لبهایم به هم چسبیده اند
دهانم بسته است
حنجره ، زبان ، تارهای صوتی...
همه از کار افتاده اند
نمیخاهند به رخم بکشند
عقده های کودکی ام را
حسرتهای جوانیم را
و... عمری که حیف شد را
اما بیچاره دلم...
که پای همه غم ها
یک تنه وایساده و
همش میریزه تو خودش