تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 276 از 469 اولاول ... 176226266272273274275276277278279280286326376 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,751 به 2,760 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #2751
    آخر فروم باز cyrus_ln's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    پست ها
    1,380

    پيش فرض

    اوایل ترم در دانشگاه یه سوتی فجیح دادم.
    اوایل ترم کلاس ها لغ و تغه (لق و تقه) یهو میبینی مثلا کلاس 206 جاش با کلاس 220 عوض میشه.بنده هم کلاس ریاضی داشتم رفتم توی کلاس مربوطه و در کمال آرامش برصندلی تکیه زدم در همین حال دیدم خواهرها جمیعن دارن به من چپ چپ نگاه میکنن کمی تا قسمتی سرم رو خاروندم اومدم برنامه کلاس مورد نظر رو نگاه کردم و دیدم کلاس تنظیم خانواده خواهرهاست
    به شدت خجالت کشیدم و اومدم بیرون و از اون به بعد همیشه برنامه اصلی کلاس ها رو میبینم تا دیگه از این سوتی ها ندم.
    شاید به نظر خیلی ها جالب نباشه یا فکر کنن اتفاق خاصی نیوفتاده باشه ولی خیلی بد شد شدیدا دگرگون شدیم.

  2. #2752
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    اينم از يك سوتي هاي بنده :

    يك روز توي اتاق پاي كامپيوترم نشسته بودم بعدش چون نور اتاق كم شده بود ( لامپها سوخيده بود) رفتم پرده ي اتاق رو بكشم كنار ميديدم چرا نميره كنار چون خيلي سفت شده بود هر چي سعي و تلاش كردم نميرفت كنار! آخرسر به زور متوصل شدم و محكم كشيدم ولي چشمتون روز بد نبينه پرده از وسط به بالا و به پايين تا آخرش جر خورد!!

    -----------------------

    يك روز سر كلاس تاريخ هنر نشسته بوديم كه معلممون بهم گفت برو آب بيار منم يك ليوان از دفتر برداشتم رفتم توي حياط تا آب بيارم همين زمستون امسال هم بود و هوا خيلي سرد بود به خاطر همين تمام شير هاي آب يخ زده بود منم ديدم از هيچ كدومشون آب نمياد رفتم توي دفتر به مدير گفتم همه ي آبها يخ زده از كجا برم آب بيارم بعدش در كمال تعجب بهم گفت از دستشويي! منم اينطوري شدم بعدشم گفت ولي به معلمتون نگو!( انگار بدش نميومد از دست معلمه خلاص بشه) بعدش منم به اجبار رفتم از دستشويي آب آوردم دادم به معلممون بعدش گفت از كجا اب آوردي؟
    منم مثل اين گيجا اصلا حواسم نبود گفتم : از توي دستشويي چطور مگه؟!
    بيچاره معلممون آب پريد توي گلوش نزديك بود خفه بشه!

  3. #2753
    آخر فروم باز bagher_mo68's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    تهـــــــران
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    اوایل ترم در دانشگاه یه سوتی فجیح دادم.
    اوایل ترم کلاس ها لغ و تغه (لق و تقه) یهو میبینی مثلا کلاس 206 جاش با کلاس 220 عوض میشه.بنده هم کلاس ریاضی داشتم رفتم توی کلاس مربوطه و در کمال آرامش برصندلی تکیه زدم در همین حال دیدم خواهرها جمیعن دارن به من چپ چپ نگاه میکنن کمی تا قسمتی سرم رو خاروندم اومدم برنامه کلاس مورد نظر رو نگاه کردم و دیدم کلاس تنظیم خانواده خواهرهاست
    به شدت خجالت کشیدم و اومدم بیرون و از اون به بعد همیشه برنامه اصلی کلاس ها رو میبینم تا دیگه از این سوتی ها ندم.
    شاید به نظر خیلی ها جالب نباشه یا فکر کنن اتفاق خاصی نیوفتاده باشه ولی خیلی بد شد شدیدا دگرگون شدیم.


    تفلک حتماً کلی کشیدی !

    اينم از يك سوتي هاي بنده :

    يك روز توي اتاق پاي كامپيوترم نشسته بودم بعدش چون نور اتاق كم شده بود ( لامپها سوخيده بود) رفتم پرده ي اتاق رو بكشم كنار ميديدم چرا نميره كنار چون خيلي سفت شده بود هر چي سعي و تلاش كردم نميرفت كنار! آخرسر به زور متوصل شدم و محكم كشيدم ولي چشمتون روز بد نبينه پرده از وسط به بالا و به پايين تا آخرش جر خورد!!

    -----------------------

    يك روز سر كلاس تاريخ هنر نشسته بوديم كه معلممون بهم گفت برو آب بيار منم يك ليوان از دفتر برداشتم رفتم توي حياط تا آب بيارم همين زمستون امسال هم بود و هوا خيلي سرد بود به خاطر همين تمام شير هاي آب يخ زده بود منم ديدم از هيچ كدومشون آب نمياد رفتم توي دفتر به مدير گفتم همه ي آبها يخ زده از كجا برم آب بيارم بعدش در كمال تعجب بهم گفت از دستشويي! منم اينطوري شدم بعدشم گفت ولي به معلمتون نگو!( انگار بدش نميومد از دست معلمه خلاص بشه) بعدش منم به اجبار رفتم از دستشويي آب آوردم دادم به معلممون بعدش گفت از كجا اب آوردي؟
    منم مثل اين گيجا اصلا حواسم نبود گفتم : از توي دستشويي چطور مگه؟!
    بيچاره معلممون آب پريد توي گلوش نزديك بود خفه بشه!


    اولی خیلی باهالتر بود

  4. #2754
    آخر فروم باز vahid_vaezinia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2008
    محل سكونت
    In Your Mind ツ
    پست ها
    5,502

    پيش فرض

    اينم از يك سوتي هاي بنده :

    يك روز توي اتاق پاي كامپيوترم نشسته بودم بعدش چون نور اتاق كم شده بود ( لامپها سوخيده بود) رفتم پرده ي اتاق رو بكشم كنار ميديدم چرا نميره كنار چون خيلي سفت شده بود هر چي سعي و تلاش كردم نميرفت كنار! آخرسر به زور متوصل شدم و محكم كشيدم ولي چشمتون روز بد نبينه پرده از وسط به بالا و به پايين تا آخرش جر خورد!!

    -----------------------

    يك روز سر كلاس تاريخ هنر نشسته بوديم كه معلممون بهم گفت برو آب بيار منم يك ليوان از دفتر برداشتم رفتم توي حياط تا آب بيارم همين زمستون امسال هم بود و هوا خيلي سرد بود به خاطر همين تمام شير هاي آب يخ زده بود منم ديدم از هيچ كدومشون آب نمياد رفتم توي دفتر به مدير گفتم همه ي آبها يخ زده از كجا برم آب بيارم بعدش در كمال تعجب بهم گفت از دستشويي! منم اينطوري شدم بعدشم گفت ولي به معلمتون نگو!( انگار بدش نميومد از دست معلمه خلاص بشه) بعدش منم به اجبار رفتم از دستشويي آب آوردم دادم به معلممون بعدش گفت از كجا اب آوردي؟
    منم مثل اين گيجا اصلا حواسم نبود گفتم : از توي دستشويي چطور مگه؟!
    بيچاره معلممون آب پريد توي گلوش نزديك بود خفه بشه!

    هر دو خیلی جالب بود مخصوصا دومی

  5. #2755
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Ni_nigc's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    336

    پيش فرض

    چرا پست من وارد نشد ؟ بعد از اینکه " ارسال جواب رو زدم " از فروم خارج شد و تو صفحه ی Username & Pass اومد .

    نیم ساعت طول کشید تا تایپش کردم .
    همین باعث میشه ماهی یه بار سوتی می نویسیم دیگه .

  6. #2756
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Ni_nigc's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    336

    پيش فرض

    مختصر سوتی منهدم شده ی من :

    این پست اشتباهی شد Please بفرمایید چطور میشه پاکش کرد ؟
    Last edited by Ni_nigc; 06-05-2008 at 14:14.

  7. #2757
    آخر فروم باز علیرضا's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    تو دنیای خودم !
    پست ها
    1,517

    پيش فرض

    ووکمن جان ! سوتی های عالی مستدام !!!
    سوتیت خیلی باحال بود ! رئیست باحال تر !!!


    اينم از يك سوتي هاي بنده :

    يك روز توي اتاق پاي كامپيوترم نشسته بودم بعدش چون نور اتاق كم شده بود ( لامپها سوخيده بود) رفتم پرده ي اتاق رو بكشم كنار ميديدم چرا نميره كنار چون خيلي سفت شده بود هر چي سعي و تلاش كردم نميرفت كنار! آخرسر به زور متوصل شدم و محكم كشيدم ولي چشمتون روز بد نبينه پرده از وسط به بالا و به پايين تا آخرش جر خورد!!

    -----------------------

    يك روز سر كلاس تاريخ هنر نشسته بوديم كه معلممون بهم گفت برو آب بيار منم يك ليوان از دفتر برداشتم رفتم توي حياط تا آب بيارم همين زمستون امسال هم بود و هوا خيلي سرد بود به خاطر همين تمام شير هاي آب يخ زده بود منم ديدم از هيچ كدومشون آب نمياد رفتم توي دفتر به مدير گفتم همه ي آبها يخ زده از كجا برم آب بيارم بعدش در كمال تعجب بهم گفت از دستشويي! منم اينطوري شدم بعدشم گفت ولي به معلمتون نگو!( انگار بدش نميومد از دست معلمه خلاص بشه) بعدش منم به اجبار رفتم از دستشويي آب آوردم دادم به معلممون بعدش گفت از كجا اب آوردي؟
    منم مثل اين گيجا اصلا حواسم نبود گفتم : از توي دستشويي چطور مگه؟!
    بيچاره معلممون آب پريد توي گلوش نزديك بود خفه بشه!

    ای وای مردم از خنده
    خیلی باحال بودن مگی جان .
    هردوش . نخ سوزن دومیش !!

  8. #2758
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Ni_nigc's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    336

    پيش فرض

    مختصر سوتی منهدم شده ی من : ( واسه چی ترکوندینش ر)



    یکی از همکارامون رفته بود تا رفع حاجت کنه . و از قضا اون موقع من هم کنار در VC ( یکی از رفقام به WC میگه VC ) واستاده بودم .
    این رفیق ما هم که انگار اون تو بهش خیلی خوش گذشته بود ، اون تو موندنش خیلی طول کشید .
    یکی دیگه از این همکارای ما هم که انگار خیلی تحت فشار بود و بی خبر از همه جا چنان یورشی به در VC کرد که نمی دونم چرا قفل در عنل نکرد و خلاصه چشمتون .... حافظا
    اولش من هم جریان رو نفهمیدم ولی بعد که عقب عقب رفتن همکارمون و در باز و یکی اون تو و ...
    من رو میگی پهن شدم رو زمین .
    حالا مگه میشه من رو جمع کرد .
    رفیقم که تا نیم ساعت روش نشد از VC بیاد بیرون ، اون یکی همکارمون هم که " حبس نفس " کرد و پیچیدن به خودش رو فراموش کرد .

    نتیجه اخلاقی : "هیچ وقت کنار دری که تردد ازش زیاده وانستین چون بعدش نمیشه جمعتون کرد "

    Last edited by Ni_nigc; 07-05-2008 at 07:03.

  9. #2759
    حـــــرفـه ای Maggy_P's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    4,845

    پيش فرض

    اينم 2 تا ديگه ! :دي

    يه روز عكاسي داشتيم ميخواستيم داروي ظهور درست كنيم همه دور يك دبه نشسته بوديم منم يك چوب براي هم زدن دارو دستم بود بعدش دوستم خواست اذيتم كنه بهم گفت : شبيه چوپانا شدي پس گلت كجاست؟
    منم اومدم حالشو بگيرم گفتم : هم نشينان هستند ديگه! بعد ديدم داره هر هر ميخنده بعد سرمو برگردوندم ديدم معلممون هم باهامون نشسته! ( خدا رو شكر به خير گذشت چون معلممون هم داشت ميخنديد! :دي)

    ------------------------------

    يك روز با بچه هاي كلاس رفته بوديم خونه ي يكي از دوستام تا با هم ديگه كاراي تصوير سازيمونو انجام بديم دوستم رفت ليوان آب بياره براي تميز كردن قلمو ها بعدش مشغول به رنگ كردن شديم بعد دوستم تشنش شده بود و يك ليوان آب آورده بود گذاشته بود كنار من منم اصلا نفهميدم قلموم رو با آبش تميز كردم اونم از بخت بدش اين صحنه رو نديد آبه رو خورد!

  10. #2760
    آخر فروم باز mehdi_vsgh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    توی لباسام
    پست ها
    8,492

    پيش فرض

    اينم از يك سوتي هاي بنده :

    يك روز توي اتاق پاي كامپيوترم نشسته بودم بعدش چون نور اتاق كم شده بود ( لامپها سوخيده بود) رفتم پرده ي اتاق رو بكشم كنار ميديدم چرا نميره كنار چون خيلي سفت شده بود هر چي سعي و تلاش كردم نميرفت كنار! آخرسر به زور متوصل شدم و محكم كشيدم ولي چشمتون روز بد نبينه پرده از وسط به بالا و به پايين تا آخرش جر خورد!!

    -----------------------

    يك روز سر كلاس تاريخ هنر نشسته بوديم كه معلممون بهم گفت برو آب بيار منم يك ليوان از دفتر برداشتم رفتم توي حياط تا آب بيارم همين زمستون امسال هم بود و هوا خيلي سرد بود به خاطر همين تمام شير هاي آب يخ زده بود منم ديدم از هيچ كدومشون آب نمياد رفتم توي دفتر به مدير گفتم همه ي آبها يخ زده از كجا برم آب بيارم بعدش در كمال تعجب بهم گفت از دستشويي! منم اينطوري شدم بعدشم گفت ولي به معلمتون نگو!( انگار بدش نميومد از دست معلمه خلاص بشه) بعدش منم به اجبار رفتم از دستشويي آب آوردم دادم به معلممون بعدش گفت از كجا اب آوردي؟
    منم مثل اين گيجا اصلا حواسم نبود گفتم : از توي دستشويي چطور مگه؟!
    بيچاره معلممون آب پريد توي گلوش نزديك بود خفه بشه!
    واییییییییییی خدای من ترکیدم از خنده!!!!!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •