قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نيست با کسم از بهر مال و جاه نزاع
........................
شرمندم نكن
قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نيست با کسم از بهر مال و جاه نزاع
........................
شرمندم نكن
نه حال كردم اينو بگير...عزم خودجزم كردم كه شوم عاشق او×××هر چه را دارم كنم قربان او...برو حال كن مشتي
وقت را غنيمت دان آن قدر که بتوانی
حاصل از حيات ای جان اين دم است تا دانی
دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند
دل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
يارا به من تشنه عشقت نظري×××تا كه اين دل نشود غمگيني
يكي آن شب كه با گوهر فشاني
ربايد مهر از گنجي كه داني
دگر روزي كه گنجور هوس كيش
به خاك اندر نهد گنجينه خويش
Last edited by amir 110; 02-08-2006 at 09:15.
شيرني عشق تو باشد اندرونم×××هر آيينه از روي تو عاشق بمونم...اگه تسليم شدي بگو
مرا چون قطره دریا در دلستی
به دریا نسبت دل باطلستی
ترا ساحل اگر کام نهنگ است
مرا کام نهنگان ساحلستی
شعرهاتو با معنی می نویسی.پس داشته باش اینو...یاس گرچه آخر احساس بود×××حس او پشت در خانه شکست...لعن الله العدو آل الله...
تا ز ميخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پير مغان خواهد بود
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)