مزن به بی کسی ام طعنه زانکه در ره عشق
به در دوست گریبان به غم هم آغوشم
صرّاف
مزن به بی کسی ام طعنه زانکه در ره عشق
به در دوست گریبان به غم هم آغوشم
صرّاف
مجمع خوبی و لطف است عذر چو مهش
لینکش مهر و وفا نیست خدا یا بدهش
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده ی من شو و بر خور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
Last edited by Leyth; 09-01-2009 at 01:18. دليل: اشتباه تایپی
نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است
كه وحشی می كند چشمانش آهوان صحرا را
چه خواهد كرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیدهتر كردی معما را
آن خبیث ،از شیخ میلایید ژاژ
گژنگر باشد همیشه عقل کاژ
ژاله از نرگس فرو بارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
چشم مست او که مژگان را به قتلم تیز کرد
خنجر زهرآب داده در کف قصاب داد
دوش بوی گل مرا از آشنایی یاد داد
جان گریبان پاره کرد وخویش را برباد داد
ترسم از پرده برون افتم چو گل کاین باد صبح
زان گلستانها که روزی با تو بودم یاد داد
دلِ من زير پاي تو به جرم عاشقي له شد
ولي جرم ِ من اي ظالم سزايِ ديگري دارد
تو گفتي دوستت دارم، ببين، از من مشو دلگير
دروغ از تو شنيدن هم صفايِ ديگري دارد
خدايا! گر چه كفر است اين، ولي باور كن اين شب ها
دلم كافر شده، زيرا خداي ديگري دارد
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوسکجاست دير مغان و شراب ناب کجاچه نسبت است به رندی صلاح و تقوا راسماع وعظ کجا نغمه رباب کجاز روی دوست دل دشمنان چه دريابدچراغ مرده کجا شمع آفتاب کجاچو کحل بينش ما خاک آستان شماستکجا رويم بفرما از اين جناب کجامبين به سيب زنخدان که چاه در راه استکجا همیروی ای دل بدين شتاب کجابشد که ياد خوشش باد روزگار وصالخود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجاقرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوستقرار چيست صبوری کدام و خواب کجا
ایها النّاس بیاید و گردش دوران را بنگرید
قدرت مطلقه ی خالق سبحان را نگرید
دل مبندید بر این قیل و قال و دستگاه چند روزه
با چشم عبرت آیید و عالم امکان را بنگرید
زرق و برقی که در این دنیا ی فانی میبینید
هنگام وزش باد بیایید و شمع شبستان را بنگرید
چون پلی شکسته است جهان بر روی آب
در آنجا منزل نکنید و فرزانه بنگرید
حسین منزوی زنجانی
ن
دلق ملمع زنار راه است
صوفی نداند این رسم و این راه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)