تو را من چشم در راهم
شباهنگام من هر دم.
: من سال هاست ... مردم اين شهر شاهدند !؛
ـ : اين لهجه آشناست ، زباني كه سال ها ست ـ
ـ با من تمام درد مرا داد كرده است ؛
ـ : آقا! شما درست هماني كه سال هاست ...
تمرد عقل فرمانین دن ائتسم دوستلار بالله
منی رأییم له سانمان،عشق سلطانیا مأمورام
فضولی
(معنی
اگر از فرمان عقل تمرد نمودم،ای دوستان
مرا معذور دارید که به اختیار خود نیستم)
م
Last edited by t.s.m.t; 29-12-2008 at 21:08.
من تشنه ی آن دو چشم مخمور تو ام
عالم همه زین سبب به خونم تشنه
هی زُل نزن به قاشق و لیوان و بستنی
من را نگــاه کــن، دو دقــیقــه که با مـنی
من با تو حـرف مـی زنـم، امـا تو زیر لـب
می خوانی و هزار و یک آهنگ می زنی؟
یکی بود یکی نبوده اول قصه دروغه
وقت شستشوی مغزی جای ماست تو کاسه دوغه
شهر شب سرده وتاریک من رسول شب سردم
حوضه خونه شوره آبش طعمشو تجربه کردم
من بو گولزاریده بیرده،او گؤزه ل یاری گؤرمورَمیئنی بیر گوللر ایله او کهنه دیلداری گؤرمورمقوربتده حسرتلی قالار،بیر آشینا گؤرونجه گؤزمین آشینا ایچیندییم،بیر گول أوزاری گؤرمورمطاهر صاحبی تبریزیمعنی(در این گلزار، دیگر، یار نازنین را نمی بینمدر بین این گل های نورس ،رخسار آن گل دیرین را نمی بینمدر ولایت غربت چشم در حسرت دیدار یک آشنا ستعجبا بین هزاران آشنایم،اما آشنایی نمی بینم)م
مگذار که بی مهر رخت شب به سر آرم
بیمار شوم خون دل از دیده برآرم
پروانه شوم پر بکشم بهر وصالت
ای شمع نباشی تب غم بر جگر آرم
من مانده ام و تو انگار رفته ای
با انتظار ِ ثانیه ها... مثل ِدیگران
گفتی که فرق می کند این ماجرا، بگو
در انتهای قصّه چرا مثل دیگران؟-
باید دوباره دورترین نقطه ها شویم
از ذره های عشق جدا، مثل ِ دیگران
نقاب دارد و دل به جلوه آب کند
نعوذ بالله اگر جلوه بی نقاب کند
***
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست
چرا که هر چه کند حیله در حجاب کند
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)