نخستین بار شعرهای خود را می‌خوانند و ملودی‌های تازه زمزمه می‌کردند... سایه چند صباحی را دور از وطن و نزد فرزندان خود در غربت گذراند و اکنون در گوشه‌ای از این شهر شلوغ، بی‌سر و صدا زندگی می‌کند.
    سال‌ها است که شعر تازه‌ای از او منتشر نشده و همینطور خبر جدیدی از او به میان نیامده. البته باید حساب کنسرت‌های مهم این چند وقته را کنار گذاشت که استاد در قامت پیرمردی کامل با آن ریش بلند و متانت و وقار در ردیف اول نشسته، تکیه بر عصا کرده و با نگاهی نافذ به فرزند‌خواندگان خویش روی صحنه خیره شده است... اعتقاد محکم بر این است که لطفی که از ایران رفت و سایه که خلوت گزید، فاتحه چاووش و شیدا و جریان نوی موسیقی هم خوانده شد. نام هوشنگ ابتهاج –سایه- برای اهالی شعر و ادب و موسیقی –به خصوص میان دست‌چپی‌هایشان- عجیب بار نوستالژیک دارد.

    ▪ حسین علیزاده:
    لطفی جایی نوشته بود که او و علیزاده را قدیم‌ها دو یار دبستانی می‌شناختند. همان ابتدای کار چاووش لطفی و علیزاده دو تایی همه آهنگ‌ها را می‌ساخته‌اند. لطفی سپیده و کاروان را و علیزاده حصار و شهید و سواران دشت امید را... علیزاده نیز همزمان با لطفی جلای وطن کرد. مقصد او اما نه مانند لطفی خانه‌ای ویلایی در حاشیه فلان جنگل در امریکا، که دانشگاه‌های معتبر موسیقی اروپایی بود. بی‌شک علیزاده امروز از بزرگ‌ترین چهره‌های تئوریک موسیقی ایرانی است.
    علیزاده حتی اگر حس و حال نوازندگی لطفی یا آهنگسازی و تنظیم مشکاتیان را نداشته باشد، نمی‌شود از جسارت و توان و تسلط او در بدعت فرود از گوشه داد ماهور به بیداد همایون به سادگی گذشت. نمی‌توان «نی‌نوا» او را و آن تبحر غریب در تنظیم ارکستر سمفونیک برای اجرای گوشه‌های دستگاه نوا را نادیده گرفت و همینطور از «آوای مهر» و «راز نو» و دیگر کارهای ماندگار او غافل شد... علیزاده این روزها نیز همچون گذشته کار می‌کند و سخت هم کار می‌کند. شاید به نسبت بقیه هم‌نسلان علیزاده، دغدغه او برای بیرون کشیدن رخت موسیقی از این ورطه کسالت‌ بیشتر باشد، چه او مدام در پی نوآوری روز و شب تلاش می‌کند.

    ▪ پرویز مشکاتیان:
    مشکاتیان جوان‌ترین عضو حلقه اولیه چاوشی‌ها بود و شاید با کمی اغراق با استعدادترین‌شان. رزم مشترک او یکی از دو، سه کار اول چاووشی‌ها است. با این حال، به واقع درخشش اصلی مشکاتیان بعد از تعطیلی کانون چاووش است و بعد رفتن لطفی و گوشه‌نشینی سایه و مسافرت علیزاده. همکاری مشترک او و گروه عارف با شجریان، بهترین کارهای موسیقی ایرانی را در قالبی نو به دست داد. بیداد و دستان و آستان جانان و... اگر چاووش و شیدا دوام نداشت، همکاری شجریان و او نیز همکاری مدام نبود و مسائل خانوادگی و بعضی مسائل دیگر موجب قطع همکاری این دو شد.
    مشکاتیان با بسطامی و چند خواننده دیگر هم کار کرد و انصافاً کارهایی خوبی هم به دست داد، اما در عوالم غریب موسیقی ایرانی مشکاتیان هم بایستی که می‌فرسود و فرسود... مشکاتیان چندین بار سعی کرد دوباره به میدان بیاید و گروه عارف را احیا کند.
    یک بار دو، سه سال پیش با ناظری کنسرتی برقرار کردند که بعداً وقتی اخبار اختلافات مالی مشکاتیان و اعضای گروه (به خصوص با کامکارهای‌شان) در مطبوعات خبرگزاری‌ها منتشر شد، هر اهل هنر دغدغه‌مندی آرزو کرد که اصلاً‌ ای کاش این کنسرت برگزار نمی‌شد... مشکاتیان همین ماه گذشته بار دیگر عارف را با خوانندگی نوربخش روی صحنه برد.

    ▪ شهرام ناظری:
    تشکیل کانون چاووش و اوج گرفتن آن، همزمان با ظهور و درخشش پدیده‌ای جوان و سبیلو به نام شهرام ناظری بود که صدایش روی آهنگ‌های حماسی آن موقع، عجیب خوش می‌نشست. لحن حماسی و البته محزون ناظری خوراک آهنگ‌هایی بود که لطفی و علیزاده و مشکاتیان آنها را در فضایی حماسی خلق می‌کردند. گمان نمی‌کنم فرد دیگری غیر از ناظری می‌توانست «کاروان» را آن قدر خوب بخواند، یا «مرا عاشق...» و... البته ناظری ده سالی هست که دیگر مثل قدیم‌ها نمی‌خواند و لحنش نسبت به قبل، به اصطلاح کمی پخته‌تر شده. فقط‌ای کاش این پختگی تنها محدود به بخش حماسی لحن او نمی‌شد و ناظری آن گرمی و حزن دل‌انگیز صدایش را هم حفظ می‌کرد.
    این روزها خیلی نمی‌شود درباره تغییر لحن ناظری و سبک جدید خواندنش حرف زد، چرا که حرف‌هایی از این دست، اغلب موجب سوءتفاهم می‌شود. در این هم که سوءتفاهم چیزی خوب نیست، کسی شک ندارد؛ به خصوص در بحث مربوط به مردی که این روزها نهضت ملی و البته جهانی تقدیر از او با قوت عجیبی شکل گرفته است.
    ظرف همین یکی، دو سال گذشته ناظری ملقب به القابی چون بلبل پارسی‌گو و پاواراتی و شوالیه شده و همین‌طور انواع و اقسام نشان‌های ملی و البته لوژیون دونور را بر گردن آویخته. با این وجود اعتبار شهرام ناظری نه به واسطه این القاب و نشان‌ها که به سبب کاروان و مرا عاشق و گل صدبرگ و آتش در نیستان و صدای سخن عشق و ساقی‌نامه و... اینهاست. او در موسیقی ما اعتبار ویژه‌ای دارد و میان مردان موسیقی این سرزمین عجیب دوست‌داشتنی و قابل احترام است.





    علی رنجیپور


    چلچراغ

  5. #275
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    سلام
    می دونم بیوگرافی از استاد شجریان زیاد هست،اما به نظرم این خوبه..چون با جزئیات هست.
    -----------
    محمدرضا شجريان اول مهر ماه 1319 در مشهد متولد شد.
    چنانكه خود در خاطراتش از ايام كودكي بيان كرده، 5 ساله بودكه در خلوت كودكانه‌اش آواز مي‌خواند

    15بهمن1326 به كلاس اول مي‌رود و يك سال بعد به آموزش تلاوت قرآن‌كريم نزد پدر مي‌پردازد. در 9 سالگي تلاوت قرآن را آغاز مي‌كند و يك سال بعد اين كار را در میتینگ‌ها و اجتماعات سیاسی ان سال‌ها ادامه مي‌دهد.

    در سال 1331 براي نخستين بار صدايش از راديو خراسان پخش مي‌شود. سال 1332 وي عنوان شاگرد ممتاز را در بين دانش آموزان مشهدي از آن خود مي‌كند و سپس در دبيرستان شاهرضا تحصيلات خود را پي مي‌گيرد. همزمان در مسابقات فوتبال دبيرستان‌هاي مشهد هم حضور مي‌يابد و در سال 1334 موفق مي‌شود به تيم دانش آموزي استان راه يابد.



    شجريان در سال 1336 به دانشسرای مقدماتی در مشهد مي‌رود و از همين سال است كه براي نخستين بار با يك معلم موسيقي به نام جوان ‌آشنا مي شود.

    پي گيري جدي كار آواز سبب مي شود تا در سال 1338 وي به اجراي آوازهايي بدون ساز ونيز قرائت قرآن براي راديو خراسان بپردازد.

    يك سال بعد شجريان ديپلم دانشسراي عالي را مي‌گيرد و به استخدام آموزش و پرورش در مي‌آيد و همزمان به تدريس در دبستان خواجه نظام‌الملك بخش رادكان مي پردازد و نيز با سنتور آشنا مي‌شود.

    آشنايي با سنتور اين اشتياق را در وي شدت مي‌بخشد كه با نت و فراگیری سنتور نزد آقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور تجربه‌هاي خود درموسيقي را گسترش دهد.

    شجريان در همين سال (1340) با دوشیزه فرخنده گل افشان در شهر قوچان ازدواج مي‌كند و مرداد ماه جشن عروسي مي‌گيرند كه حاصل اين ازدواج آغاز يك زندگي سي ساله و سه دختر ويك پسر( همايون) است.

    در سال 1342 وي از بخش رادکان به روستای شاه اباد مشهد به عنوان مدیر دبستان منتقل مي‌شود و در همين سال فرزند اول وي (راحله) متولد و نيز وي موفق مي‌شود كه اولين سنتور خود را با چوب توت بسازد.

    در سال 1344دختر دوم (افسانه)در مشهد به دنيا مي‌آيد كه بعدها به همسري پرويز مشكاتيان در مي‌آيد.

    بعد از چند سال تدريس و مديري دبستان‌هاي مشهد آذر ماه 1346 شجريان به تهران منتقل مي‌شود و از همان بدو ورود با استاد احمد عبادي (نوازنده و نواساز نامي سه‌تار) آشنا مي‌شود وهمزمان به همكاري با راديو ايران مي‌پردازد و در كنار آن به کلاس درس اواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری مي‌رود. اشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال. اجرا و ضبط اولین برنامه در رادیو ایران که با عنوان "برگ سبز شماره ی 216" در شب جمعه 15 اذر ماه پخش شد از ديگر فعاليت‌هاي شجريان در اين سال بود.

    کار در رادیو با نام مستعار "سیاوش بیدکانی" تا سال 1350 خورشیدی و بعد در رادیو و تلویزیون با نام خودش از جمله تلاش‌هاي شجريان در مسير زندگي هنري‌اش به شمار مي‌رفت.

    در سال 1347 از اموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی انتقال مي يابد وهمزمان به كلاس خوشنويسي استاد حسن ميرخاني مي‌رود.

    دختر سوم وي مژگان در 27 ارديبهشت درتهران متولد مي‌شود و در همين سالهاست كه وي برنامه‌هايي با استاد احمد عبادي، لطف الله مجد، اجرا مي‌كند.

    در سال 1349 همكاري خود با با برنامه‌های تلویزیون ملی ایران را آغاز مي‌كند و همزمان به دريافت خوشنويس ممتاز نايل مي‌شود.

    در سال 1350 با استاد فرامرز پايور آشنا مي‌شود. به مشق سنتور و اموزش ردیف اوازی صبا نزد ايشان مي‌پردازد . در همين سال است كه وي افتخار آشنايي با شاعر گرانمايه هوشنگ ابتهاج سايه را پيدا مي‌كند و به همكاري با برنامه گلهاي تازه رادیو مي‌پردازد.

    در سال 1351 شجريان ضمن همكاري در برنامه گلها با استاد نور علي خان برومند آشنا مي‌شود و به آموزش سبك وشيوه آوازي طاهر زاده نزد وي مشغول مي‌شود. آشنايي با استاد دوامي و نيز آموختن رديف‌هاي آوازي از ديگر توفيقات شجريان دراين سال بود.

    در سال 1352 وي به اتفاق گروهي از هنر مندان چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، داود گنجه‌ای و مقدسی و حدادی و دیگران هنرمندان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستي استاد داريوش صفوت بنا مي‌گذارند.

    در سال 1354 همايون متولد مي‌شود و از همان سال اجراي وي براي كشور هاي خارجي هم آغاز مي‌شود.

    1355: شرکت در جشنواره توس (نیشابور)با فرامرز پایور، سایه، حسن ناهید، رحمت الله بدیعی، محمد اسماعیلی، عبدالوهاب شهیدی و هوشنگ ظریف. حضور در برنامه جشن هنر حافظيه شیراز با محمدرضا لطفی و فرهنگفر و اجرای برنامه راست پنجگاه. در همين سال وي به همراه ابتهاج سايه و برخي ديگر از هنرمندان از راديو كناره گيري مي‌كنند.

    در سال 1356 شركت دل آواز را تاسيس و نيز در سال 1357 در مسابقات تلاوت قرآن سراسر كشور به مقام نخست مي‌رسد.

    در سال 1358 با غلامرضا دادبه آشنا مي‌شود و سپس آلبوم‌هاي مختلفي را با گروه پايور و نيز آلبوم‌هاي ديگري را با گروه شيدا و عارف كار مي‌كند.

    در فاصله سال‌هاي دهه شصت شجريان همكاري گسترده‌اي را با پرويز مشكاتيان آغاز مي‌كند كه حاصل ‌آن آلبوم‌هاي ماهور، بيداد، نوا، دستان و .. است. در همين سال‌ها وي به اتفاق گروه عارف كنسرت‌هايي را در خارج از ايران اجرا مي‌كند.

    از سال 68 وي با گروه پيرنياكان و عندليبي به اجرا كنسرت در آمريكا و اروپا مي‌پردازند. اين گروه در سال بعد و به دليل زلزله رودبار كنسرت‌هايي را در جمع آوري كمك مردم دنيا دراروپا و آمريكا اجرا مي‌كنند.

    در سال 71 پس از ازدواج با همسر دوم خانم کتایون خوانساری به اجراي کنسرت‌های مرحله دوم در امریکا با داریوش پیر نیاکان، جمشید عندلیبی و همایون شجریان (اگوست تا نوامبر) مي ‌پردازد. انتشار آلبوم ياد ايام، آسمان عشق و نيز دلشدگان حاصل اين سال‌ها است.

    در سال 1374 وي کنسرت‌هايي در شهرهاي اصفهانف شیراز، ساری، کرمان و سنندج را برگزار مي‌كند و در همين سال آلبوم چشمه نوش (‌با محمد رضا لطفي) گنبد مینا، جان عشاق، مدتي بعد در خيال را با همكاري مجيد درخشاني منتشر مي‌كند.
    در سال 76 فرزند ديگر شجريان به نام رايان از همسر دوم متولد مي شود و يك سال بعد وي آلبوم شب؛ سكوت، كوير را با آهنگسازي كيهان كلهر منتشر مي‌كند.

    شجريان در سال 78 جايزه افتخاري يونسكو را دريافت مي كند (‌جايزه پيكاسو) و كتاب راز مانا نيز از وي درسال 79 منتشر مي‌شود.

    از يكي دو سال بعد وي به اتقاق كيهان كلهر و حسين عليزاده و همايون شجريان كنسرت‌هايي را در اروپا و آمريكا اجرا مي‌كنند كه حاصل ان آلبوم‌هاي نوا، داد و بيداد، زمستان است.

