در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت بی صدای من پرنده پر نمی زند
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت بی صدای من پرنده پر نمی زند
دولانیب عالمی لقمان کیمی معنا گزیرم
چون کی معنالی گئچن گونلریمین حرمتی وار
نسیمی
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
زبان مار جای خار دارد زیر پیراهن
نهان در زیر لب هر کس که راز گفتنی دارد
صائب تبریزی
دلي كه ”شبشدنش“ را نميشود برداشت
سپرده گوش ِ چپش را به صحبتِ خنجر
دلي شبيهِ كبوتر سپيد -ها- مردم
به آن طرفتر از اين شعر ميشود پَرپَر
روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز می گفتم
لیک با اندوه و با تردید
در نی راه عمرم و یاران نیمه راه
چون دزد ِ کام دیده پراکنده از برم
غم ناک و بی امید و کم آمیز و دیر جوش
در انتظار ضربات یاران دیگرم
من از شهر تو چون نالان مي گذرم
تنها سايه من باشد همسفرم
اين عشق تو مرا بنگر تا كجا كشانده
دست از دلم بدار كه دگر طاقتم نمانده
هر دل سوزان هزاران راه دارد سوی تو
این همه ره را تو پایانی، ندانم کیستی
یکی با فرق زخمی توی محراب
یکی غرق به خون لب تشنه ی آب
یکی پاهاشو رو مین جا گذاشته
یکی پاشیده خونش روی مهتاب
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)