تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 27 از 29 اولاول ... 1723242526272829 آخرآخر
نمايش نتايج 261 به 270 از 290

نام تاپيک: *** تاپيك ويژه براي اشعار طنز ***

  1. #261
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    در باب نان و عشق و موتور هزار ابوالحسن داودي گويد:



    يك فيلم از باب طنز و كميك

    پر از مردم نيك و آنتيك و شيك



    جواني مكانيك در قصه بود

    كه از بهر يك زوجه در غصه بود



    جوان مرد ميدان فن آوري

    كه مي سوخت در حسرت دلبري



    جوان بود از مردم يك كتي

    جگردار و بامعرفت، غيرتي



    قضا و قدر قصه اي ساز كرد

    در عشق را بر جوان باز كرد



    يكي دختر خوبرو و لطيف

    پر از عشوه و ناز، اما عفيف



    به تعميرگاه آمد آن مه لقا

    به تعمير يك خودروي كورسا



    دو تن از جوانان پرهيزكار

    كه بودند عضو گروه فشار



    به تعميرگاه آمدند آن زمان

    به دنبال تعمير كار جوان



    جوانان عضو گروه فشار

    كه بودند عشق سوزوكي هزار



    بگفتند او را كه فرمانده ايم

    ولي در كف يك موتور مانده ايم



    بگير اي جوانمرد با تربيت

    زما اين موتور را و كن تقويت

    ***

    جوان رفت تا خواستگاري كند

    براي دل خويش كاري كند



    سر انجام با ضرب و زور عمو

    بدادند آن دخترك را به او



    ولي عقدشان سست و بي پايه بود

    كه عاقد جواني تهي مايه بود





    كلك بود تا ثروت دخترك

    بيايد به چنگش به دوز و كلك



    عمو قيمش بود و راه علاج

    نبود آن زمان هيچ جز ازدواج

    ***

    پسرخاله با آن گروه فشار

    هميشه پي جنگ يا كارزار



    همي گشت و فارغ ز احوال بود

    برايش همين چيزها حال بود



    تريپ دوي ماه خرداد داشت

    جوان بود و در كله اش باد داشت

    ***

    از آن سوي يك مرد شوم و پليد

    براي همه نقشه اي بد كشيد



    از آن سو جواني بدو آس و پاس

    ولي خوشگل و دلبر و باكلاس



    زد و قاب آن دخترك را ربود

    به هر لحظه بر عشق دختر فزود



    چنان بست خالي، چنان زد كلك

    كه شد عاشقش كاملا دخترك



    سرانجام دختر به تعميركار

    بگفتا كه در بازي روزگار



    كلاهي سرش رفته در آن ميان

    ندارد به كل نسبتي با جوان



    اگر چه قبولش كمي مشكل است

    ولي عقدشان كاملا باطل است



    ولي وقت عقد جوان جديد

    به ناگاه از ره پليسي رسيد



    گرفت آن جوان را، به فضل خدا

    همه چيز شد ناگهان بر ملا



    سر انجام آن دخترك شرمسار

    بشد همسر مرد تعمير كار

  2. #262
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    در باب قارچ سمي گويد:


    رسولي ست ملاقلي پور نام

    به هم برزن ساقي و بزم و جام



    به هر جا رسول آمده ناگهان

    به هم خورده اوضاع كل جهان



    نبيني به فيلمش اثر از خوشي

    كه هستند بازيگران شوروشي



    (اگر «شورشي»، «شوروشي» شد چه باك

    نباشيم از اين جهت بيمناك)



    همه اهل فرياد و دعوا و داد

    نبيني كسي را در آن فيلم شاد



    همه فيلمهايش همين گونه اند

    همه شخصيت هاش پرچونه اند



    همه يكدگر را كتك مي زنند

    به هم دائما مشت و چك مي زنند



    لگد مي زنند و چك و سيخ و مشت

    ز اين سوي و آن سوي و بر روي و پشت



    تماشاچيان اثر لاجرم

    لگد مي زنند و سقلمه به هم



    به داغ و درفش و به شمشير و ميخ

    كند مو بر اندام بيننده سيخ



    به فيلمي كه ديروز ديدم از او

    عزيزان بدون كمي گفتگو



    يقينا به هنگام اتمام كار

    سه ميليون تومن پول آكساسوار



    بدادند زيرا كه خودم بي دريغ

    شمردم همه چيزها را دقيق



    آباژور سه تا، پارچ و ليوان، چهل

    گرفتند بالا و كردند ول



    تلفن شكستند هر يك دو تا

    تله ويزيون نيز هر يك جدا


    شكستند آنگاه ده پنجره

    كشيدند فرياد از حنجره



    همه چيزها را به هم كوفتن

    بسي فحش گفتند جاي سخن



    پس از فيلم بيننده ها خل شدند

    همه داغ كردند و منگل شدند



    در آن فيلم مردان بي احتياط

    نشستند با هم كنار بساط



    يكي منقل داغ افروختند

    كشيدند و بستند و زان سوختند



    در آن فيلم يك خوبرو دخترك

    به دنبال مردي براي كمك



    روان بود اما يكي مرد بد

    زرنگي نمود و از او قاپ زد



    جوانان بي عار خيلي ژيگول

    كه بودند قرتي و شيك و سوسول



    كشيدند بنگ و بخوردند مي

    تعارف نمود اين به وي آن به وي



    به زندان صد و سي نفر خل مشنگ

    نمودند تزريق با يك سرنگ



    ببخشيد، شعرم به هم ريخته

    همه چيزم از سقف آويخته



    ببخشيد، اگر نابهنجار شد

    همه بيت ها تيره و تار شد



    ببخشيد اگر معني اين سخن

    به هم ريخت آشفته شد شعر من



    ببخشيد اگر وقت تان شد تلف

    بكرديد از خواندن شعر، كف



    ببخشيد، تاثير آن فيلم بود

    خدايا شفايم بده زود زود
    رسولي ست ملاقلي پور نام

    به هم برزن ساقي و بزم و جام



    به هر جا رسول آمده ناگهان

    به هم خورده اوضاع كل جهان



    نبيني به فيلمش اثر از خوشي

    كه هستند بازيگران شوروشي



    (اگر «شورشي»، «شوروشي» شد چه باك

    نباشيم از اين جهت بيمناك)



    همه اهل فرياد و دعوا و داد

    نبيني كسي را در آن فيلم شاد



    همه فيلمهايش همين گونه اند

    همه شخصيت هاش پرچونه اند



    همه يكدگر را كتك مي زنند

    به هم دائما مشت و چك مي زنند



    لگد مي زنند و چك و سيخ و مشت

    ز اين سوي و آن سوي و بر روي و پشت



    تماشاچيان اثر لاجرم

    لگد مي زنند و سقلمه به هم



    به داغ و درفش و به شمشير و ميخ

    كند مو بر اندام بيننده سيخ



    به فيلمي كه ديروز ديدم از او

    عزيزان بدون كمي گفتگو



    يقينا به هنگام اتمام كار

    سه ميليون تومن پول آكساسوار



    بدادند زيرا كه خودم بي دريغ

    شمردم همه چيزها را دقيق



    آباژور سه تا، پارچ و ليوان، چهل

    گرفتند بالا و كردند ول



    تلفن شكستند هر يك دو تا

    تله ويزيون نيز هر يك جدا




    حكيم شكيبا

  3. #263
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    در باب ارتفاع پست




    يكي فيلم سرشار از اضطراب

    پر از حرص و درگيري و التهاب



    جواني سرش پر زشور و ز شر

    به دنبال يك كار بي دردسر



    سرش پر زباد و دلش پر زبار

    همي گشت اما نمي يافت كار



    نشست و در اين باب انديشه كرد

    ره و رسم «القاعده» پيشه كرد



    به اقوام نزديك و ياران بگفت

    نبايد از اين پيش بيكار خفت



    بياييد يك جاي ديگر رويم

    همه در پي كار، بندر رويم



    بياييد تا در پي عشق و حال

    به بندر شتابيم زير Totall



    هزاران نفر كارگر خواسته

    كنون بخت خوابيده برخاسته



    سپس فك و فاميل مرد جوان

    نشستند در يك عدد air plane



    جوان مرد حقا دل شير داشت

    به همراه يك قبضه هفت تير داشت



    سپس ناگهان در ميان سفر

    زد و كرد اوضاع را خر تو خر



    كتك زد يكي كهنه سرباز را

    نماينده گارد پرواز را



    پس آن گاه از راز پرده گشود

    به يك هفت تير air plane را ربود



    به يك لحظه اوضاع ناجور شد

    همه چيز از كنترل دور شد



    همه بر سر و مغز هم مي زدند

    همه حرف جور و ستم مي زدند




    در آن وضع ناجور، در بين جنگ

    يكي دختر خوبر و قشنگ



    كه اصلا از آن جو نترسيده بود

    زبس فيلم قرتي گري ديده بود



    يكي شيوه تازه آغاز كرد

    در لطف را بر همه باز كرد



    به صورت بماليد زنگ و لعاب

    سپس كرد في الفور كشف حجاب



    (گمانم كه آن دختر چش سفيد

    بسي فيلم در جشنواره بديد



    و گرنه كجا كار بد مي نمود؟

    كجا بند از روسري مي گشود؟



    نديدم همه عمر خود روز و شب

    چنين دختراني به دور از ادب



    كه امسال در فيلم ها ديده ام

    صميمي بگم، خيلي ترسيده ام)



    جوان گفت اين دخترك بي حياست

    گمان كرده كه air plane سينماست



    در آن حال تشويش و بي ترمزي

    جواني مجهز به ريش بزي



    زد و اسلحه از كف او ربود

    چرا؟ چون كه سرباز گمنام بود



    دوباره همه چيزها شد خراب

    همه نقشه ها گشت نقش بر آب



    ولي ناگهان همسر آن جوان

    كه مي خواست بربايد آن air plane



    يكي هفت تير دگر رو نمود

    دوباره بر آن شور و شورش فزود



    سرانجام بنزين به آخر رسيد

    قضايا به يك جاي ديگر رسيد

  4. #264
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض کشيش

    يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد می کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش راهبه سوار ميشه و راه ميفتن چند دقيقهء بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشيش زير چشمی يه نگاهی به پای راهبه ميندازه راهبه ميگه پدر روحانی ، روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه چند دقيقه بعد بازم شيطون وارد عمل ميشه و کشيش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای راهبه تماس ميده راهبه باز ميگه پدر روحانی! روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار! کشيش زير لب يه فحش ميده و بيخيال ميشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه بعد از اينکه کشيش به کليسا بر می گرده سريع ميدوه و از توی کتاب روايت مقدس ۱۲۹ رو پيدا می کنه و می بينه که نوشته «به پيش برو و عمل خود را پيگيری کن کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی می رسی»!
    نتيجهء اخلاقی: اينکه اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست ميدی

  5. #265
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض شـوهر مورد علاقه یک دختـر در سنین متفاوت

    دختر 18 ساله : به قول خودش انقدر خواستگار داره که نمی دونه کدومش رو انتخاب کنه فعلا قصد ازدواج نداره می خواد درس بخونه

    دختر 22 ساله : او یک شاهزاده با یک قصر می خواد ادعا می کنه که خیلی واقع بینه ولی ؟؟؟؟؟مرد ایده آل او باید پول دار خوش قیافه مشهور همیشه در حسابش پول به اندازه کافی باشه وسخاوت مند او بايد شوخ طبع، ورزشكار، شيك پوش، رمانتيك و شـنونده خوبي باشد. بله خصوصيات و صفات آن مرد بسيار طولاني است. دخـتر مـردي را ميخواهد كه او را بپرستد و او را با گذاشتن گلها، هدايا و دادن وعده عشق ابدي و جاويدان تـبديل به الهه گرداند.

    دختر 32 ساله : کم کم داره بوی ترشی می یاد دیگه فقط یه مرد خوب می خواد لازم نیست ورزشکار و خوش تیپ و.. باشه یه کار خوب با حقوق مکفی خونه ماشین و حساب بانکی داشته باشه و غذاهایی که دختر درست می کنه رو تحمل کنه کافیه

    دختر 42 ساله : تنها یه مرد می خواد (بیچاره ترشید )یه مرد معمولی که ستاره سینما نباشه ورزشکار نباشه اگه یه شکم گنده هم داشت عیب نداره کچل هم بود عیبی نداره فقط یه شوهر باشه

    دختر 52 ساله : او فقط مي خواهد... هر چی بود باشه دختر باید خیلی شانس بیاره که مردش انقدر ترسناک نباشه که نوه هاش رو بترسونه راه توالت رو هنوز به یاد داشته باشه دندون مصنوعی هاش رو یادش باشه کجا گذاشته

    دختر 72 ساله : تعجب نکنید بعضی دخترا تا این سن هم عمر می کنن ولی مطمئن نیستم مردمورد علاقش هنوز نفس بکشه

  6. #266
    آخر فروم باز sise's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Anywhere but here
    پست ها
    5,772

    پيش فرض

    خدا گر ببندد ز حکمت دری
    زند بر درش قفل محکمتری
    (ببخشید خیلی کوتاه بود!!)

  7. #267
    اگه نباشه جاش خالی می مونه محمد جاوید's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    شيراز
    پست ها
    516

    پيش فرض

    6600

    بـا مـدرک لـیـسـانـس بـه کـنـجی خزیده ا م.... ..از مــدرکــم چــه سـود که خیری ندیده ام
    امــا بــــه کــــار لاف زنــــی دوره دیــــده ام.... ..بــا قــرض و قــوله خـط مـوبایلی خریده ام
    رحـمت بـه آن کسی که اس. ام. اس بنا نهاد .....بــر دسـت این فلک زده یک شغل توپ داد
    با شصت و شش دوصفر خودم حال می کنم..... پــیــغــام های عشقی ام ارسال می کنم
    پــیــغــام مــی دهــم کــه مـنــم مـبتلای تو......بــرفــرق کلـــّه ام بــخـــورد صــد بـلای تـو
    هــی لاف مــی زنــم کــه چـنـیـنـم و یا چنان.... .دارم دوبــرج و چــنـــد هــتــل توی اصفهان
    گــرچــه فـقـط بــه شـهـرک پـردیس می روم......گــویـــم بـــه او مُـــدام بــه پاریس می روم
    جــشن عــروسـی ات بـه دبی می کنم به پا .....آن بــرج اصــفـــهـــان بـشود مـهـرت ای بلا
    مــاه ِ عـسل بــه شــهــر پــکن می برم تو را...... بــا کـــوپــه هــای خــوب تــرن می برم تورا
    یــک وقــت هــم بــرای طــرف نــاز مـی کنم......ایــن نـکته در (message) خود ابراز می کنم
    او هــم زنــد مــسیــج کــه نــازت نـمـی خرم..... دل را بــرای یـــک نـــفـــر تــــازه مـــی برم
    پــاســخ دهــم کــه ایــن غـلطم را به دل نگیر.....ای آن کــه کــرده ای زمـسـیجـت مــرا اسیر
    یک بوسۀ دو قــبـضــه بــرات (send) می کنم.... .عشـق و مــرام و مـعـرفـتـم (end) می کنم
    الــقــصّــه شــاغــلـیــم و خــداونــد را سـپاس....گــرچــه زپــول قــبــض مــوبـایلیم آس و پاس
    امــا از ایــنــکــه بــر ســرکاریـــم شــاکـریـــم..... ای شصت و شش دوصفرتورا سخت چاکریم
    «جــاویــد» اگــر مــثـــال مـــن عــلافـی و پکر......یــک شــصت و شش دوصفربرای خودت بخر

  8. #268
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    May 2007
    پست ها
    4

    پيش فرض چندی شعر جوک گونه

    اگر داری تو عقل و دانش و هوش.......... برو دیپلم بگیر فالوده بفروش

    ما بدین ره نه پی حشمت و جاه آمدیم ....... اسبمان یونجه نداشت ازپی کاه آمدیم

    هر چه از دوست میرسد نیکوست.........آب شلغم بهتر از آب کدوست

    تو کز محنت دیگران بی غمی....... بخور جای من جان من شلغمی

    بنی آدم اعضای یکدیگرند........ سر یک قـِران پول به هم میپرند

    یکی از بزرگان اهل تمیز..........از ترس زنش رفت زیر میز

    ************************************************** ****************

    تا بعد .... عزت زیاد ...

  9. #269
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    May 2007
    پست ها
    4

    پيش فرض جوک های جمله سازی

    جوک های جمله سازی

    خرچنگ: به یکی می گن باخرچنگ جمله بساز. می گه: كره خر چنگ نزن!

    مترو، به یکی می گن با مترو یک جمله بساز. می گه: سر این مترو بگیر!

    شمشیر: به یکی می گن با شمشیر جمله بساز. می گه: پاشم شیر بخورم.

    شاملو: به یکی می گن با شاملو یک جمله بساز. می گه: امشب شام لوبیا داریم.

    کوبیسم: به یکی می گن یک جمله با کوبیسم بساز. می گه: میخو بکوب ایسماعیل.

    کشور: به یکی می گن با کشور یک جمله بساز. می گه با کش ور رفتم خورد تو چشمم.

    چیپس: به یکی می گن با چیپس یک جمله بساز. می گه چی پسر خوبی!

    قباد: به یکی می گن با اسم قباد یه جمله بساز. می گه: بزن بریم بسرعت برق و باد...

    اختاپوس: به یکی می گن با اختاپوس جمله بساز. می گه: اوخ تا پوستم نسوخته برم تو سایه.

    45: به یه معتاد می گن با 45 , 46 , 47 ,48 جمله بساز. می گه: چلا پنجه می كشی؟ چلا شیشه می شكنی؟چلاهف نمی زنی؟ چلا هشتی ناراحت؟

    نجیب: به یکی می گن با نجیب یه جمله بساز. می گه: كت من نه استرداره نه جیب.

    ماشین: به یكی می گن با ماشین جمله بساز. می گه: بیاین همسایه ما شین.

    داشبورد: به یکی می گن باداشبورد جمله بساز.می گه: داییم اومد بچه هاشوورداشبورد.

    وطن: به یکی می گن: با وطن جمله بساز. می گه: دیروزرفتم حمام و سر و تنم را شستم. می گن: منظور «ط» دسته داربود. می گه: اتفاقا منم با تی دسته دار شستم.

    بقیه: به یکی می گن با بقیه جمله بساز. می گه : دیشب شام خوردم. می گن: پس بقیه اش كو؟ می گه: اتفاقا بقیه اش تو یخچاله.

    مینا و تینا: به یکی می گن: با مینا و تینا یک جمله بساز. می گه: مامانم اینا با باباتینا رفتن مهمونی.

    مینا: به یکی می گن با مینا جمله بساز. می گه: با قاسم‌اینا رفتیم بیرون!

    هندونه: به یکی می گن با هندونه یک جمله بساز. می گه: ببینم، هند اونه كه بغل پاكستانه؟

    بالش: به یکی می گن با بالش یک جمله بساز. می گه: با تفنگ زدم به یه کفتر خورد تو بالش. می گن: نه، منظورمون توشک و بالش هست. می گه: با تفنگ زدم به یه کفتر توشک بودم که خورد توبالش یا نه.

  10. #270
    اگه نباشه جاش خالی می مونه محمد جاوید's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    شيراز
    پست ها
    516

    پيش فرض

    ارشاد

    يه روز كه دختره اومد خيابون.... يواش يواش اومد تو پيچ شمرون
    ماموري اومد جلو وگفت بهش.... من ندارم حوصلۀ كشمكش
    اگه نمي خواي بخوري تو سري....بكش پايين يك كمي اون روسري
    پاچۀ شلواره يا لول تفنگ.... آخه مگه با كي مي خواي بري جنگ؟
    مگه باباجونت یه ورشكسته ؟... كه مانتوات كوتاهه ، آب نشسته؟
    اين رژبد رنگو چرا مالوندي؟.... يه كاره ، تو خونه چرا نموندي؟
    پشت چشات چرا سفيد و آبي ست؟....رنگ موهای تو چرا شرابی ست؟
    اگرچه قر ميدي و شوخ و شنگي....به چشم خواهري یه کم قشنگي
    قِروفِرت اگرچه دل می بره......سلیقه ات از زن من بهتره
    زنم اگر چه پیش تو عجوزه ست..... تو امتحان خوشگلی رفوزه ست
    لازمه اما کمی ارشاد تو.... یه چیزایی باید بدیم یاد تو
    باید که حالیت بشه از یه من ماس.... چقد کره حاضره و مهّیا س
    دختره وقتي رفت و ارشاد شد... تعهد ی سپرد و آزاد شد
    دوتا بادمجون زير چشماش بود.... ردی از ارشاد روي پاهاش بود
    بسكه خوشش اومده بود از اداش...خنديده بود طفلکی كلي با هاش!!!
    هردوتا چشماش پر ازاشك بود....چشم نبود اون ديگه یک مَشك بود
    صورتشم بگی نگی نیلی بود..... خیال نکن که جای یه سیلی بود !!!
    از اینکه یکی دیگه ارشاد شد.... البته اون مأموره هم شاد شد
    طفلکی «جاويد» که دید این قرار....... زترس ارشاد نمود الفرار

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •