در عشق تو فرد است نسیمی ز دو عالم
عاشق نبود کز دو جهان فرد نباشد
عمادالدین نسیمی
در عشق تو فرد است نسیمی ز دو عالم
عاشق نبود کز دو جهان فرد نباشد
عمادالدین نسیمی
دوباره مشک، دریا _ یک دوبیتی_
سرودی عشق را با یک دوبیتی
تنت روی زمین _یک چارپاره_
دو دستت روی شن ها _یک دوبیتی_
یاری دوت،غیری اونوت،سن ده گؤزوم مجنون تک
ممکن اولماز اولا بیر جان ایکی جانان ایله جمع
حکیم نباتی
( ...یار را بگیر؛غیر را فراموش کن،و تو ای چشمم ،همچون مجنون
غیر ممکن خواهد بود یک جان با دو جانان شود جمع)
عبور لحظه ها را می شمارم
زمان بی گذشت انتظارم
فتاده آذرخشی در ضمیرم
ز چشم ابری ام اخگر ببارم
مردومی دؤنوب سنگه باغلادی
تیری طعنه ، دهر، یاغدیریر همی
یاری سنگیدیل ، تیری چشمی هم
یاغسا، بیر امان ایستر ، ایستمز!؟
صاحبی تبریزی ( پکر)
معنی:
( مردمش او را به سنگ بستند
دهر نیز بر سرش تیرِ طعنه میریزد
یارش سنگدل( که)هست،اگر تیر چشمانش نیز
-ببارد،امان میخواهد،یا نمیخواهد!؟)
ز
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
تو که تنها نمیمونی منه تنها رو دعا کن
خاطراتمو نگهدار اما دستامو رها کن
دست تو اول عشقه بسپرش به آخرین مرد
مردی که پشت یه دیوار واسه چشمات گریه میکرد !
در بیابان محبّت تفته ام از داغ تهمت
بارشی دارم زرحمت تشنه کامان را چو رودم
مجید صبّاغ ایرانی
میان شاخه های جنگل عشق
گذر کردی وگشتی مشعل عشق
چه خوش بر قد نازت مینشیند
لباس دلفروزی مخمل عشق
قدح از لاله بگیرد نرگس
همه جا ساغر و صهبائی هست
نه ز مرغانِ چمن گمشدهای ست
نه ز زاغ و زغن آوائی هست
نه ز گلچین ِ حوادث خبری ست
نه به گلشن، اثر ِ پائی هست
هیچکس را سر ِ بدخوئی نیست
همه را میل ِ مدارائی هست
گفت رازی که نهان است ببین،
اگرت دیدهی بینائی هست
هم از امروز سخن باید گفت
که خبر داشت؟ که فردائی هست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)