من
.
.
.
و
.
.
.
تو
میبینی چقد فاصله هست
از بهشت تو
تا دوزخ من
من
.
.
.
و
.
.
.
تو
میبینی چقد فاصله هست
از بهشت تو
تا دوزخ من
گاهی در خیابان بوی تنت را احساس میکنم
انگار همان جا بوسیده باشمت
اما لحظه میگذرد، زود
مثل خودت ...
از آسمان تا زمین راهی نیست!
اگر...
تو ماه شب باشی و من برکه ی کوچک آب!
برگ های ِ سوخته
نگاتیو ندارند
فقط... می ریزند
:
:
رباب محب
دلم می سوزد
برای چنارهای کوچه مان
فقط برای این ایستاده اند
که پاییز ها، برگ بریزند
برای گامهای تنهای ما
تا انتهای کوچه
سرمای خاطرات رفتنت
برگ برگ وجودم را
بر باد داده است
خم شدم زیر آوار نبودنت
میدانم مژده آمدنت را
از پرستوهای بهاری نخواهم شنید...
شعرهایم از نبودن های توست
اما اگر بودی ...
عاشقانه هایم را
در آغوشت میخواندم
شاید اگر بودی ...
مجبور نبودم بنویسم برای روزهای نبودنم
برای روزهایی که میایی و من ...!
میبینی ... هنوز هم امید دارم به آمدنت
هنوز هم منتظرم ...
با اینکه میدانم
راهی برای آمدنت نگذاشته ایم!
وقتی که جز وصال به دردم نمی خورد
قهوه نریز! فال به دردم نمی خورد
من سردم است و چاره فقط دستهای توست
گولم نزن که شال به دردم نمی خورد
من تشنه ی توام، عطشم داغ و واقعی ست
تمثیل و قیل و قال به دردم نمی خورد
این دکمه های باز صریحم نموده اند
من سیب و پرتقال به دردم نمی خورد
آخر کجای سیب شبیه " سه نقطه " است
من " نقطه چین " کال به دردم نمی خورد
چشمک نزن! حواله نکن بوس ِ راه دور
توی قفس که بال به دردم نمی خورد
از خاطرات خوب گذشته نگو عزیز
تقویم پارسال به دردم نمی خورد
مردانه قول وصل به من داده ای ولی
من مرد ایده آل به دردم نمی خورد !!
یا خون من به گردن تو یا بگو بله..
در عشق احتمال به دردم نمی خورد
***
حالا بریز قهوه و آبی بپوش و بعد..
اینجا به بعد این غزل من خصوصی است!
لابه لای لوبیا سبزها
توی سینی
آفتاب پرستی جا خوش کرده
با دم سبز پیچک وارش
به رنگ لوبیا درآمده
و چشم هایش را می چرخاند
تا بخنداندم
من دم لوبیا ها را می گیرم
وحواسم هست
که اشتباهی
دم آفتاب پرست را نچینم.
تلویزیون فیلم نشان می دهد.
سرخ پوستی،
زن جوانی را به دوش گرفته،
روی اسب می نشاند.
اسب چهار نعل می تازد.
از دشت ها
از رودخانه ای کم عمق
از سنگلاخ
من به این فکر می کنم
که
دو روز قبلش
صدایش را شنیده بودم
که می خندید
و دلش
برایم تنگ شده بود
و بعد
از کجا می دانستم
که دیگر نخواهد بود؟
اصلا از کجا بدانیم،
که آخرین بار است؟
...
این شعر نیست
متن
پاره
پاره
من است.
من مرد عصر حجر هستم
با کت «توید» و شلوار «فلانل»
لمیده در کنار رادیو
من مرد عصر حجر هستم
در کنار تل مجلات و کتاب ها
و گاه لبه تیشه ی سنگی خود را
روی ناخن دستم امتحان می کنم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)