دیگرانم گفتند
سوختن و ساختن
ما با سوختن خود بود که ساختیم
و با ساختن خود بود
کاین چنین…بی رحمانه
سوختیم…
دیگرانم گفتند
سوختن و ساختن
ما با سوختن خود بود که ساختیم
و با ساختن خود بود
کاین چنین…بی رحمانه
سوختیم…
به دور خواهم چرخید
چون سنگ آسیا
و روز های خود را آرد می کنم
برای خمیری که هرگز
ور نخواهد آمد
برای نانی که همیشه
فطیر خواهد ماند
از جهان عقب نشینی کرده ام
به روی تخت خوابم
در کنار دیوار
ولی هنوز نمی دانم
که من رو به جهان دارم
یا پشت به جهان کرده ام
گلهاي آفتابگردانم
را رو به قطب مي كارم
شايد اينبار
اسكيمو ها برايم دعا كنند...
کاش آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من
میسپردم که مواظب باشی
جنس این جام بلور است
پر از عشق و غرور است
مبادا که بازیچه شود؛ میشکند...
میشکند، میشکند
لالالالا گل مریم
لالالالا پر دردم
لالالالا گل پونه
دلم غمگین ، پرخونه
لالالالا ، لالالالا
تویی لیلی منم مجنون
لالالالا ، تن خستم
نداره بی تو حتی جون
لالالالا ، مثل ابری
بدون تو ، می بارم
لالالالا توئی ماهه
سكوت سرد ، شب تارم
لالالالا گل بارون
بخواب ساكت ، بخواب آروم
لالایی كن كه بیدارم
به دل هزار غم دارم
فنای عُمردن گویا دگیللر غنچه تک واقیف
اولار کیم ئوزلرین دونیا ایچون دلتنگ توتموشلار
فضولی
گویا از فنای عمر ،همچون غنچه واقف نیستند
آنان که خود را دل تنگ ِ دنیا ساخته اند.
دفتری از خاطرات با تو بودن دارم
آن را که می خوانم همه می خندند!
چرا؟
می گویند دفترت خالی است تو چه می خوانی ؟
آنها نمی دانند که نوشته هایش را با اشک خود هک کرده ام.
"خودم"
زندگی ما هر دفتری بخواهد باشد ,باشد
چهل برگ, پنجاه برگ , هشتاد برگ ,صد برگ و...
وقتی تو نباشی نمی خواهم یک برگ از آن نیز ورق بخورد .
"خودم"
در عطشناکی تن های بی قرار بلوغو حریق های حریر جوانیفروزانی عشق را با خاکستر یادها جا نهادیم و در فرداهابه جویایی سقفیو همدمی بر خاستیمکه ملولی های دفتر ایّام رابا خطوط رابطه پر کند.در تنگناهای امکانقافله ی عشقهمیشه عبوری ممنوع داشت1علیرضا ذیحق
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)