تاپیک برای ابدیت!
تن خاکی چو گل گردد نیابی ذره ای در وی
که بی سودای آن جعد و سر زلف دو تا باشد
عمادالدین نسیمی
دلا تا کی در این زندان فریب این وآن بینی!
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی!
یار ان بود که صبر کندبر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
روی ننماید،چو بر آیینه باشد نقش رنگ
صورت آیینه ی دل،ساده می باید کشید
نسیمی
در ازدحام بی تپش شهر گم شدیم
شهری که طعمه ی طمع نام و ننگ شد
گهواره ای پر از نوسانهای کودکی
زیر فشار خاطره ای مرده تنگ شد
باور نمی کنید که از خون بچه ها
یک آسمان زنگ زده غرق رنگ شد
دیو نامحرم کی دوتماز اسم اعظمدن خبر
اهرمندن رحمت رحمان اومارسان،نه عجب!
(دیو نامحرم که از اسماء اعظم خبری نداشت/از اهریمن، رحمت رحمان چشم داری،عجب است!)
NƏSİMİ
بی تو هفته های من پرِ غصه و غمن
پرِ غصه و غمن بی تو هفته های من
نيمهء گمشدهء من گمشده تو روزگارم
اونکه تا ابد بمونه تا هميشه در کنارم
پس کجاست همسفر من
اونکه قلبمو ببينه؟
اونکه گرمي وجودش,
توي قلبم من بشينه؟
اونکه در لحظهء غمهام
واسه عشقش بيقرارم
اونکه توي بي کسي هام
شونه هاشو کم ميارم؟
مست جام حسن یارم وز دو چشمش پر خمار
ساقیا این مست را پیمانه ی دُردی بیار
نسیمی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)