تسکیمپن ندهد شاهد وساقی دلِ مارا
مشکل که قدح چاره کند مشکل مارا
تسکیمپن ندهد شاهد وساقی دلِ مارا
مشکل که قدح چاره کند مشکل مارا
آمد در امتداد افق، در مسیر باد
زل زد به چشم های من پیر کوهکن
شاعر سرود لحظه ی پایان قصه را
تنگ غروب، پنجره، آغاز پر زدن
ناله کم کن، ناله کم کن، ای غریب
حالِ محزونِ تو خوابم می کند
سختِ سختم، کوهِ فولادم اگر
آتش ِ عشقت مذابم می کند
دل ز هم صحبتيام دلگير است
عيش بيزلف تو در زنجيراست
آن چنان منتظرم در ره شوق
كه اگر زود بيايي دير است
تو را اول قدم در وادی عشق
به زارش کشتن است آنگاه دار است
وزان پس سوختن تا هم بوینی
که نور عاشقان در مغز نار است
چو خاکستر شوی و ذره گردی
به رقص آیی که خورشید آشکار است
تو بدون هرکی نفس شد، یه روزی نفس رو دزدید
زیر پاش شکست و له کرد،اونی که تو سینه لرزید
نفرت ادما ازهم این روزا خیلی زیاده
دل من جاده رو طی کرد با همین پای پیاده
اخر عاشقیامون همیشه پاییزو درده
یه عبور، یه خط کمرنگ، یادگاری روی سنگه
هر رو تلنگرم بزن حرفی نیست
با پاره ی آجرم بزن حرفی نیست
ای عشق کنایه-طعنه-هر چند که من
از دست تو دلخورم بزن حرفی نیست
تو زنده گی! بکن وسط مرده شورهابا بی ارادگی به خودم فکر می کنمدارم فرار می کنم از دست گورهالعنت به من اگر ته این خط رسیده امنقطه. شروع تازه ی یک راه ِ خوب نیست؟!سرمای بی دلیل تو دارد تن مرا...در نقشه های زندگی من ، جنوب نیست!
تا بشنوم مگر تپش ِ بیشه های دور
جولانِ آهِ دم به دمم دشتِ سینه خَست
شب های کور در کفن ِ کهنه ی ملال
ماندم کنار ِ بستر ِ دل، دست روی دست
تا خرده،خرده سنگ تو بردستهای باد-
می رفت،کوچه مست تو بی پشت بام شد
هی پابکوب و مست برقصان دوباره دست
کآواز وحشيانه ی مستان...
تمام شد
يک جفت خاطرات خدا روی گونه هات
تا...
((بی خبر ز لذت شرب مدام شد))
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)