    شجريان به اتقاق عليزاده و كلهر و فرزندش در زمستان سال 1383 به مناسبت زلزله بم كنسرتي را درتهران برپا مي‌كنند و همزمان اعلام مي‌كنند كه قصد دارند مجتمعي را به نام باغ هنر بم بسازند كه دي وي دي همنوا بابم حاصل چنين انديشه‌اي است.

    شجريان پس از آن در سال 84 نيز كنسرتي ديگر با عليزاده و كلهر و همايون درتالار كشور برگزار مي‌كند. وي هم اينك با گروه آوا كنسرت‌هايي را در داخل و خارج از ايران اجرا مي‌كند.

  6. #276
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض دستان های ایرانی پیش از یورش تازیان

    نوای خوش، به سخنی دیگر، «خسروانی» یا «سرود خوش» بوده است. پس همه ی آهنگ هایی که برابر سامانه ی هفت نغمه ای (هفت نت) نواخته می شده است، «خسروانی» نام داشته اند و از آنجا که شمار این آهنگ ها نیز ۷ تا بوده است، «هفت خسروانی» نیز نامیده می شده اند.
    اما کم کم اصطلاح «هفت خسروانی» جای خویش را چنان باز کرد که معنی خسروانی را به «دستان» یا «دستگاه» تغییر داد. بطوریکه در نوشته های هزار سال پیش چنانکه دیدیم هر یک از دستگاه ها یک «خسروانی» به شمار می آمد و در اصل چنین نبوده است و خسروانی معنی اعم همه ی آهنگ ها و دستگا ها و موسیقی بوده است.
    اما آنچه که امروز دستگاه نامیده می شود، نخست به نام «دستان» بوده، و هر یک از این دستان ها، «گوشه»هایی داشته اند که پیش از این نیز بدان اشاره رفت.
    من در نوشته های خیلی دور، اثری از «آهنگ» (۱) ندیدم و شاید گاهی شنونده ای به نوازنده ای می گفته است، مثلا، از گوشه ی «خوارزم» ...آهنگ «نهاوند» کن ! و کم کم آهنگ چنین معنایی بخود گرفته. واژه ای که مرادف آهنگ، در ادبیات فارسی دری دیده می شود «راه» یا «ره» است :
    پرده ی عشاق زلف رهزنت
    در نواز و بانگ بر آفاق زن
    پرده ی عشاق راهی خوش بود
    راه ما در پرده ی عشاق زن
    شعر از عطار نیشابور است؛ و در مصرع نخست، اگر «رهزن» را «ره زن» بخوانیم معنی «آهنگ نواز» را می دهد، وگرنه راهزن و غارتگر دل و دین است.
    پس چنین است که واژه ی «راه» نیز به مناسبت همان سفر عرفانی، از گوشه ای به گوشه ی دیگر در موسیقی متداول شده است.
    هر گه که زند قمری، راه ماورالنهری
    گوید به گل حمری، باده بستان بلبل
    پس، گوشه ها که هر کدام نام نوایی از گوشه ای از ایرانشهر بودند کم کم بنام بخشی از دستگاه یا به قول امروز ردیفی و آهنگی شناخته شدند ...و چون خنیاگران بعدی آهنگ هایی بدان افزودند (که دیگر ویژه بخشی از ایران نبود) نام آن آهنگ ها نیز «گوشه» نامیده شد.
    گاه بجای راه و گوشه «پرده» آمده است و آن گویا از شروع آهنگ از روی پرده ای از پرده های رود گرفته شده است.
    اکنون هر یک از دستان های هفت گانه «دستگاه» نامیده می شود که از دستان و گاه به معنی «سرود» گرفته شده است. به بخش های دستگاه «ردیف» یا «گوشه» می گویند.
    بااین گفتار می توان داوری کرد که از دور هنگام، یعنی از زمانی که نغمه ها و آهنگ هایی به جز از آهنگ های بخش های ایران نیز ساخته شد، شمار گوشه ها بسیار بسیار بیش از این بوده باشد، که اکنون در دست است، زیرا چنانکه دیدیم هر یک از رویدادهای تاریخی و اجتماعی نیز موجب پیدایی آهنگی تازه می شد ... و سرتاسر روزگاران گسترده ایران را رویدادهای بزرگ تاریخی پر کرده است.(۲)
    از نام گوشه های موسیقی ایران پیش از حمله ی عرب، چندی در شعر شاعران ایرانی برجای مانده است، و این خود نشان می دهد که تا حمله ی مغول نیز شناخته و نواخته می شده ...اما از انبوهی از این آهنگ ها حتی دیگر نام هم در میان نیست !!
    از شاعرانی که بیش از از همه از آهنگ های ایرانی، آنهم از همانندی آن با نواهای طبیعت از جمله «سرود مرغکان شیدا»، «نغمه ی نسیم»، «ناله ی جویبار»، «خروش تندر»، «غریو باد»، «همهمه ی برگ» و «زمزمه ی خار» ...سخن می گوید، «منوچهر دامغانی» است که نام «هفتاد راه» یا «پرده ی موسیقی» را در اشعار خوش آورده است :
    آزاروار، ارجنه، اشکنه، افسر بهار، افسر سگزی، پرده ی باده، بادرنگ، با روزنه، باغ سیاوشان، باغ شهریار، بسکنه، بند شهریار، بهمن، پارسی، پالیزبان، تخت اردشیر، بخت اردشیر، راه ترکی، چکاوک (۳)، چکک (۴)، چینی، خما خسرو، دل افروز، دل انگیزان، دلارام، دنه، دیلمی، دیف رخش (دیو رخش)، راح روح، راست، راه گل، راهوی، روشن چراغ، راه ماورالنهری، رومی، زیر قیصران، زند (زند زیر)، سبزه بهار، سپهبدان، ستا (زیر و ستا)، سروستان، سرو ستاه، سرو سهی، سوسنه، سیئارتیر، شخج، شکرین، شیشم، عشاق، قالوس، قیصران، کاویزه، کبک دری، گل چم، گل نوش، گنج باد، گنج فریدون، لبینا، پرده ی لیلی، پرده ی ماده، می بر سر، مویه ی زال، مهرگان خردک، ناقوسی، نوروز بزرگ، نوروز کیقباد، نوش لبینا(نوش لبینان، یا نوشین لپان)، نرگس، نی بر سر چنار، نی بر سر بهار، نی بر سر شیشم، نی بر سر کسری، هفت گنج، تیف گنج. (۵)
    نام برخی از این پرده ها گونه ی عربی به خود گرفته: راح روح(به معنی می) و عشاق (به معنی شیفته) و برخی هنوز شناخته و نواخته می شود. پرده ی راست (راست پنجگاه) پرده ی لیلی، نوروز، و برخی احتمالا با تفاوتی در نام هنوز شناخته می شود. چونان راح روح که شاید امروز به نام «روح الارواح» در «نوا» و «بیات زند» (ترک) نواخته می شود یا «راهوی» که امروز بنام «رهاب»، یا «رهاوی» شناخته می شود. یا «دل انگیزان» که امروز با نام های «دلکش» و «دلاویز» سروده می شود.
    اکنون یکی از شعرهای منوچهری را که در آن نام بسیاری از این راه ها یکجا آمده بخوانیم :
    رسم بهمن گیر و از نو تازه کن بهمنجنه (۶)
    ای درخت ملک، بارت عز و بیداری تنه
    اورمزد و بهمن و بهمنجنه فرخ بود
    فرخت باد اورمزدد و بهمن و بهمنجنه
    مطربان ساعت به ساعت بر نوای زیر و بم
    گاه سروستان زنند و گاهی اشکنه
    گاه زیر قیصران و گاه تخت اردشیر
    گاه نوروز بزرگ و گه نوای بسکنه
    گه نوای هفت گنج و گه نوای گنج گاو
    گه نوای دیف خش و گه نوای ارجنه
    نوبتی پالیزبان و نوبتی سرو سهی
    نوبتی روشن چراغ و نوبتی کاویزنه
    ساعتی سیوار تیرو ساعتی کبک دری
    ساعتی سرو ستاه و ساعتی با روزنه
    بامدادان، برچکک، چون چاشتگاهان بر شخج
    نیمروزان بر لبینا، شامگاهان بردنه
    ماه فروردین به گل چم، ماه دی بر بادرنگ
    مهرگان بر نرگس و فصل دگر بر سوسنه








    بن نوشت:
    زمینه ی شناخت موسیقی ایرانی - فریدون جنیدی
    یسنا مهرآیین
    پا نوشت ها:
    ۱.آهنگ و آهنجیدن از یک ریشه اند. و آن «آهیختن» است که خود از یک پیشوند فعلی «آ» و یک ریشه ی فعل «هیختن» تشکیل شده، و بطور کلی معنی بیرون کشیدن را دارد و از آنجا که در مسافرت ها از شهر بیرون می رفته اند ...بسوی مقصدی بنابراین «آهنگ فلان جای را کردن» به معنی قصد کردن آمده است. در حالیکه همان، بیرون کشیدن خود و اسب از شهری برای شهر دیگر است.
    ۲. گوشه ای به نام «مویه زال» همانند کین ایرج و کین سیاوش نیز بوده است که شرح اندوه زال را در مرگ رستم می داده ... و در دستگاه سه گاه هنوز چهار ردیف بنام های «مویه» «آواز مویه»، «فرود مویه»، و «پنجه ی مویه» وجود دارد که به گمان من بازمانده ی سوگ رستم است.
    ۳. چکاوک به معنی پرستو، نام پرده ای است که هنوز در دستگاه همایون نواخته می شود، و یکی از پرده های مهم و اصلی این دستگاه و شامل : چکاوک، نغمه ی چکاوک و فرود چکاوک است.
    ۴. چکک، بر وزن شتر، به معنی گنجشک است که در خراسان هنوز به صورت «چغوک» تلفظ می شود.
    ۵. تعداد زیادی از این نام ها را روانشاد «سعید نفیسی» از دیوان منوچهری بیرون کشیده است و «محمد دبیر سیاقی» نیز ۶۷ ردیف را در پایان چاپ دیوان آورده. چندی را نیز من در اشعار دیدم و افزودم، اما به نظر من از اینها بیشتر نام راه ها در دیوان منوچهری هست، اگر با دقت بیشتری نگریسته شود.
    ۶. بهمن گان. جشن ایرانیان در بهمن روز از بهمن ماه. دوم بهمن ماه است. در بیت بعدی اورمزد نام نخستین روز هر ماه ااست. نگاه کنید با «زروان، سنجش زمان در ایران باستان» فریدون جنیدی


    پایگاه پژوهشی آریابوم

  7. #277
    اگه نباشه جاش خالی می مونه khoshgelafi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    414

    پيش فرض

    شنیدم شجریان تو بیمارستان، کسی خبر داره ازش؟!

  8. #278
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    شنیدم شجریان تو بیمارستان، کسی خبر داره ازش؟!
    سلام
    تو انجمن خبر تاپیک درباره اش بود
    ایشون چند روز پیش در بیمارستان بستری شدند،تحت عمل جراحی قرار گرفتند و الان حالشون خوبه

  9. #279
    اگه نباشه جاش خالی می مونه khoshgelafi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    414

    پيش فرض

    سلام
    تو انجمن خبر تاپیک درباره اش بود
    ایشون چند روز پیش در بیمارستان بستری شدند،تحت عمل جراحی قرار گرفتند و الان حالشون خوبه
    انجمن خبر کجاست؟

  10. #280
    آخر فروم باز AaVaA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره ...
    پست ها
    1,213

    پيش فرض

    سلام
    شاید اینجا جاش نباشه بپرسم خب ولی دوستان کسی از "حافظ ناظری" پسر شهرام ناظری خبری نداره؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •