تو را از خاره چون اتش به تاب است
مرا دل از چه رو هر دم کباب است
نمک در چشم مست تست دایم
روان از چشم من اب از چه باب است
تو را از خاره چون اتش به تاب است
مرا دل از چه رو هر دم کباب است
نمک در چشم مست تست دایم
روان از چشم من اب از چه باب است
چو روی یار گل در باغ بنگر
چو خطش سبزه اندر راغ بنگر
به کوه از اتش لاله چو عاشق
به هر سینه هزاران داغ بنگر
الهی راست گویم فتنه از توست
ولیک از ترس نتوانم جکیدن .
اگر ریگی به کفش خود نداری
چرا بایست شیطان آفریدن ؟
زان لحظه كه ديده بررخت واكردم
دل دادم و شعر عشق انشاء كردم
ني، ني غلطم، كجا سرودم شعري
تو شعر سرودي و من امضاء كردم
در نظربازی ما بیخبران حيرانند
من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در اين دايره سرگردانند
گرمردرهی میان خون بایدرفت
ازپای فتاده سرنگون بایدرفت
توپای به راه درنه وهیچ مپرس
خودراه بگویدت که چون بایدرفت
این قافله ی عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد
جهان مست از می نام تو باشه
دوبیتی بسته ی کام تو باشه
شناسنامم زمانی کامله که
تو برگ دومش نام تو باشه
دیشب غزلی سرودعاشق شده بود
بادست ودلی کبودعاشق شده بود
اورابه گناه ساده ای دار زدند
آدم که نکشته بودعاشق شده بود
عطرگل چای ریخته بر تن تو
سرشاراز گل بهشت پیراهن تو
با این شکر سرخ که برلب داری
چه قهوه ی تلخی ست ننوشیدن تو
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)