آمد سر مزار من و شکوِه ساز کرد
درماندگی ز چهره ی او آشکار بود
گفت ای پدر بزرگ، خدا رحمتت کند
دوران زندگانی تو شاهکار بود...
آمد سر مزار من و شکوِه ساز کرد
درماندگی ز چهره ی او آشکار بود
گفت ای پدر بزرگ، خدا رحمتت کند
دوران زندگانی تو شاهکار بود...
دنيا به روي سينه ی من دست رد گذاشت
بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت
مادر دو سيب چيد به من داد و گفت: عشق
اين را به پاي هر كه فرا مي رسد گذاشت
تا تو را از دور دیدم،رفت عقل و هوش من
می شود نزدیک منزل کاروان از هم جدا
صائب
آرزو گور كن ِ دشتِ جنون
نانش از عشق و شرابش از خون
جغدِ پيري ست سعادت در قاف
نغمه اش لاف و همه لافِ گزاف
فروشند این یوسف قیمتی را
به ارزانیِ نامی و آب و نانی
يا آن که اتفاق مي افتد شبيه عشق
يک اتفاق، شکل تبسم رها شده
آقا چه خوب در کلماتم وزيده اي
مثل نسيم بر تن گندم رها شده
من با هزار لهجه ترا حرف مي زنم
دريايي و ميان تلاطم رها شده
گم مي شود زمين و زمان در طلوع تو
خورشيد در ميانه مردم رها شده
هله نومید نباشی که تورا یار براند
اگر امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
که پس از صبر تو را او به سر صدر نشاند
ناتوان ائتمه دی اول سنگی دیله نالن اثر
گئجه گوندوز نه قدر ناله و افغان ائله سین
ناتوان
نقابدار خودی را چگونه بشناسم
در این زمانه که خود را شناختن سخت است
قبول کن دل بیچاره ام، که می گوید
که پشت پا به زمین و زمان زدن سخت است
برای پیچک احساس بی خزان سهیل
همیشه گشتن و هرگز نیافتن سخت است
عزیز من «همه جا آسمان همین رنگ است»
بیا اگر چه برای تو آمدن سخت است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)