دارد انگار کسی پشت سرم می آید
ها، صدای نفسی پشت سرم می آید
ترس می برد مرا سمت خودش، داد زدم
ای خدا! دادرسی پشت سرم می آید
دارد انگار کسی پشت سرم می آید
ها، صدای نفسی پشت سرم می آید
ترس می برد مرا سمت خودش، داد زدم
ای خدا! دادرسی پشت سرم می آید
در بين اين ديوارهاي سرد و بي رحم
بي تو اسير يك سكوت مرگبارم
باور بكن تنها تويي بود و نبودم
باور بكن تنها تويي دار و ندارم
ديگر مبادا دوري از تو آه ….بانو !
مي ميرم از اينكه نباشي در كنارم
مرا ببخش که عشق تو مرا به كوچه ها زده
مرا ببخش که اين علاقه سر به نا كجا زده
مرا ببخش اگر كه ماه هر شب سياهمي
اگر كه هر شبم سياه به عشق ماه مرا ببخش![]()
شماطه توي خانه با صد بهانه مي زد
هرچند منزجر بود ليک عاشقانه مي زد
زن روي جيب شوهر تصوير بوسه مي دوخت
مردي سبيل خود را عطر زنانه مي زد
در خیالت مثل من پرواز كن
تو خود عشقی مرا اغاز كن
سرزمین ارزوهایت كجاست
امدم در را به رویم باز كن
با من از بارون و از شبنم بگو
عشق را با قلب من دمساز كن
عشق تو یك اتفاق ساده نیست
با نگاهت باز هم اغجاز كن
نگاهی کن مرا یک لحظه و دریاب
سکوت و مهر لبهایم
نه از شرم است .
درون چشم هایم خواهشی بر پاست
دلم را به دریا می زنم
دلم را میکنم دریا
درونت غرق خواهم شد
...
دريچه اي به افقهاي بي نشان وا شد
عقاب باصره تا قلة محال رسيد
كنار چشمه نشستم گريستم در خويش
كه چشمهام به ابري ترين سوال رسيد
بهشت فرصت از دست رفتة من بود
كه دست هاي رسايم به سيب كال رسيد
دل و جان سرمست از شوق نگاه تو
همه جا حیرانم دیده به راه تو
که بدین روح افزایی زیبایی
رویایی چون بهشت جاودانی
اين لحظه هاي يخ زده ارزاني شما
ما را شکست خاطر طوفاني شما
يک تکه آسمان به پر و بال من دهيد!
قلبش گرفت مرغک زنداني شما!
ای ناگهان تر از همه اتفاق ها
پایان خوب قصه تلخ فراق ها
یکجا ز شوق آمد نت باز می شوند
د رهای نیمه باز تمام اتاق ها
یک لحظه بی حمایت تو ای ستون عشق
سر باز می کنند ترکها به طاقها
بی د ستگیری ات به کجا راه می برم
د ر این مسیر پر شد ه از باتلاقها
باز آ، بهار من! که به نوبت نشسته اند
د ر انتظار مرگ د رختان اجاقها
ای وارث شکوه اساطیر! جلوه کن
تا کم شود ابهت پر طمطراقها
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)