تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 279 از 934 اولاول ... 179229269275276277278279280281282283289329379779 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,781 به 2,790 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #2781
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    همه

    لرزش دست و دلم

    از آن بود

    که عشق

    پناهی گردد

    پروازی نه

    گریزگاهی گردد

    آی عشق آی عشق

    چهره ی آبیت پیدا نیست



  2. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2782
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    نگاهت

    شکست ستمگری ست

    پس شکست شب است...



  4. #2783
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rahgozare tanha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    موطن آدمی قلب کسانیست که دوستش دارند
    پست ها
    316

    پيش فرض

    می شد با من بمونی بمونی تا همیشه
    اما یه سایه آنی از ما جدا نمی شه
    این سایه سرنوشته که راهمونو بسته
    نگاه تلخه مارو به انتظار نشسته
    برام گذشتن از تو پروازه برگه تا خاک
    مرثیه ی عشقه این آواز تلخ غمناک
    برام گذشتن ازتو سخته ولی گذشتم
    همیشه تنها موندن همینه سرنوشتم

  5. 2 کاربر از rahgozare tanha بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  6. #2784
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rahgozare tanha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    محل سكونت
    موطن آدمی قلب کسانیست که دوستش دارند
    پست ها
    316

    پيش فرض

    روزگاری چشم پوشیدم ز خواب
    تا بخوانم قصه مهتاب را

    این زمان دور از ملامت های ماه
    چشم می بندم که جویم خواب را!

    روزگاری یک تبسم یک نگاه
    خوشتر از گرمای صد آغوش بود

    این زمان بر هر که دل بستم دریغ
    آتش آغوش او خاموش بود

    روزگاری هستیم را می نواخت
    آفتاب عشق شور انگیز من

    این زمان خاموش و خالی مانده است
    سینه از آرزو لبریز من

    عشقم عاقبت بر سر شکست
    خنده ام را اشک غم از لب ربود

    زندگی در لای رگهایم فسرد
    ای همه گلهای از سرما کبود ...!

  7. #2785
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض

    خوشـا دلی که مدام از پی نظر نرود!
    به هر درش که بخوانند بی خبر نرود!

    سواد دیده ی غمدیده ام به اشک بشوی!
    که نقش خــــــــــال تو ام هرگز از نظر نرود!

    ز من چو باد صبا، بوی خود دریـغ مدار
    چرا که بی سر زلف تو ام به سر نرود!

    دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی
    که هیــچ کار ز پیشت بدین هنر نرود!

    مکن به چشم حقارت نگاه در من مست!
    که آبـــــــــــــــروی شریعت بدین قَدََر نرود!!

    تو کز مکارم اخـــــلاق عالمی دگری
    وفای عهد من از خاطرت به در نرود!

    بیار باده و اول به دست "حافـــــــــــظ" ده
    به شرط آنکه ز مجلس سخن به در نرود!

    ? – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

  8. 2 کاربر از MJNeghabi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #2786
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    796

    پيش فرض

    روز اول پيش خود گفتم
    دگرش هرگز نخواهم ديد

    روز دوم باز مي گفتم
    ليك با اندوه و با ترديد

    روز سوم هم گذشت اما

    برسر پيمان خود بودم
    ظلمت زندان مرا مي كشت

    باز زندانبان خود بودم
    ....
    ------------------------
    باز هم قلبي به پايم اوفتاد
    باز هم چشمي به رويم خيره شد

    باز هم در گير و دار يك نبرد

    عشق من بر قلب سردي چيره شد

    باز هم از چشمه لبهاي من

    تشنه يي سيراب شد ‚ سيراب شد

    ----------------------
    عشقي كه ترا نثار ره كردم
    در سينه ديگري نخواهي يافت

    زان بوسه كه بر لبانت افشاندم

    سوزنده تر آذري نخواهي يافت

    در جستجوي تو و نگاه تو

    ديگر ندود نگاه بي تابم

    انديشه آن دو چشم رويايي

    هرگز نبرد ز ديدگان خوابم

    ديگر به هواي لحظه اي ديدار

    دنبال تو در بدر نميگردم

    دنبال تو اي اميد بي حاصل
    ديوانه و بي خبر نمي گردم

    -----------------------------
    ياد بگذشته به دل ماند و دريغ
    نيست ياري كه مرا ياد كند

    ديده ام خيره به ره ماند و نداد

    نامه اي تا دل من شاد كند

    خود ندانم چه خطايي كردم

    كه ز من رشته الفت بگسست

    در دلش جايي اگر بود مرا
    پس چرا ديده ز ديدارم بست

    هر كجا مينگرم باز هم اوست

    كه به چشمان ترم خيره شده

    درد عشقست كه با حسرت و سوز

    بر دل پر شررم چيره شده

    گفتم از ديده چو دورش سازم

    بي گمان زودتر از دل برود
    مرگ بايد كه مرا دريابد

    ورنه درديست كه مشكل برود

    تا لبي بر لب من مي لغزد

    مي كشم آه كه كاش اين او بود

    كاش اين لب كه مرا مي بوسد

    لب سوزنده آن بدخو بود

    مي كشندم چو در آغوش به مهر

    پرسم از خود كه چه شد آغوشش

    چه شد آن آتش سوزنده كه بود
    شعله ور در نفس خاموشش

    شعر گفتم كه ز دل بر دارم
    بار سنگين غم عشقش را

    شعر خود جلوه اي از رويش شد

    با كه گويم ستم عشقش را

    مادر اين شانه ز مويم بردار

    سرمه را پاك كن از چشمانم

    بكن اين پيرهنم را از تن

    زندگي نيست بجز زندانم
    تا دو چشمش به رخم حيران نيست

    به چكار آيدم اين زيبايي

    بشكن اين آينه را اي مادر

    حاصلم چيست ز خودآرايي

    در ببنديد و بگوييد كه من

    جز از او همه كس بگسستم

    كس اگر گفت چرا ؟ باكم نيست

    فاش گوييد كه عاشق هستم

    قاصدي آمد اگر از ره دور

    زود پرسيد كه پيغام از كيست

    گر از او نيست بگوييد آن زن
    دير گاهيست در اين منزل نيست


    ----------------------------
    باز من ماندم و خلوتي سرد
    خاطراتي ز بگذشته اي دور

    ياد عشقي كه با حسرت و درد

    رفت و خاموش شد در دل گور

    روي ويرانه هاي اميدم

    دست افسونگري شمعي افروخت

    مرده يي چشم پر آتشش را

    از دل گور بر چشم من دوخت

    ناله كردم كه اي واي اين اوست

    در دلم از نگاهش هراسي

    خنده اي بر لبانش گذر كرد

    كاي هوسران مرا ميشناسي

    قلبم از فرط اندوه لرزيد
    واي بر من كه ديوانه بودم

    واي بر من كه من كشتم او را

    وه كه با او چه بيگانه بودم

    او به من دل سپرد و به جز رنج

    كي شد از عشق من حاصل او

    با غروري كه چشم مرا بست

    پا نهادم بروي دل او

    من به او رنج و اندوه دادم

    من به خاك سياهش نشاندم

    واي بر من خدايا خدايا

    من به آغوش گورش كشاندم

    در سكوت لبم ناله پيچيد

    شعله شمع مستانه لرزيد

    چشم من از دل تيرگيها

    قطره اشكي در آن چشمها ديد

    همچو طفلي پشيمان دويدم
    تا كه در پايش افتم به خواري

    تا بگويم كه ديوانه بودم

    مي تواني به من رحمت آري

    دامنم شمع را سرنگون كرد

    چشم ها در سياهي فرو رفت
    ناله كردم مرو ‚ صبر كن ‚ صبر

    ليكن او رفت بي گفتگو رفت

    واي برمن كه ديوانه بودم

    من به خاك سياهش نشاندم

    واي بر من كه من كشتم او را

    من به آغوش گورش كشاندم

    ----------------------
    مي روم خسته و افسرده و زار
    سوي منزلگه ويرانه خويش

    به خدا مي برم از شهر شما
    دل شوريده و ديوانه خويش

    مي برم تا كه در آن نقطه دور

    شستشويش دهم از رنگ نگاه

    شستشويش دهم از لكه عشق

    زين همه خواهش بيجا و تباه

    ------------------------------
    ترا افسون چشمانم ز ره برده ست و ميدانم
    چرا بيهوده مي گويي دل چون آهني دارم

    نميداني نميداني كه من جز چشم افسونگر

    در اين جام لبانم باده مرد افكني دارم
    چرا بيهوده ميكوشي كه بگريزي ز آغوشم

    از اين سوزنده تر هرگز نخواهي يافت آغوشي

  10. 2 کاربر از sara_girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #2787
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    چشم های درخشان پر خواهش ات را می بویم
    و دست هایت را
    - پرنده های پریده رنگ در پائیز -
    تو نیز می دانی
    می دانی هراسی در عاشقانه هاست
    زیرا همیشه چیزی هست که بر وفق مراد نیست!

    (سیروس شاملو)

  12. 5 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #2788
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    یادت میاد نوشتی رو بخار شیشه
    دلت اگه با من باشه، گم نمیشی تا همیشه
    به رسم دل سپرده‌ها نوشتم و تو خوندی
    با خوندنت تو رو به من رسوندی، شبُ سوزوندی

    گفتی تو این عبور اگه غریب و خسته بودی
    ترانه‌ای بخون بخون آخه فقط تو موندی

    تو این غروب سوت و کور یاد تو باورم شد
    تموم قصه‌های تو نخونده باورم شد

    یادم میاد نوشتی رو بخار شیشه
    دلم اگه با تو باشه، با تو اگه باشه دلم ،گم نمیشم همیشه...


    (فرزاد حسنی)

  14. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #2789
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
    طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
    گو همه شهر به جنگم به در آیند و خلاف
    منکه درخلوت خاصم خبراز عامم نیست
    به خدا و به سرا پای تو کز دوستیت
    خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
    دوستت دارم اگر لطف کنی گر نکنی
    به دوچشم توکه چشم از تو به انعامم نیست

  16. 4 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #2790
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    گاهی باید از خانه گریخت

    به کوچه

    خیابان

    پارک

    و در خود فرو رفت



    گاهی باید از خود گریخت

    به جاده‌های مه‌آلود

    خانه‌های موهوم

    خیال او

    که تو را از خود کرده‌است

    که تو را بی خود کرده‌است



    گاهی باید از او گریخت


    به کجا

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •