از زمين ِ عشق ِ سُرخاش
با دهان ِ خونين ِ يک زخم
بوسهئي گرم ميگيرد:
«ــ اوه، مخلوق ِ من!
باز هم، مخلوق ِ من
باز هم!»
و
ميميرد!
از زمين ِ عشق ِ سُرخاش
با دهان ِ خونين ِ يک زخم
بوسهئي گرم ميگيرد:
«ــ اوه، مخلوق ِ من!
باز هم، مخلوق ِ من
باز هم!»
و
ميميرد!
دارد باران می بارد
و داغ تنهایی ام
تازه می شود!
نگو که نمی آیی
نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی
ییغینجا مونجه اسبابی یئری،سن بیر کمال ایسته
اجل یئلی اسیر بیر گون،آنا چوخ - چوخ زوال ائیلر
نسیمی
(به جای جمع کردن اسباب دنیا،کمال بطلب/ باداجل میوزد روز ی و بر این کار بیهوده ات زوال میکند)
راه پُر شيب و فراز است هنوز اي مردم
پاي همّت بفشاريد که هموار شود
بار ديگر مگذاريد که در پرده ی چشم
صحنه ی سرخ ترين فاجعه تکرار شود
دردینه عاشقلرین درمانی یوخ
زرقی چوخ زاهیدلرین ایمانی یوخ
تن لری واردیر ولیکن جانی یوخ
عهدینه ثابت دگیل ایقانی یوخ
نسیمی
(بر درد عاشقان درمانی نیست/زاهدان پر زرق و بی ایمانند/تن دارند و بیجانند/بر عهد خود ثابت نیستند و پیمان ندارند)
خوش به حال فلان و بعضی ها
رخصت نام و نان بعضی ها
آی مردم! چگونه بايد گفت؟
عشق هم شد دکانِ بعضی ها!
آه، حتی سکوت ياران هم
بُرده از کف، عَنانِ بعضی ها
ای یار،وصال ترکینی قیلدین،قیل!
بو قال و مقال ترکینی قیلدین،قیل!
حاصیل یوخ ایمیش وصالدن غیر ملال
بو حزن و ملال ترکینی قیلدین،قیل!
نباتی
(ای یار ترک وصال کردی،کن!/این ترک مقال کردی،کن!/حاصل نبُود از وصل،غیر ملال/چون ترک ملال کردی،کن!)
لالهء سرخ دشتهاي غمم
سوختم،باغبان،گلابم كو؟
كاشكي آينه زباني داشت
تا بگويد به من شبابم كو
وادی وحدت،حقیقتده،مقام عشقدیر
کیم مشخص اولماز اول وادیده سلطاندان گدا!
مولانا محمد فضولی بغدادی
(وادی وحدت،در حقیقت،عالی ترین مقام عشق است/در این وادی سلطان و گدا به یک مقام اند!)
الا ای باد شبگیر بگو ان ماه مجلس را
تو ازادی وخلقی در غم رویت گرفتاران
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)