تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 277 از 638 اولاول ... 177227267273274275276277278279280281287327377 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,761 به 2,770 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #2761
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    کاش می شد
    تمام شعر ها را نوشت
    مثلا اینکه
    من به تو فقط عادت کرده ام
    و تو
    همیشه دروغ می گویی،
    کاش می شد
    از رودخانه ها گذشت
    و خیس نشد.

  2. 2 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2762
    داره خودمونی میشه Ali sepehri's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    زير آسمان خدا
    پست ها
    143

    پيش فرض

    نوازش کن به بوسهلب خشکیده ام رانگاهم کن به خندهبزن آتش دلم راصدایم کن به نرمیتحمل کن غمم راشبیهم کن به خورشیدتو رنگین کن شبم را

  4. 2 کاربر از Ali sepehri بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #2763
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    او نه چشم های خیس و شسته ام را
    نه نگاه دیگرم را
    هرگز ندید !!!
    فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :
    "دیوانه ی باران ندیده !"

  6. 3 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #2764
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    لحظه ها گذرا و خاطرات ماندگارند
    حاضرم تمام هستی را دهم
    تا لحظه ها ماندگار شوند و خاطرات گذرا
    کاش می شد ....

  8. 7 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #2765
    داره خودمونی میشه Ali sepehri's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2008
    محل سكونت
    زير آسمان خدا
    پست ها
    143

    پيش فرض

    ((پیرزن))بیچاره پیرزنروزی ستاره بودمهتاب و ماه بوددر آسمان دل مرد خانه بودخورشید بود گرمیهم خانه هم دلشاکنون چه بی کس استاو در خیال رفته ی پر رونق خود استآن روزها که خانم و سالار خانه بودهرحکم خویش رابر کرسی طلائی آن خانه می نشاندبعد از هزار سال از پی فقدان شوهرشتک و تنها سپرده استیک چشم خود به درشاید نواده ای شاید که دختریآهنگ مادر خود کرده در رسددرد دلی دوباره و دیار تازه ترآن چشم دیگرشنگران سوی رفتن استبا او فقط خیال خاطره ها زنده مانده استچشمی به انتظاروزبانی به گفتن استاز بهر گفتن همه ی آنچه مانده استناگفته در دلشگاهی دو قطره اشک...بیچاره پیرزنکه چه تنها و بی کس است.

  10. #2766
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    بيش از يك نوشيدني سرد
    چيزي نمانده
    تو زودتر از
    عقربه ها
    به هشت رسيده اي
    و وقت رفتن را بهتر از
    جاده مي داني

  11. 5 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #2767
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    استخون هات رو می فروشی به من؟
    گاهی
    میشه تا ابد
    نگهشون داشت
    بغلشون کرد
    و زیر خاک خوابید

    مریم مومنی

  13. 3 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #2768
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    من خیسِ خستگی ام
    بیا شانه هایت را
    بالش خیلِ خستگی هایم کن
    شاید شبی
    زخمهایم را زمین بگذارم .



    بهمن قره داغی

  15. 6 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #2769
    پروفشنال استبداد's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    زیر سقف خدا
    پست ها
    866

    پيش فرض

    اون نگاه گرم تو، جام شرابه، اما سرابه
    زندگی بی‌چشم تو، رنج و عذابه
    آه من ترسم شبی دامنت بگيره
    با دلم بازی مکن، عاشق و اسيره، ترسم بميره
    يک شب از روی صفا، ای بلای دلها، درد من دوا کن
    يا وفا کن با دلم، يا مرا رها کن

  17. #2770
    پروفشنال استبداد's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    زیر سقف خدا
    پست ها
    866

    پيش فرض

    اميد جانم ز سفر بازآمد
    شکردهانم ز سفر بازآمد
    عزيز آن که بيخبر
    به ناگهان رود سفر
    چو ندارد ديگر دلبندی
    به لبش ننشيند لبخندی
    چو غنچهء سپيده‌دم
    شکفته شد لبم ز هم
    که شنيدم يارم بازآمد
    ز سفر غمخوارم باز آمد
    همچنان که عاقبت پس از همه شب بدمد سحر
    ناگهان نگار من چنان مه نو آمد از سفر
    من هم پس از آن دوری
    بعد از غم مهجوری
    يک شاخهء گل بردم به برش
    ديدم که نگار من
    سرخوش ز کنار من
    بگذشت و به بر يار دگرش

  18. این کاربر از استبداد بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •