رعد فریاد کنان، نعره زنان
تکه ای ابر برید
عارفی در به در، از غرقه ی شوق
عطش لاله ی سرخ
خشم و بی رحمی شلاق سکوت
و سرانجام دلی خسته ز گفتار کهن
رعد فریاد کنان، نعره زنان
تکه ای ابر برید
عارفی در به در، از غرقه ی شوق
عطش لاله ی سرخ
خشم و بی رحمی شلاق سکوت
و سرانجام دلی خسته ز گفتار کهن
نه قده ر وار ایسه عؤمرون،گزه سن مستانه
بو جهان باغینا بیر سرو خورامان اولاسان
(هر قدر که عمرت باقی است مستانه بگردی/بر این باغ جهان،سرو خرامان باشی)
نباتی
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه داری و آیین سروری داند!
در خيل نيك نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمي پسندي تغيير ده قضا را
ای جان حزین!بو ناله دن بیر ال چک
قوی تونگو یئره پیاله دن بیر ال چک!
سیندیر قلمی،داواتین آغزین مؤهر ائت
بو هامی یالان مقاله دن بیر ال چئک!
(ای جان حزین از این ناله دست بردار/بگذار زمین و از این پیاله ی شراب بگذر!/قلم را خرد کن و در مرکب دان را مهر کن!/از این مقاله ای که سرتا پا دروغ است دست بردار!)(ک)
حکیم نباتی
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
یئنه مووجه گلدی دریای چشمیم
بیر یئره توخونوب عوممانا دؤندو
زورق جیسمیمی وئردی غرقابه
تلاطم ائیلئییب طوفانا دؤندو
(دریای چشمم مواج گشت/همانند عمان شد وقتی بر نقطه برخورد کرد/زورق جسمم را غرق کرد/تلاطمی کرد و همچو طوفان گشت)
نباتی
عمر ما چون تندبادي رفت و گويي خواب بود
وان بناي آرزوها خانه يي بر آب بود
وه چه شب ها دولت بيدار بر در حلقه زد
ليكن از نا هوشياري بخت ما در خواب بود
ز دل گوري شنيدم پند قارون را كه گفت
در كف دنيا پرستان سيم و زر سيماب بود
دیدم امروز بر زمین قمری
همچو سروی روان به رهگذری
گوییا بر من از بهشت خدای
باز کردند بامداد دری
یا رب تو مرا مژده وصلی برسان
برهانم از این فرع و به اصلی برسان
تا چند چنین فقط فصل مکرر دیدن
بیرون ز چهار فصل فصلی برسان
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)