آنقدر قشنگ بود که مو به تنم بلند شد!!سلام
من هم به دنياي ماورائ اعتقاد دارم چون اتفاقي براي من افتاد كه براي من هم جالب بود و هم تعجب انگيز كه براي شما تعريف ميكنم .
چند سال پيش كه بچه من تازه به دنيا آمده بود با مادرش در حال پايين رفتن از پله ها بود كه 1 سال بيشتر نداشت و در بقل مادرش بود كه مانتوي بلندش ميگيره زير پاي خودش و با بچه از 10 تا پله به پايين پرتاب ميشه و مشكل ما از اينجا آغاز ميشه كه هر دوي آنها زخمي ميشن
البته خانومم بدنش زخمي ميشه ولي متاسفانه بچه ضربه مغزي مختصري ميشه كه ديگه نه حرف ميزد و نه راه ميرفت و نه بازي ميكرد و همش گريه ميكرد تا اينكه بعد از رفتن به دكترهاي مختلف و نتيجه نگرفتن از دكترها و چون پول زيادي هم نداشتيم كه بچه را براي معالجه به خارج ببريم سر خورده از همه جا و شرمنده به خانه آمديم . تا اينكه به ياد خدا افتادم كه هميشه يار و ياور من بود و از ته قلبم از او خواستم كه بدون هيچ واسطه اي كمكم كنه كه شب داشتم ميخوابيدم كه خانومم فرياد كشيد كه بيا از بيني بچه داره خون مياد با عجله رفتم بالاي سرش و ديدم كه پيراهنش خوني شده كه به گريه افتادم و از خدا خواستم كه كمكم كنه . بعد از شستن بيني بچه به رختخواب رفتم و در حال مديتيشن عاجزانه از خدا خواستم كه به بچه كمك كنه كه در همين حال خودم رو در دريايي از نور نقره اي ديدم كه روي اين دريا شناور هستم بايد بگم كه آنقدر اين انرژي قوي بود كه خودمرو به زور كنترل ميكردم و كمي آن طرف تر سه نفر ايستاده بودند كه گويي براي كنترل من آمده بودند و به من اشاره ميكردند كه ميتوانم از اين انرژي براي بهبود دخترم استفاده كنم . و من هم همين كار را كردم ولي خيلي برايم مشكل بود . چون آن انرژي خيلي قوي بود . براي اولين بار بود كه همچين چيزي رو تجربه ميكردم . نيم ساعت طول كشيد كه من توانستم اين انرژي رو جمع كنم و مقداري از آنرو براي دخترم بفرستم . بين من و دخترم ديوار بود . من اين انرژي رو از پشت ديوار درست به طرف سر دخترم فرستادم كه در همان لحظه او جيغ بلندي كشيد و از خواب پريد و بلا فا صله خوابيد كه فهميدم آن انرژي برايش زياد بود . براي بار دوم هم همين كار را تكرار كردم البته بعد از نيم ساعتي كه توانستم دوباره كنترل خودمرو به دست بياورم و اين بار كمي ضعيف تر برايش فرستادم كه دوباره دخترم جيغ كشيد ولي آرام تر . براي بار سوم هم تكرار كردم كه تازه دستم آمده بود كه چه طور از آن انرژي ميشود استفاده كرد كه دخترم اين بار ناله اي كرد و خوابيد .
كه من هم بعد از يك ساعتي خوابيدم و صبح با صداي بابا باباي دخترم از خواب بيدار شدم و دوباره شاهد تاتي تاتي كردن دخترم بودم . انگار دنيا رو بهم داده بودند . از خدا تشكر كردم و مطمئن شدم كه خدا در هيچ لحظه اي بنده خود را فراموش نميكند . فقط ما نميدانيم كه بايد خالصانه و از ته قلب از او بخواهيم تا كمكمان كند . در مورد آن انرژي . بايد بگويم كه آنقدر قوي بود كه حتي ميشد با آن كوه دماوند رو هم به يكباره از بين برد . ولي بعد ها فهميدم كه آن سه نفري كه آنجا ايستاده بودند نگهباناني بودند كه مراقب بودند كه من با اين انرژي نا خواسته صدمه اي به كسي ( دخترم ) يا به چيزي نزنم . چون واقعا كنترلش خيلي مشكل بود .
در پايان از شما كه اين نامه را ميخوانيد ميخواهم كه هر روز مديتيشن كنيد و دروغ نگوييد و به ديگران كمك كنيد تا خداهم به شما كمك كند
خدا حافظ.
عزیز اگه میشه بگو از چه برنامه ایی استفاده میکنی؟اگه امکانش هست لینکشو رو بزاریندوستان من از موقعی که این فرکانسهایی که چاکراها رو باز میکنند گوش میدم کلا یه جورایی توی بدنم احساس عجیبی میکنم...جالبه بدونید من اصلا این فرکانسها رو قبول نداشتم ولی الان که دارم گوش میدم احساس میکنم ارامشم بیشتر شده...حس ششمم که این همه زیاد بود داره زیاد تر میشه و خیلی چیزهای دیگه...میشه یکی توضیح بده دقیقا کار هر چاکرا چیه و اگه باز بشن دقیقا چه اتفاقی میفته؟..
مرسی...
ما از کجا باید بفهمیم که چاکراه مثلا1 باز شده تا بریم سراغ چاکرای 2؟
تپش قلبت واسعه خلسه ی منفی هستدوستان من ديشب که ميخواستم براي اولين بار تمرين برونفکني کنم بعد از ۵-۶ دقيقه يه حس غير قابل تعريف رو پيشونيم ايجاد شد و بعد کم کم حس کردم که شيقه هام دارن منفجر ميشن و ضربان قلبمم بالا رفت و ديگه نتونستم تحمل کنم و خودمو به حالت طبيعي در آوردم ولي تا دو سه دقيقه شقيقه هام يه حس خاص داشتند
حالا درست انجام داده بودم؟
واسعه اولین شبت فکر نکنم بد بوده!!