خیابان خیلی خلوت استـــــــ
هوا خیلی خنک استـــــــــــــ
حال من خیلی خوب استــــــــــ
چراغهای خیابان همه روشناند
باران نمنم شروع به باریدن کرده
بوسه هایت را هوس کرده ام
چه حال خوشی دارم امشبـــــــــــــــــــــ ـ
خیابان خیلی خلوت استـــــــ
هوا خیلی خنک استـــــــــــــ
حال من خیلی خوب استــــــــــ
چراغهای خیابان همه روشناند
باران نمنم شروع به باریدن کرده
بوسه هایت را هوس کرده ام
چه حال خوشی دارم امشبـــــــــــــــــــــ ـ
.
شاید دانستن حق تو بود ...
شاید ناگفته ها را زودتر از امروز باید میدانستی.
ولی باور کن در زندگی هر کس ناگفته هایی هست
که گاهی از مرور آن خاطرات
حتی در زیر لب و چون زمزمه ای
هراس داریم
پس میدانم
که مرا می فهمی
.
گاهـــــی آدم دلـــــش میخواهد
کفش هایش را در بیاورد،
یواشکــــی نوک پا نوک پا
از خودش دور شـــــــــود،
بعد بزند به چاک
فرار کند از خودش ..
هیچ فکر کرده ای
سهم آب و آسمان و ماه
در این قصــه چیست؟
حالا که تو
تمام نقش ها را
خودت بازی می کنی...
دلم درد میکند
شاید...
خیال هایی که به خوردم دادی .....
خام بودند....
مزه عشق این روزا شباهت زیادی به آدامس داره:
اول شیرین..بعد دوست داشتنی..سپس تکراری و خسته کننده و در آخر دور انداختنی!!!!
شب استُ
گردباد چشمانت
در خواب دلم می پیچد
پر می شوم از
خیال آغوشت
پلکم از تو
بوی گل می گیرد
آب می پاشم از
گلاب دلم راه را
پل می زنی به تنم
حدیث برکه و ماه را
تلخ منم
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی.
تلخ منم؛
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را!
گوش تلفن کر
دوستت دارم را
امشب در گوش خودت خواهم گفت
محمدعلی بهمنی
برام هیچ حسی شبیه تو نیست....کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه......همین که کنارت نفس میکشم
برام هیچ حسی شبیه تو نیست....تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه....تو زیباترین آرزوی منی
تقدیم به پدر و مادرم.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)