بي قرار توام و در دلِ تنگم گِله هاست
آه! بي تاب شدن، عادتِ كم حوصله هاست
مثل ِ عكس ِ رُخ ِ مهتاب كه افتاده در آب
در دلم هستي و بين ِ من و تو فاصله هاست
بي قرار توام و در دلِ تنگم گِله هاست
آه! بي تاب شدن، عادتِ كم حوصله هاست
مثل ِ عكس ِ رُخ ِ مهتاب كه افتاده در آب
در دلم هستي و بين ِ من و تو فاصله هاست
تو مست مست سرخوشی
من مست بی سر سر خوشم
تو عاشق خندان لبی
من بی دهان خندیده ام
مرا آخر غبار قرن می پوشد
همین امروز – فردا خسته ام، خسته
دل شب هم از این مرثیه می گرید
نباید حرف زد تا خسته ام، خسته
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
عمر خیام
آنگاه که خنده بر لبت می میرد
چون جمعه ی پاییز دلم می گیرد
دیروز به چشمان تو گفتم که برو
امروز دلم بهانه ات می گیرد
دالمیشام شول بحره کیم پایانی یوخ
یئتمیشم شول گنجه کیم خسرانی یوخ
بولموشام شول بدری کیم نقصانی یوخ
گیرمیشم شول شهره کیم ویرانی یوخ
NƏSİMİ
خیال تو چو باران دلپذیر است
شکفتن در هوایت بی نظیر است
از این پس در غروب ساکت شهر
دل من بی حضورت گوشه گیر است
تنین طینیندن اولدی خلقه ارواح
تعالی الله زهی پاکیزه جوهر
نسیمی
رها کن خانه را از خاک بنويس
به مردان از دل بي باک بنويس
قلم در هر دو چشمانم فرو بر
به اهل ساحل از کولاک بنويس
سيه چرده اي را كسي زشت خواند
جــوابــي بدادش كه حيــران بــمانــد
نه مــن صــورت خـويش خود كرده ام
كـه عـيـبـم شمـاري كـه بـد كـرده ام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)