نیازار موری که دانه کش است
که جان داردوجان شیرین خوش است
نیازار موری که دانه کش است
که جان داردوجان شیرین خوش است
تو اين مثلث غريب ستاره هارو خط زدم
دارم به اخر مي رسم از اون ور شهر اومدم
يه شب كه مثل مرثيه خيمه زده رو باورم
مي خوام تو اين سكوت تلخ صداتو از ياد ببرم
بذار كه كوله بارمو رو شونه ي شهر بذارم
بايد كه از اينجا برم فرصت موندن ندارم
داغ ترانه تو نگام شوق رسيدن تو تنم
تو حجم سرد اين قفس منتظر پر زدنم
من از تبار غربتم از ارزوهاي محال
غصه ي ما تموم شده با يه علامت سوال؟؟؟
بذار كه كوله بارمو رو شونه ي شب بذارم
بايد كه از اينجا برم فرصت موندن ندارم
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
تو را خدانگهدار
که میروم به سوی سرنوشت
ترانه ای زیبا
بانام توخواهم گفت
شبی سیه تا صبح
درکنج توخواهم خفت
ترانه ای رنگین
در گوش تو خواهم خواند
تا آخراین دنیا
درپیش تو خواهم ماند
در زمستانی غبار آلود و دوریا خزانی خالی از فریاد و شورمی شتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماههاچشم تو در انتظار نامه ایخیره می ماند به چشم راههالیک دیگر پیکر سرد مرامی فشارد خاک دامنگیرخاک بی تو،دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
كار عمر و زندگي پايان گرفت
كار من پايان نميگيرد هنوز
آخرين روز جواني مرد و رفت
عشق او در من نميميرد هنوز
باز تا بيكار گردم لمحهاي
خيره در چشم من حيران شده
دست در هر كاري از بيمش زنم
در ميان كارها پنهان شده
هر که هستی و زهر جا میرسی
آخر این منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چو بدین نقطه رسد مسکین است
تو خيره مي شوي به بادها به رقص قاصدک
به رنگهاي روشن بلوز پشت پنجره
کنار تو دلم به هيچ اعتنا نمي کند
به چهره هاي تلخ و کينه توز پشت پنجره
بيا قسم به لحظه ها که بوي گريه مي دهم
بيا مرا صدا بزن به روز... پشت پنجره
رفیق من؛ سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیشکی نمی فهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
دنیایی که پر شده از سیاهی
فاصله ای نداره تا تباهی
مجنونم و دلزده از لیلیا
خیلی دلم گرفته از خیلیا
این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد
بلکه برعکس، همه رابطه ها بدتر شد
آسمان وقت قرار من و تو ابری بود
تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد
روی فغرش دل من جوهری از عشق تو ریخت
آمدم پاک کنم عشق تو را بدتر شد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)