روسل: نیمار را می خریم؟ این رااز گواردیولا بپرسید
رئیس باشگاه کاتالان معتقد است که نمی توان با دیدن تنها یک بازی، برروی عملکرد یک بازیکن قضاوت کرد
سایت گل- ساندرو روسل، رئیس باشگاه بارسلونا بعد از فینال رقابتهای جام باشگاه های جهان که روز یکشنبه در ورزشگاه شهر یوکوهاما برگزار شد با رسانه های برزیلی صحبت کرد.
خبرنگاران برزیلی از روسل درمورد این سوال کردند که آیا او تمایلی به جذب نیمار دارد یا خیر. و مربی تیم کاتالان گفت:« این سوالی است که به مربی تیم مربوط می شود. من فقط رئیس باشگاه هستم.»
روسل ادامه داد:« نمی توان در مورد عملکرد نیمار با دیدن تنها یک بازی قضاوت کرد. ما باید عملکرد او در بازیهای متعدد را ببینیم تا تصویری از او در ذهن داشته باشیم و نیمار بازیکن بزرگی است.»
البته لحن صحبت او به نحوی بود که گویا عجله ای هم در جذب این ستاره برزیلی ندارد:« من با نیمار صحبت نکردم. ما فعلا برروی عملکردمان در این فصل تمرکز کرده ایم.»
یادداشت ویژه /10 روز پس از ال کلاسیکو؛ بارسا پلان «ب» دارد و سرمربیِ در حالِ پیشرفت
لحظه ای که سوت پایان بازی رئال-بارسا به صدا درآمد اما؛ پپ گواردیولا وارد فاز تازه ای از زندگی حرفه ای خود شد. او مورینیو را در جریان بازی، با «ایده جالب» و «اجرای خوب» شکست داد
1-عصر یکشنبه هفته گذشته پس از برتری دو بر یک استوک مقابل تاتنهام با دو گل اترینگتون، یان مک کورت در گاردین، یادداشتی در ستایش استوک نوشت. یادداشتی که با کنایه به تیم برنده آغاز شد:«استوک خیلی شبیه بارسا شده. نه فقط به دلیل اینکه پیراهن راه راه شان، بلکه چون آنها مثل بارسلونا هرگاه با پلان A به در بسته میخورند، یک راه حل خوب دارند: پلان A !» مک کورت در ادامه نوشته:«بارسایی ها وقتی همه درها به رویشان بسته میشود، توپ را از هرجای زمین به مسی میرسانند و او هم مشکل را حل میکند. استوکی ها هم حالا یک «اترینگتون» دارند که هروقت بازی گره خورد، توپ را به او میدهند تا برایشان گل بزند.» مک کورت تا 24 ساعت پیش از این یادداشتش میتوانست از چنین طعنه هوشمندانه ای استفاده کند اما یادداشت او فردای ال کلاسیکو منتشر شد، زمانی که دیگر نمیشد بارسا را متهم به نداشتن پلان ب و تکیه به حرکات مسی کرد.
2-بارسلونا بازی با رئال را با دو مدافع میانی کلاسیک آغاز کرد؛ پویول و پیکه. خوردن گل اول بازی و پرس شدید روی هافبک های میانی، دلایلی بود برای رو آوردن گواردیولا به طرح و ایده ای که در رقم خوردن نتیجه نهایی موثر بود؛ بردن دنی آلوز از دفاع به هافبک راست، بردن پویول از قلب دفاع به سمت راست خط دفاع و انتقال بوسکتس از خط میانی به قلب دفاع. این تغییر اساسی چرا ایجاد شد؟ مورینیو مانند دو بازی سوپرکاپ، پرس سنگین با 5 مهره میانی وهجومی(فقط دیارا در پرس اول شرکت نمیکرد) را وارد میکرد. بازیسازی بارسا در کانال میانی مختل شده بود. اوزیل هم وظیفه داشت اغلب روی بوسکتس فشار وارد کند. بوسکتس پس از عقب نشینی از فشار خارج شد و بهتر میتوانست از خط دفاع، توپ های سالم به هافبک ها برساند. از طرفی تمرکز بارسا از بازیسازی از کانال میانی منتقل شد به حرکات دنی آلوز از راست. رئال که تمرکزش روی هافبک های میانی بارسا بود، نیاز به فرم واکنشی دیگری برای حرکات دنی الوز داشت. میتوان به روشنی گفت که بارسا پس از این تغییرات، 6-4 بازی میکرد؛ شش مهره خلاق و متبحر در نبردهای یک مقابل یک که تملک توپ تیم شما را بالا میبرند اما فرم بازی تان را از چارچوب دقیق اعداد و شکل های هندسی بیرون می اورند و صفت «سیال» را به بازی تان میدهند؛ مدافعان کناری دیگر چندان جلو نمیرفتند، شاید چون منع شده بودند از این کار. از میان پیکه و بوسکتس، دومی تقریبن مانند لیبرو عمل میکرد.(به همین دلیل برخی از جمله جاناتان ویلسون سیستم بازی بارسا در این پلان را 2-4-1-3 ثبت کرده اند) بوسکتس این بار در حضور پویول، در قلب دفاع قرار گرفت تا بار دیگر طرح بلندمدت بارسا که قرار دادن شماره (6) کلاسیک در قلب دفاع باشد، یادآوری شود. بوسکتس بارها از خط دفاع جدا شد به قصد رساندن توپ به خط دوم، اما در این پلان نمیتوانیم او را هافبک به حساب بیاوریم.
3-رئال-بارسا بازی چندان خوبی نبود؛ ضریب خطا در تصمیم گیری و ضریب خطا در اجرای تصمیمات درست، بالا بود و خطاهای پرتعداد بازیکنان دو تیم و حقه بازیهای زننده شان هم اضافه شده بود به پاس های غلط. در همین بازی نسبتن بد اما چیزهای تازه ای دیدیم؛ ریسک جالبی از گواردیولا دیدیم که از محاسبات و خلاقیت و تمرینات گروهی جان گرفته بود. چنین ریسکی اگر در کوتاه مدت و در یک بازی جواب ندهد، باز ریسک «درست» است. ریسک درست، در بازی بزرگ.
4-بارسایی که با گواردیولا پلان ب نداشت، اکنون در مهمترین بازی فصل لالیگا، طرح جالبی رو میکند. افت شدید رئال در نیمه دوم، هم ناشی از خوردن گل اتفاقی(گل دوم) بود که رسوبات شکست های پیاپی مقابل بارسا را برایشان تازه و منفعلشان کرد و هم متاثر از تغییرات فرمی بارسا. پس از این تغییرات، دنی آلوز در میان شش مهره خط میانی و حمله بارسا، تنها بازیکنی بود که در یک پست سازمانی یا نقشی کلاسیک بازی میکرد؛ یک گوش راست که دفاع چپ رئال را عقب نشانده بود و چند ارسال خوب هم انجام داد که یکی از آنها با ضربه سر فابرگاس، گل شد.
گواردیولا از آغاز فصل اتودهای زیادی در جهت تغییرات فرمی تیمش زده بود که چند بار هم با ناکامی همراه شد. این اما برای نخستین بار بود که گواردیولا در جریان یک بازی بزرگ، دست به تغییرات اساسی در فرم بازی تیمش زد و مهمتر اینکه عمده تغییرات در خط دفاع-
پی و پایه ساختمان- اعمال شد و بازی بزرگ را برد. اگر نمیبرد هم تغییرات حداقل در فاز حمله جواب داده بود. مهمترین مشکل بارسا در پلان دومش، حذف خط میانی از جریان کار دفاعی، با پاس های طولی هافبک های رئال بود. رونالدو و بنزما و کاکا به تناوب در نزدیکی محوطه جریمه بارسا صاحب توپ میشدند و تنها فشاری که روی خود احساس میکردند از جانب مدافعان مقابل و نه هافبک های بارسا بود. در آن دقایق اما رئال چنان دچار خودباختگی شده بود که در اغلب یک مقابل یک ها شکست میخورد. میتوان با این فرض پیش رفت که «اگر بارسا در ابتدای نیمه دوم آن گل اتفاقی را نمیزد، شاید رئال با تمرکز ذهنی، از ضعف های دفاعی پلان ب بارسا به خوبی استفاده میکرد و برنده میشد.» روی این فرض باید تاکید کرد چون ستایش از ریسک فنی گواردیولا، جان گرفته از نتیجه ال کلاسیکو نیست. تحلیل بازیها و تحلیل عملکرد مربیان حتی از سوی خیلی کارشناسان اروپایی بیشتر تحلیل برمبنای نتیجه است، درحالی که ایده برتر/مربی برتر بارها در شب های بزرگ به ایده ضعیف/مربی ضعیف باخته است. گواردیولا خودش بهترین نمونه این ماجراست؛ مردی که مقابل چلسی هیدینک مطلقا بازنده بود اما تیمش همان شب به فینال رسید و قهرمان اروپا شد؛ بازیکنان بارسا در راه قهرمانی فصل گذشته لیگ قهرمانان هم تنها دو بار در آستانه احساس نیاز به خلاقیت سرمربی اش قرار گرفتند؛ بار اول مقابل ارسنال در نیوکمپ که داور با تصمیم نادرست در اخراج فن پرسی، کار را برای کاتالان ها هموار کرد و بار دوم در جریان بازی با رئال که اخراج پپه، پپ را بی نیاز از «کوچینگ جریان بازی» و بروز خلاقیت در شرایط سخت کرد.
5- مصالح اساسی برای اجرای طرح بارسا سه چیز است: داشتن یک مدافع کناری که در فاز حمله عالی باشد و بتواند در نقش هافبک کناری هم بازی کند(آلوز). یک هافبک دفاعی که بتواند در قلب دفاع هم بازی کند(بوسکتس). یکی از دو مدافع میانی هم توانایی بازی در پست دفاع کناری که قرار است در پلان دوم به خط میانی برود را داشته باشد(پویول). یعنی شما هم در سیستم پایه و هم در پلان دوم از چهار مدافع استفاده میکنید اما به قلب دفاع بردن هافبک دفاعی و جلو بردن مدافع کناری، به روشنی به مفهوم «عریض کردن زمین در عملیات هجومی» است. همان نتیجه ای که حضور الوز در خط میانی و عقب رفتن بوسکتس در بازی بارسا داشت؛ آنها بیشتر از سمت راست حمله کردند، سانتر کردند و زمین را برای رئال عریض کردند. بارسا همیشه در پلان اصلی اش میل به طراحی از کانال میانی و پاس های طولی از منطقه هشت به یازده دارد. تفاوت اساسی دو پلان بارسا، ایجاب میکند حریفانش از این پس، دو ایده واکنشی متفاوت داشته باشند؛ کاری بسیار دشوار.
6- آیا هر تیمی با چنین نیروهایی میتواند چنین فرمی را در یک بازی پیاده کند؟ اول باید این را گفت که پلان دو اغلب با تغییر ارایش و وظایف نیروهای میانی و حمله شکل میگیرد. مثلن پلان دو مورینیو در ال کلاسیکو این بود که رونالدو را به راست برد، کاکا در چپ و ایگواین و بنزما هم در مرکز خط حمله؛ بازی با سیستم 2-4-4 و با گرایش به ارسال از کانال های کناری برای دو مهاجم. یک فرمول متداول برای شرایطی که تیم عقب افتاده است. در بارسا به عکس: «بیشترین تغییرات در خط دفاع انجام شد تا پلان دو شکل بگیرد.»
این خود میزان بالای ریسک و ظرافت مورد نیاز برای اجرای طرح را میرساند. دوم اینکه پیش نیاز اجرای چنین طرحی، داشتن مالکیت توپ بالا در بازیهای بزرگ است. بارسا اگر از تملک نسبی توپ مطمئن نباشد، بوسکتس-شماره 6- خود را به قلب دفاع نمیبرد و این همه تغییر در عقب زمین ایجاد نمیکند. از «پوسته» پلان دو بارسا نمیتوان، کپی برداشت. برای کپی کردن چنین طرحی(اینکه در جریان بازی از پلان دومی استفاده کنید به کلی و از پایه متفاوت از پلان اول) ابتدا باید در پروسه ای دشوار و زمان بر، مالکیت توپ تیم را بالا ببرید و بعد به فکر تربیت یا استخدام یک هافبک دفاعی/مدافع میانی باشید؛
کسی که در خط میانی به دفاع فکر کند و در قلب دفاع، به پیشروی و طراحی حمله. مدافعان میانی مثل پویول که توان بازی «کنترلی» در دفاع کناری داشته باشند، کم نیستند و مدافعان کناری که بتوانند یک خط جلوتر بازی کنند هم وجود دارند. در همان بازی شنبه شب، رئال کونترائو را در ترکیب داشت که دقیقا بدلی است از دنی آلوز برای اجرای طرح مورد بحث. حتی اسپانیا که باتوجه به گرفتن نیروهای بارسا توان بالقوه اجرای چنین طرحی را دارد، بعید است بتواند در یورو موفق به اجرای آن شود. مهمترین مانع: راموس مدافع راست خوبی در فاز حمله است اما هافبک راست خوبی نیست.
7-تا پیش از ال کلاسیکو میشد ادعا کرد که گواردیولا یک مربی متوسط است؛ مربی ای که با تیم خوبش به ندرت گرفتار میشود و در همان معدود پیچ های دشوار، واکنش مناسبی ندارد. حتی در رسانه های اروپا نمیشد از واژه «متوسط» برای توصیف این مربی استفاده کرد چه فوتبال با برد و باخت کار میکند و پپ دو لیگ قهرمانان را فتح کرده است، برابر با سرآلکس فرگوسن و مورینیو. تا پیش از این بازی، میشد ادعا کرد «گواردیولا سرمربی یک تیم موفق است اما کارش قابل قیاس با مورینیو و ونگر و فرگوسن و هیدینک نیست، چه اینها «مولف» هستند و گواردیولا مجری فلسفه بارسا و طرح های از پیش ساخته، توسط مهره های درجه یک.» میشد ادعا کرد «از آنجا که گواردیولا حتی یک بازی بزرگ را در شرایط دشوار، یا پس از عقب افتادن، با توان خود در کوچینگ جریان بازی نبرده، پس هنوز نمیتوان نامش را کنار مربیان بزرگ یا مولف قرار داد.»
براساس همین فکت، میشد ادعا کرد «گواردیولا در صورت جدایی از بارسا، شاید هرگز نتواند جامی و عنوانی به دست بیاورد.» میشد همان معدود بازیهایی که بارسا به بن بست خورده بود را یادآوری کرد و ناتوانی محض گواردیولا را در تغییر روند کار، در جریان بازی:«مقابل چلسی دراستمفوردبریج ، نیمه نهایی 2009-2008 و بازی برگشت با اینتر در نیمه نهایی 2010-2009.» دست کم میشد در دو جمله ادعا کرد «بزرگی گواردیولا هنوز ثابت نشده است. او هنوز دارای فردیت فنی نیست.» لحظه ای که سوت پایان بازی رئال-بارسا به صدا درآمد اما؛ پپ گواردیولا وارد فاز تازه ای از زندگی حرفه ای خود شد. او مورینیو را در جریان بازی، با «ایده جالب» و «اجرای خوب» شکست داد. گواردیولا دارد در کوچینگ جریان بازی همچون طراحی پیش از بازی پیشرفت میکند و در مسیر بزرگ شدن و شاید پس از آن مولف شدن است. تفاوت مفهومی دو مصدر «شدن» و «بودن» ما را دعوت میکند به داشتن نگاه بلندمدت و صادر نکردن حکم نهایی، پس از تماشای یک یا چندین بازی بزرگ.
یادداشت ویژه:سوباسا و کاکرو در دنیای واقعی/فوتبالیستها با شرکت مسی - رونالدو
در یک سو مسی، پسر بچه آرام و سر به زیر با هوادارانی که احتمالا محافظه کارتر از رقیب هستند و کاکرو با روح سرکشی که خاص خودش بود و تجلی اش را در کریس رونالدو دیدیم
تقابل اجتناب ناپذیر سینما و پدیده های جاری دنیای شلوغ آدمها با تمام طول حیات هنر هفتم عجین شده و پیدایش فوتبال و یا قدری شاعرانه تر کشف آن هم یکی از همین پدیده ها بوده است. ماحصل این برخورد، تولد سناریو نویسانی بود که حس غریب عشق فوتبالی ها را بعد از نمایش زمین های چمن سبز روی پرده های سینما حس می کردند و نمایش هایی که اوجشان شاهکار جنگ، عشق و فوتبال اسنوک وارتمن در معجزه برن بود.
روایتی غم انگیز از دومین جنگ خانمان سوز بین المللی و اولین قهرمانی ژرمن ها در جام جهانی فوتبال که شش میلیون نفر را به سالن های سینما کشید. روایتی که اوجش دو پرده از اشک های یک پدر و پسر آلمانی بود. پسری که در کنار ویرانه های جنگ می گریست و پدر او را دلجویی می کرد و باز می داشت که مردها گریه نمی کنند و چندی بعد، بعد از شکست امپراطوری مجارهای جادویی در فینال برن خود به گریه نشسته بود.
سریال فوق نوستالژیک "کاپیتان سوباسا" که عصر جمعه ها با عنوان "فوتبالیست ها" روی آنتن شبکه یک می رفت احتمالا بخشی از خاطرات کودکی و نوجوانی بسیاری از ماست. تجسم های ناب روح بزرگ فوتبال در پیکره پسر بچه هایی که امید و آرزوهایشان برای فوتبال نوپای ژاپن بی شباهت به امید و آرزوهای ما نبود و حس همزاد پنداریمان را به احسن وجه برمی انگیخت، اشک و بغض و لبخند در کنار فوتبال را برایمان معنی می کرد و بزرگ ترها و کوچک ترها را تمیز می داد.
تاثیرات شگرف نوشته های فانتزی یوشی تاکاهاشی بسیار فراتر از دیگر همتایانش در دنیای بچه ها بود. جریان پایان ناپذیر فیلم ها و سریال ها کاپیتان سوبا روحی را در کالبد پسر بچه هایی فوتبالی ژاپن می دمید که پایانش تولد شونسکه ناکاموراها، یوشیکاتسو کاواگوچی ها، هیده ناکاتاها، تسونه یاتسو میاموتوها، کیوسکه هونداها، یوتو ناگاتوموها و شینجی کاگاواها بود. نسل هایی که در کم تر از یک دهه آرزوهای فانتزی خود و مردمشان را بدل به خاطراتی بسیار بسیار ناب و شیرین کردند. آرزوهایی که برای ما نبود و برای ما ماند.
شخصیت پردازی های مجموعه کاپیتان سوبا نیز در نوع خود بی نظیر بود. لحظات بسیاری را در دنیای حقیقی فوتبال به خاطر می آوریم که بی اختیار خاطرات کودکی را از کنج و زوایای پنهان حافظه مان بیرون می کشید و تطبیق می داد. از حال رفتن روبن دلارد، هافبک سابق رئال مادرید، در بازی برابر رئال یونیون در کوپا دل ری را دیدیم و بعدها خداحافظی اش از فوتبال به واسطه مشکلات قلبی. دیدیم و میزوگی دوست داشتنی را به خاطر آوردیم که اگرچه کنار نشست اما قلب بیمارش برای همیشه برای فوتبال تپید.
نمایش های تکرار نشدنی دیگو فورلان، قهرمان بدون جام تورنمت آفریقای جنوبی را دیدیم و نمایش های بدیع ماتسویاما و فورانو را به خاطر آوردیم. رنج و زحمت های بازیکنان کم استعداد اما سخت کوش را دیدیم و ایشی زاکی را به خاطر آوردیم و مهاجم دوم با استعدادی هم اگر بود با تارو میسکای قیاسش کردیم و قص علی هذا. در این میان اما یک مورد را حسابی کم آورده بودیم. نسل ما اگرچه نسل تقابل های ناب زیدان، رونالدو، الیورکان، برکمپ و باتیستوتا در میادین مختلف ملی و باشگاهی بود اما هیچ گاه تقابلی قابل تشبیه به رقابت هفتگی و پر از هیجان سوباسا و کاکرو در برابر یک دیگر نداشت.
فصل های بعدی سریال کاپیتان سوبا که هرگز در ایران به نمایش در نیامد تجلی آرزوهای کودکی ما برای سوباسا، کاکرو و گنزو واکی بایاشی بود. روزهایی که سوبا و کاکرو به بارسا و یوونتوس رفتند و واکی جذب هامبورگ شد. اپیزودهایی که می توانست بسیار بسیار هیجان انگیزتر باشد اما پخش عمومی نشدنشان آرشیو ذهنی بسیاری را در حد و اندازه های همان تقابل های کودکانه قسمت های آغازین مجموعه نگه داشت.
حضور چهره های فانتزی از لوییس فان خال، ریوالدو و ترزگه در متن داستان، تلاش های بسیار سوبا در ترکیب بارسلونای بی برای جا گذاشتن ریوالدوی توقف ناپذیر در تیم اصلی و در نهایت هتریک فراموش نشدنی اش در ال کلاسیکو برابر رئال مادرید و خلق برتری 5-6 برای آبی اناری ها. پنج گل و شش گلی که خیلی زود در ال کلاسیکوهای دنیای حقیقی هم رنگ حقیقت گرفتند.
برای نسلی که سوبا و کاکرو را دیده بود و چالش های ناب فرانتس بکن بائر و یوهان کریف به عنوان سمبل تقابل اسطوره ها را به خاطر نداشت، خلا یک زوج معادل بسیار نمود داشت. خلایی که با تولد تدریجی لیونل مسی و کریستیانو رونالدو در کاتالونیا و مادرید پر می شد.
ناگفته پیداست، مسی دنیای حقیقی سوبای فانتزی بسیاری از ما بود و کریس رونالدو را می شد به کاکرو تشبیه کرد. ال کلاسیکوهای عصر مسی و رونالدو همان لحظاتی را تصویر می کرد که هفته به هفته و ماه به ماه انتظار اکرانش را در سیمای کودک می کشیدیم.
نمود عینی خصوصیات اخلاقی و فنی شخصیت های فانتزی کاپیتان سوبا در پیکره رونالدو و مسی بسیار بسیار فراتر از حد تصور بود. در یک سو مسی، پسر بچه آرام و سر به زیر با هوادارانی که احتمالا محافظه کارتر از رقیب هستند و کاکرو با روح سرکشی که خاص خودش بود و تجلی اش را در کریس رونالدو دیدیم. شباهت های فنی دنیای فانتزی تاکاهاشی داستان را مهیج تر هم می کرد.
مسی و سوبا را با استعدادهای ذاتی شان به یاد می آوریم و رونالدو و کاکرو رو با تمرین و تمرین و باز هم تمرین. استعدادهایی که تجلی شان نقطه عطف و شاخصه تک تک دیدارهایی بود که از مسی و سوبا سراغ داشتیم و تمرینات عصرگاهی کاکرو در ساحل دریا و کریس رونالدو در میان درختان زمین تمرین منچستریونایتد. مسی و سوبا را با شوت ها فنی و به اصطلاح "چرخشی" شان به یاد می آوریم و رونالدو و کاکرو را با شلیک های مهلک و غیر قابل پیش بینی که "ببر آسا" خوانده میشد.
مسی و سوبا را با حرکات انفرادی ساده و در عین حال پیچیده شان با توپ به یاد می آوریم و رونالدو و کاکرو را با استارت های سریع و عبور از سد مدافعان با تکیه بر توان بدنی بالایشان. مسی و سوبا را با مادران مهربانی به یاد می آوریم که در سالن های اهدای جوایز و جایگاه ویژه استادیوم ها دلگرمی فرزندانشان بودند و رونالدو و کاکرویی را به یاد می آوریم که یاد پدر فقید را از یاد نمی بردند.
مسی و سوبا را با پیروزی هایی از پیش منتظرشان به یاد می آوریم و رونالدو و کاکرو را با بغض و حسرت از تقابل های رو در رو. مسی و سوبا و رونالدو و کاکرو را با پیروزی به یاد می آوریم و محبوبیت و شهرت همه گیرشان.
خاطرات کودکی مان را می بینیم و شور و هیجان تقابل های نابی که فانتزی اش خاص کودکی بود و حقیقی اش سرگرمی سال های بعدمان شد.
کارلوس بیانکی: مسی از مارادونا و پله بهتر است
این مربی باتجربه معتقد است علی رغم ناکامی مسی در عرصه ملی، او با افتخاراتی که در بارسا به دست آورده از پله و مارادونا در مرتبه بالاتری قرار دارد
سایت گل- کارلوس بیانکی، مربی بزرگ آرژانتینی، با ستایش از لیونل مسی، اعلام کرد ستاره بارسا بازیکن بهتری از مارادونا و پله است.
این مربی باتجربه که دوران درخشانی را در بوکا جونیورز سپری کرد، معتقد است علی رغم ناکامی مسی در عرصه ملی، او با افتخاراتی که در بارسا به دست آورده از پله و مارادونا در مرتبه بالاتری قرار دارد.
بیانکی در مطلبی که برای یکی از سایت ها نوشت، آورده است:" دو روز قبل من در حال مذاکره برای انجام یک معامله تجاری بودم و یک برزیلی در میانه صحبت از من پرسید فکر می کنم چه کسی بهترین بازیکن تاریخ فوتبال است، مارادونا یا پله. من پاسخ دادم علی رغم احترامی که برای هر دو قائلم در حا حاضر احساس می کنم مسی از هر دو بهتر است.
بازیکنان بزرگ زیادی وجود داشتند که نتوانستند با بازی در یک تیم ملی بزرگ ارزش های شان را ثابت کنند. جدا از هر نتیجه ای که مسی با پیراهن آرژانتین گرفته یا خواهد گرفت، او هر هفته نشان می دهد که قادر است چه کارهایی با انجام دهد، توانایی هایی که هیچ کس در تاریخ فوتبال از آن برخوردار نبوده است."
بیانکی همچنین بارسای پپ را که بسیاری آن را بهترین تیم تاریخ می دانند، مورد ستایش قرار داد.
" نمایشی که بارسا مقابل سانتوس ارائه داد باعث شد تا با اطمینان بگویم آنها بهترین تیم تاریخ هستند."
بیانکی با سه قهرمانی ( دو بار با بوکا و یک بار با ولز سارسفیلد)، پرافتخارترین مربی تاریخ رقابت های جام بین قاره ای/ جام باشگاه های جهان است. این در حالی است که گواردیولا دو بار در سال های 2009 و 2011 قهرمان این رقابت ها شده است.
آلوس : مورینیو سعی می کند دستاوردهای بقیه را کوچک کند
مورینیو همیشه نقش بازی می کند و سعی می کند که دستاوردهای بقیه را کوچک کند و به دستاوردهای خودش اهمیت بدهد
سایت گل - دنی آلوس ، روز سه شنبه از قهرمانی بارسا در جام باشگاه های جهان در مقابل حرفهای مورینیو که این جام را کوچک دانسته بود دفاع کرد و گفت که "حسادت بد است " .
به گزارش مرجع خبري رئال مادريد این بازیکن گفت :" در حال حاضر ما بهترین هستیم و آمار خوبی داریم . برای بردن این بازیهای کوچک باید چمپیونزلیگ را می بردیم ، ما این کار را کردیم و هر دو بازی کوچک را بردیم ، حسادت بد است . "
در ادامه گفت :" مورینیو همیشه نقش بازی می کند و سعی می کند که دستاوردهای بقیه را کوچک کند و به دستاوردهای خودش اهمیت بدهد . "