تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: کدامیک از دلایل زیر را عامل اصلی کاهش ازدواج میدانید ؟

راي دهنده
726. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • مسائل مالی و آینده ی مبهم

    579 79.75%
  • مهریه

    112 15.43%
  • عدم اعتماد به جنس مخالف

    195 26.86%
  • از بین رفتن اعتقادات

    86 11.85%
  • سایر دلایل

    151 20.80%
Multiple Choice Poll.
صفحه 264 از 328 اولاول ... 164214254260261262263264265266267268274314 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,631 به 2,640 از 3272

نام تاپيک: چرا ازدواج میکنم / نمیکنم ؟

  1. #2631
    در آغاز فعالیت Hannah Baker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2017
    پست ها
    2

    پيش فرض

    بزرگترین مشکلات ازدواج در ایران به نظر من بطور خلاصه عبارت است از اول مسائل اقتصادی و تأمین هزینه های یک زندگی متعارف از طریق تنها یک شغل. دوم فرهنگ غلط ازدواج از نظر انتخاب همسر براساس مسایل مادی و عدم رعایت فاصله سنی و فرهنگی متناسب، مهریه های سنگین خارج از توان پرداخت در لحظه ازدواج، جهیزیه کامل، خانه داشتن، انواع و اقسام شروط عجیب و غریب و برگزاری مراسم ازدواج مفصل و دخالت اطرافیان در این مراسم. سوم عدم آگاهی از مسایل جنسی و شناخت نیازهای جنسی و روانی زوجین از یکدیگر. چهارم عدم رعایت اخلاق و وفاداری به همسر و صبر و گذشت در زندگی. پنجم دخالت والدین و اطرافیان در زندگی زوجین.

  2. 4 کاربر از Hannah Baker بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #2632
    آخر فروم باز mojt90's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2016
    محل سكونت
    در سایت های :::::مای موویز - والا مووی - کینگ مووی و imovies-dl ::
    پست ها
    1,562

    پيش فرض

    چه کسی هست که دلش نخواهد ازدواج کند . مسائل مختلفی در عدم ازدواج دخالت دارند .

    مهمترین و بزرگترین مشکل عدم ازدواج بیکاری و مشکلات مالی است .

  4. این کاربر از mojt90 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #2633
    Super Moderator Stream's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    Wolf Trap
    پست ها
    14,323

    پيش فرض

    چه کسی هست که دلش نخواهد ازدواج کند . مسائل مختلفی در عدم ازدواج دخالت دارند .

    مهمترین و بزرگترین مشکل عدم ازدواج بیکاری و مشکلات مالی است .
    خیلی ها هستند که دلشون نمی خواد ازدواج کنند. مسائل مادی به کنار، خیلی از افراد می دونند از نظر ذهنی آماده نیستند، مشکلات فردی خودشون رو دارند که باید روی خودشون کار کنند و خیلی چیزهای دیگه. از اون سمت هم خیلی از افراد هستند که اصلا چنین نیازی رو حس نمی کنند چون از زندگی مجردی خودشون رضایت کامل دارند و نیازی به ایجاد تغییر و ناپایداری در زندگی نمی بینند.

    کلا ذهنیت "انسان همیشه باید هر چه زودتر ازدواج کنه" مال زمانی بود که جامعه به مرد و زن به عنوان ماشین های تولید بچه نگاه می کرد.

  6. 10 کاربر از Stream بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #2634
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jun 2012
    پست ها
    1,916

    پيش فرض

    عاغا ازدواج خیلی چیز مفید و خوبیه ...


    من هم قدیما گاهی وقتا میگفتم نه ازدواج خوب نیست اصن چه معنی میده آدم یکی دیگه رو به زندگی خودش اضافه کنه... اما نه امشب به این نتیجه رسیدم ازدواج عالی و لازمه ...



    و مهمترین و بهترین تاثیر مثبتش هم رفتن از خانه ی پدریه ...


    بله درسته پدر و مادر جاشون روی چشمای فرزنده و به گردن فرزند هم خیلی حق دارند و حتی اگر پدر و مادر شایسته ای نباشند هم احترامشون واجبه... اما از یک سنی به بعد برای فرزندان زندگی زیر یک سقف با پدر مادراشون عین عذاب و شکنجه گاهه ... اصلا چندش آوره ... منحوسه ... بدبختی میاره ... شاید برای اونایی که رضایت کامل از پدر و مادرشون دارند این حرف صدق نکنه اما خب برای من یکی که خیلی صدق میکنه ... و اتفاقا از چندتا رفقام هم زیاد شنیدم که از ننه باباهاشون دل خوشی ندارند...

    ما از وقتی که چشمامونو باز کردیم دیدیم ننه و بابامون بویی از مهر و محبت و صفا و عشق و آدم بودن نبردند و با ما که بچه شون هم بودیم در حد بز رفتار میکردند (واقعا معذرت میخوام ببخشید...)

    بابامون که یک آدم سربه هوای خوشگذرون و بی برنامه بود و ننه مون هم مذهبی و غرغرو و بد اخلاق و ترشرو... دیگه ببینید چه معجون حال به هم زنی هم میشن تو رو خدا...


    امشب دلم از دست مادرم واقعا پره ... اصن به قول فریدون فروغی عزیز "دلم میخواد برم لب پنجره و از دستش فریاد بزنم..."
    یک سوال توی انجمن پرسش پزشکی پرسیده بودم بعد دیدم سر دخالت این ننه توی زمان خوردن قرص چه بلایی سرم اومده ....
    اصن من خاک بر سر از ابتدای عمر کثیف ام عروسک خیمه شب بازی مادرم بودم ... هر کاری دلش میخواست منو مجبور به انجام اون کار میکرد ... ما هم که گردنمون از تار مو نازکتر و چاره ای جز تسلیم و قبول کردن نداشتیم ... اصن من خیلی سال پیش هم به همین نتیجه رسیده بودم و گفتم علاج ما رفتن از این خونه است ... و گفتم بهترین راه رفتن هم 4 سال یا بیشتر دانشجویی توی یک شهر دیگه است ... و به همین خاطر 91 دانشگاه شهر دیگه ای قبول و شدم و اتفاقا رفتم هم ... اما از بس که این حاج خانوم توی گوش ما آیه و حدیث خوند و ما رو تهدید و ... کرد من بیچاره رو توی شهر غریب کلافه کرد و از ثبت نام توی اون دانشگاه منصرف شدم و برگشتم به همین خراب شده ... اصن زندگی من براش کوچکترین اهمیتی نداشت ... انگار نه انگار که من با این کار یک سال هم از دانشگام عقب میمونم ...




    حیف من شرایطشو یا همون پول لعنتی رو ندارم وگرنه که از همین فردا یکی یکی موردهای مدنظرمو و حتی مورد هایی که اصلا مد نظرم نبودند و نیستند رو هم پیشنهاد میدادم و تا آخر همین ماه کلا تمامی مراسم عقد و عروسی و ... رو یکجا با هم میگرفتم و خودمو میشستم از این خونه ی لعنتی و میرفتم و حد اقل تا 5-6 سال هم این دور و برا آفتابی نمیشدم...
    Last edited by New Ray; 10-04-2017 at 12:47. دليل: عبارت نامناسب

  8. #2635
    آخر فروم باز Zeitgeist's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2011
    محل سكونت
    on the edge of a super-massive black-hole
    پست ها
    1,221

    پيش فرض

    عاغا ازدواج خیلی چیز مفید و خوبیه ...


    من هم قدیما گاهی وقتا میگفتم نه ازدواج خوب نیست اصن چه معنی میده آدم یکی دیگه رو به زندگی خودش اضافه کنه... اما نه امشب به این نتیجه رسیدم ازدواج عالی و لازمه ...



    و مهمترین و بهترین تاثیر مثبتش هم رفتن از خانه ی پدریه ...


    بله درسته پدر و مادر جاشون روی چشمای فرزنده و به گردن فرزند هم خیلی حق دارند و حتی اگر پدر و مادر شایسته ای نباشند هم احترامشون واجبه... اما از یک سنی به بعد برای فرزندان زندگی زیر یک سقف با پدر مادراشون عین عذاب و شکنجه گاهه ... اصلا چندش آوره ... منحوسه ... بدبختی میاره ... دهن آدمو م ی ...گ.اد .... شاید برای اونایی که رضایت کامل از پدر و مادرشون دارند این حرف صدق نکنه اما خب برای من یکی که خیلی صدق میکنه ... و اتفاقا از چندتا رفقام هم زیاد شنیدم که از ننه باباهاشون دل خوشی ندارند...

    ما از وقتی که چشمامونو باز کردیم دیدیم ننه و بابامون بویی از مهر و محبت و صفا و عشق و آدم بودن نبردند و با ما که بچه شون هم بودیم در حد بز رفتار میکردند (واقعا معذرت میخوام ببخشید...)

    بابامون که یک آدم سربه هوای خوشگذرون و بی برنامه بود و ننه مون هم مذهبی و غرغرو و بد اخلاق و ترشرو... دیگه ببینید چه معجون حال به هم زنی هم میشن تو رو خدا...


    امشب دلم از دست مادرم واقعا پره ... اصن به قول فریدون فروغی عزیز "دلم میخواد برم لب پنجره و از دستش فریاد بزنم..."
    یک سوال توی انجمن پرسش پزشکی پرسیده بودم بعد دیدم سر دخالت این ننه توی زمان خوردن قرص چه بلایی سرم اومده ....
    اصن من خاک بر سر از ابتدای عمر کثیف ام عروسک خیمه شب بازی مادرم بودم ... هر کاری دلش میخواست منو مجبور به انجام اون کار میکرد ... ما هم که گردنمون از تار مو نازکتر و چاره ای جز تسلیم و قبول کردن نداشتیم ... اصن من خیلی سال پیش هم به همین نتیجه رسیده بودم و گفتم علاج ما رفتن از این خونه است ... و گفتم بهترین راه رفتن هم 4 سال یا بیشتر دانشجویی توی یک شهر دیگه است ... و به همین خاطر 91 دانشگاه شهر دیگه ای قبول و شدم و اتفاقا رفتم هم ... اما از بس که این حاج خانوم توی گوش ما آیه و حدیث خوند و ما رو تهدید و ... کرد من بیچاره رو توی شهر غریب کلافه کرد و از ثبت نام توی اون دانشگاه منصرف شدم و برگشتم به همین خراب شده ... اصن زندگی من براش کوچکترین اهمیتی نداشت ... انگار نه انگار که من با این کار یک سال هم از دانشگام عقب میمونم ...




    حیف من شرایطشو یا همون پول لعنتی رو ندارم وگرنه که از همین فردا یکی یکی موردهای مدنظرمو و حتی مورد هایی که اصلا مد نظرم نبودند و نیستند رو هم پیشنهاد میدادم و تا آخر همین ماه کلا تمامی مراسم عقد و عروسی و ... رو یکجا با هم میگرفتم و خودمو میشستم از این خونه ی لعنتی و میرفتم و حد اقل تا 5-6 سال هم این دور و برا آفتابی نمیشدم...
    calm down, mate. معمولاً هرکاری که میکنن به این خاطره که دوست دارن ولی بلد نیستن چیکار کنن و ممکنه کاری که فکر میکنن درسته درواقع به نفعت نباشه. باهاشون صحبت کن... دعوا نه، صحبت منطقی...

    ورزش میکنی؟ برو کوه یا یه رشته دفاع شخصی (مثلاً irannearu.com) یا هر دو

  9. 3 کاربر از Zeitgeist بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  10. #2636
    کاربر فعال بورس کاربر شماره ی یک's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2012
    پست ها
    975

    پيش فرض

    عاغا ازدواج خیلی چیز مفید و خوبیه ...


    من هم قدیما گاهی وقتا میگفتم نه ازدواج خوب نیست اصن چه معنی میده آدم یکی دیگه رو به زندگی خودش اضافه کنه... اما نه امشب به این نتیجه رسیدم ازدواج عالی و لازمه ...



    و مهمترین و بهترین تاثیر مثبتش هم رفتن از خانه ی پدریه ...


    بله درسته پدر و مادر جاشون روی چشمای فرزنده و به گردن فرزند هم خیلی حق دارند و حتی اگر پدر و مادر شایسته ای نباشند هم احترامشون واجبه... اما از یک سنی به بعد برای فرزندان زندگی زیر یک سقف با پدر مادراشون عین عذاب و شکنجه گاهه ... اصلا چندش آوره ... منحوسه ... بدبختی میاره ... دهن آدمو م ی ...گ.اد .... شاید برای اونایی که رضایت کامل از پدر و مادرشون دارند این حرف صدق نکنه اما خب برای من یکی که خیلی صدق میکنه ... و اتفاقا از چندتا رفقام هم زیاد شنیدم که از ننه باباهاشون دل خوشی ندارند...

    ما از وقتی که چشمامونو باز کردیم دیدیم ننه و بابامون بویی از مهر و محبت و صفا و عشق و آدم بودن نبردند و با ما که بچه شون هم بودیم در حد بز رفتار میکردند (واقعا معذرت میخوام ببخشید...)

    بابامون که یک آدم سربه هوای خوشگذرون و بی برنامه بود و ننه مون هم مذهبی و غرغرو و بد اخلاق و ترشرو... دیگه ببینید چه معجون حال به هم زنی هم میشن تو رو خدا...


    امشب دلم از دست مادرم واقعا پره ... اصن به قول فریدون فروغی عزیز "دلم میخواد برم لب پنجره و از دستش فریاد بزنم..."
    یک سوال توی انجمن پرسش پزشکی پرسیده بودم بعد دیدم سر دخالت این ننه توی زمان خوردن قرص چه بلایی سرم اومده ....
    اصن من خاک بر سر از ابتدای عمر کثیف ام عروسک خیمه شب بازی مادرم بودم ... هر کاری دلش میخواست منو مجبور به انجام اون کار میکرد ... ما هم که گردنمون از تار مو نازکتر و چاره ای جز تسلیم و قبول کردن نداشتیم ... اصن من خیلی سال پیش هم به همین نتیجه رسیده بودم و گفتم علاج ما رفتن از این خونه است ... و گفتم بهترین راه رفتن هم 4 سال یا بیشتر دانشجویی توی یک شهر دیگه است ... و به همین خاطر 91 دانشگاه شهر دیگه ای قبول و شدم و اتفاقا رفتم هم ... اما از بس که این حاج خانوم توی گوش ما آیه و حدیث خوند و ما رو تهدید و ... کرد من بیچاره رو توی شهر غریب کلافه کرد و از ثبت نام توی اون دانشگاه منصرف شدم و برگشتم به همین خراب شده ... اصن زندگی من براش کوچکترین اهمیتی نداشت ... انگار نه انگار که من با این کار یک سال هم از دانشگام عقب میمونم ...




    حیف من شرایطشو یا همون پول لعنتی رو ندارم وگرنه که از همین فردا یکی یکی موردهای مدنظرمو و حتی مورد هایی که اصلا مد نظرم نبودند و نیستند رو هم پیشنهاد میدادم و تا آخر همین ماه کلا تمامی مراسم عقد و عروسی و ... رو یکجا با هم میگرفتم و خودمو میشستم از این خونه ی لعنتی و میرفتم و حد اقل تا 5-6 سال هم این دور و برا آفتابی نمیشدم...
    خب این دلایل هیچ ربطی به ازدواج ندارند.

  11. 4 کاربر از کاربر شماره ی یک بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #2637
    پروفشنال green-mind's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2015
    محل سكونت
    Www.
    پست ها
    899

    پيش فرض

    عاغا ازدواج خیلی چیز مفید و خوبیه ...


    من هم قدیما گاهی وقتا میگفتم نه ازدواج خوب نیست اصن چه معنی میده آدم یکی دیگه رو به زندگی خودش اضافه کنه... اما نه امشب به این نتیجه رسیدم ازدواج عالی و لازمه ...



    و مهمترین و بهترین تاثیر مثبتش هم رفتن از خانه ی پدریه ...


    بله درسته پدر و مادر جاشون روی چشمای فرزنده و به گردن فرزند هم خیلی حق دارند و حتی اگر پدر و مادر شایسته ای نباشند هم احترامشون واجبه... اما از یک سنی به بعد برای فرزندان زندگی زیر یک سقف با پدر مادراشون عین عذاب و شکنجه گاهه ... اصلا چندش آوره ... منحوسه ... بدبختی میاره ... دهن آدمو م ی ...گ.اد .... شاید برای اونایی که رضایت کامل از پدر و مادرشون دارند این حرف صدق نکنه اما خب برای من یکی که خیلی صدق میکنه ... و اتفاقا از چندتا رفقام هم زیاد شنیدم که از ننه باباهاشون دل خوشی ندارند...

    ما از وقتی که چشمامونو باز کردیم دیدیم ننه و بابامون بویی از مهر و محبت و صفا و عشق و آدم بودن نبردند و با ما که بچه شون هم بودیم در حد بز رفتار میکردند (واقعا معذرت میخوام ببخشید...)

    بابامون که یک آدم سربه هوای خوشگذرون و بی برنامه بود و ننه مون هم مذهبی و غرغرو و بد اخلاق و ترشرو... دیگه ببینید چه معجون حال به هم زنی هم میشن تو رو خدا...


    امشب دلم از دست مادرم واقعا پره ... اصن به قول فریدون فروغی عزیز "دلم میخواد برم لب پنجره و از دستش فریاد بزنم..."
    یک سوال توی انجمن پرسش پزشکی پرسیده بودم بعد دیدم سر دخالت این ننه توی زمان خوردن قرص چه بلایی سرم اومده ....
    اصن من خاک بر سر از ابتدای عمر کثیف ام عروسک خیمه شب بازی مادرم بودم ... هر کاری دلش میخواست منو مجبور به انجام اون کار میکرد ... ما هم که گردنمون از تار مو نازکتر و چاره ای جز تسلیم و قبول کردن نداشتیم ... اصن من خیلی سال پیش هم به همین نتیجه رسیده بودم و گفتم علاج ما رفتن از این خونه است ... و گفتم بهترین راه رفتن هم 4 سال یا بیشتر دانشجویی توی یک شهر دیگه است ... و به همین خاطر 91 دانشگاه شهر دیگه ای قبول و شدم و اتفاقا رفتم هم ... اما از بس که این حاج خانوم توی گوش ما آیه و حدیث خوند و ما رو تهدید و ... کرد من بیچاره رو توی شهر غریب کلافه کرد و از ثبت نام توی اون دانشگاه منصرف شدم و برگشتم به همین خراب شده ... اصن زندگی من براش کوچکترین اهمیتی نداشت ... انگار نه انگار که من با این کار یک سال هم از دانشگام عقب میمونم ...




    حیف من شرایطشو یا همون پول لعنتی رو ندارم وگرنه که از همین فردا یکی یکی موردهای مدنظرمو و حتی مورد هایی که اصلا مد نظرم نبودند و نیستند رو هم پیشنهاد میدادم و تا آخر همین ماه کلا تمامی مراسم عقد و عروسی و ... رو یکجا با هم میگرفتم و خودمو میشستم از این خونه ی لعنتی و میرفتم و حد اقل تا 5-6 سال هم این دور و برا آفتابی نمیشدم...

    این مسایل بیشتر مربوط میشه به تفاوت نسل ها و پدر مادری که هیچ وقت نحوه دوست داشتن و ابراز دوست داشتن به فرزند و اموزش ندیدند
    اگه شرایط مالیش و دارید حتما هم خودتون هم خانوادتون برید پیش یک مشاور . . .
    و اگه شرایط اینقدر خاصه میتونید تو محله های خیلی پایین شهر که قیمت ها مناسبه به نسبت یک سوییت خیلی کوچیک اجاره کنید و برای جور کردن پول رهنش میتونید کار کنید . . .

  13. این کاربر از green-mind بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #2638
    پروفشنال jahangir1400's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2012
    پست ها
    592

    پيش فرض

    عاغا ازدواج خیلی چیز مفید و خوبیه ...


    من هم قدیما گاهی وقتا میگفتم نه ازدواج خوب نیست اصن چه معنی میده آدم یکی دیگه رو به زندگی خودش اضافه کنه... اما نه امشب به این نتیجه رسیدم ازدواج عالی و لازمه ...



    و مهمترین و بهترین تاثیر مثبتش هم رفتن از خانه ی پدریه ...


    بله درسته پدر و مادر جاشون روی چشمای فرزنده و به گردن فرزند هم خیلی حق دارند و حتی اگر پدر و مادر شایسته ای نباشند هم احترامشون واجبه... اما از یک سنی به بعد برای فرزندان زندگی زیر یک سقف با پدر مادراشون عین عذاب و شکنجه گاهه ... اصلا چندش آوره ... منحوسه ... بدبختی میاره ... دهن آدمو م ی ...گ.اد .... شاید برای اونایی که رضایت کامل از پدر و مادرشون دارند این حرف صدق نکنه اما خب برای من یکی که خیلی صدق میکنه ... و اتفاقا از چندتا رفقام هم زیاد شنیدم که از ننه باباهاشون دل خوشی ندارند...

    ما از وقتی که چشمامونو باز کردیم دیدیم ننه و بابامون بویی از مهر و محبت و صفا و عشق و آدم بودن نبردند و با ما که بچه شون هم بودیم در حد بز رفتار میکردند (واقعا معذرت میخوام ببخشید...)

    بابامون که یک آدم سربه هوای خوشگذرون و بی برنامه بود و ننه مون هم مذهبی و غرغرو و بد اخلاق و ترشرو... دیگه ببینید چه معجون حال به هم زنی هم میشن تو رو خدا...


    امشب دلم از دست مادرم واقعا پره ... اصن به قول فریدون فروغی عزیز "دلم میخواد برم لب پنجره و از دستش فریاد بزنم..."
    یک سوال توی انجمن پرسش پزشکی پرسیده بودم بعد دیدم سر دخالت این ننه توی زمان خوردن قرص چه بلایی سرم اومده ....
    اصن من خاک بر سر از ابتدای عمر کثیف ام عروسک خیمه شب بازی مادرم بودم ... هر کاری دلش میخواست منو مجبور به انجام اون کار میکرد ... ما هم که گردنمون از تار مو نازکتر و چاره ای جز تسلیم و قبول کردن نداشتیم ... اصن من خیلی سال پیش هم به همین نتیجه رسیده بودم و گفتم علاج ما رفتن از این خونه است ... و گفتم بهترین راه رفتن هم 4 سال یا بیشتر دانشجویی توی یک شهر دیگه است ... و به همین خاطر 91 دانشگاه شهر دیگه ای قبول و شدم و اتفاقا رفتم هم ... اما از بس که این حاج خانوم توی گوش ما آیه و حدیث خوند و ما رو تهدید و ... کرد من بیچاره رو توی شهر غریب کلافه کرد و از ثبت نام توی اون دانشگاه منصرف شدم و برگشتم به همین خراب شده ... اصن زندگی من براش کوچکترین اهمیتی نداشت ... انگار نه انگار که من با این کار یک سال هم از دانشگام عقب میمونم ...




    حیف من شرایطشو یا همون پول لعنتی رو ندارم وگرنه که از همین فردا یکی یکی موردهای مدنظرمو و حتی مورد هایی که اصلا مد نظرم نبودند و نیستند رو هم پیشنهاد میدادم و تا آخر همین ماه کلا تمامی مراسم عقد و عروسی و ... رو یکجا با هم میگرفتم و خودمو میشستم از این خونه ی لعنتی و میرفتم و حد اقل تا 5-6 سال هم این دور و برا آفتابی نمیشدم...

    به شما اطمینان میدم مشکل شما با ازدواج که حل نمیشه هیچ، احتمال خیلی زیادی وجود داره که بدتر هم بشه، از چاله در اومدن و افتادن به چاهه

    (اول این رو بگم که نوع تفکر و رفتارتون با پدر و مادرتون به من ربطی نداره و صحبتم درباره اونا نیست، به هیچ وجه، صحبت من درباره خود شماست.)

    همه ما کم و بیش این افکار و گرفتاریا رو با پدر و مادرهامون داریم حالا یکی کمتر یکی بیشتر، فکر نکن که تنهایی، شما میتونی تا آخر عمرت در همین افکار به سر ببری و آزادی، اما بهتره آدم یه جایی به خودش بگه خیلی خب، همه اینا درست، بالاخره که چی؟ قراره با این فکرا و گله و شکایت ها به کجا برسم؟ برای یک بار هم که شده به جای نگاه به دیگران به خودتون نگاه کنید.

    راهی هم پیشنهاد میدم اینه که تصور کنید فردا بهتون خبر میرسه پدر و مادرتون در یه تصادف از دنیا میرن و شما تنها میمونید و دیگه پدر و مادری وجود نداره، (ببخشید که اینقدر رک میگم، اما باید تا جای ممکن براتون واقعی باشه، خدا نکنه اما بهرحال اون روز هم میرسه) اونموقع هست که بدیهاشون یادتون میره و تنها جای خالیشون رو میبینید و تا آخر عمر دچار پشیمونی غیرقابل جبرانی میشید.

    سعی کنید تصور زندگی رو بدون حضور اونها تصور کنید، که دیگه قرار نیست باشن و خودتونید و خودتون...


    این کلیپ کوتاه رو ببینید فکر کنم منظورم واضح تر بشه
    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  15. 5 کاربر از jahangir1400 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #2639
    آخر فروم باز k1ozil's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2013
    محل سكونت
    کرمان
    پست ها
    3,604

    پيش فرض

    عاغا ازدواج خیلی چیز مفید و خوبیه ...


    من هم قدیما گاهی وقتا میگفتم نه ازدواج خوب نیست اصن چه معنی میده آدم یکی دیگه رو به زندگی خودش اضافه کنه... اما نه امشب به این نتیجه رسیدم ازدواج عالی و لازمه ...



    و مهمترین و بهترین تاثیر مثبتش هم رفتن از خانه ی پدریه ...


    بله درسته پدر و مادر جاشون روی چشمای فرزنده و به گردن فرزند هم خیلی حق دارند و حتی اگر پدر و مادر شایسته ای نباشند هم احترامشون واجبه... اما از یک سنی به بعد برای فرزندان زندگی زیر یک سقف با پدر مادراشون عین عذاب و شکنجه گاهه ... اصلا چندش آوره ... منحوسه ... بدبختی میاره ... دهن آدمو م ی ...گ.اد .... شاید برای اونایی که رضایت کامل از پدر و مادرشون دارند این حرف صدق نکنه اما خب برای من یکی که خیلی صدق میکنه ... و اتفاقا از چندتا رفقام هم زیاد شنیدم که از ننه باباهاشون دل خوشی ندارند...

    ما از وقتی که چشمامونو باز کردیم دیدیم ننه و بابامون بویی از مهر و محبت و صفا و عشق و آدم بودن نبردند و با ما که بچه شون هم بودیم در حد بز رفتار میکردند (واقعا معذرت میخوام ببخشید...)

    بابامون که یک آدم سربه هوای خوشگذرون و بی برنامه بود و ننه مون هم مذهبی و غرغرو و بد اخلاق و ترشرو... دیگه ببینید چه معجون حال به هم زنی هم میشن تو رو خدا...


    امشب دلم از دست مادرم واقعا پره ... اصن به قول فریدون فروغی عزیز "دلم میخواد برم لب پنجره و از دستش فریاد بزنم..."
    یک سوال توی انجمن پرسش پزشکی پرسیده بودم بعد دیدم سر دخالت این ننه توی زمان خوردن قرص چه بلایی سرم اومده ....
    اصن من خاک بر سر از ابتدای عمر کثیف ام عروسک خیمه شب بازی مادرم بودم ... هر کاری دلش میخواست منو مجبور به انجام اون کار میکرد ... ما هم که گردنمون از تار مو نازکتر و چاره ای جز تسلیم و قبول کردن نداشتیم ... اصن من خیلی سال پیش هم به همین نتیجه رسیده بودم و گفتم علاج ما رفتن از این خونه است ... و گفتم بهترین راه رفتن هم 4 سال یا بیشتر دانشجویی توی یک شهر دیگه است ... و به همین خاطر 91 دانشگاه شهر دیگه ای قبول و شدم و اتفاقا رفتم هم ... اما از بس که این حاج خانوم توی گوش ما آیه و حدیث خوند و ما رو تهدید و ... کرد من بیچاره رو توی شهر غریب کلافه کرد و از ثبت نام توی اون دانشگاه منصرف شدم و برگشتم به همین خراب شده ... اصن زندگی من براش کوچکترین اهمیتی نداشت ... انگار نه انگار که من با این کار یک سال هم از دانشگام عقب میمونم ...




    حیف من شرایطشو یا همون پول لعنتی رو ندارم وگرنه که از همین فردا یکی یکی موردهای مدنظرمو و حتی مورد هایی که اصلا مد نظرم نبودند و نیستند رو هم پیشنهاد میدادم و تا آخر همین ماه کلا تمامی مراسم عقد و عروسی و ... رو یکجا با هم میگرفتم و خودمو میشستم از این خونه ی لعنتی و میرفتم و حد اقل تا 5-6 سال هم این دور و برا آفتابی نمیشدم...
    پول جمع کن مجردی زندگی کن خونه مجردی عشق و حال
    ******
    نظر شخصی:
    کلن ازدواج کار مسخره ایه مسئولیت داره شاید همسرتون بچه بخواد و من شخصا ب خودم این حق رو نمیدم کس دیگه رو ب این دنیا کثیف وارد کنم
    ازدواج در 99 درصد اوقات ب خاطر مسائل جنسیه و ترجیح میدم این مسائل رو سرکوب کنم تا خودمو بدبخت

  17. 2 کاربر از k1ozil بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #2640
    پروفشنال saeedsh7j's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    پست ها
    512

    پيش فرض

    به عنوان کسی که یک روز بعد از عقد رفتم دنبال طلاق میگم. اگه کسی قبل ازدواج رابطه داشته باشه. ازدواجش واقعا سخت میشه. ولی اگه بدون رابطه و در سن پایین ازدواج کنی. احتمال موفق بودن ازدواج خیلی بیشتره.

    Sent from my Redmi Note 3 using Tapatalk

  19. 4 کاربر از saeedsh7j بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •