نتوان دل شاد را بخ غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ مخت سودن
كس غيب چه داند كه چه خواهد بودن
مي بايد و معشوق و به كام آسودن
نتوان دل شاد را بخ غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ مخت سودن
كس غيب چه داند كه چه خواهد بودن
مي بايد و معشوق و به كام آسودن
نقد ها را بود ایا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
دلا تا کی دراین زندان حدیث این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند بخون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند
هرکه را بیماری چشم تو در بستر فکند
هر پرستاری که آمد بر سرش، بیمار شد
دوست , من دست تو را مي جويم
و تو را مي خوانم
هق هق ٍقلب من از دوري نيست
درد من , از دل ٍبي هق هق ٍتوست...
تو مثله درياي آبي که هميشه پر زماهي
تو مثله جنگله سروي که هميشه استواري
تو مثله کوههاي دنيا که بزرگ و پر غروري
تو مثله شب پر ستاره تو مثله روز پر زنوري
يك روز ز بند عالم آزاد نيم
يك دم زدن از وجود خود شاد نيم
شاگردي روزگار كردم بسيار
در كار جهان هنوز استاد نيم
مردم دانا اندوه نخورند بهر دوكار
آنچه خواهد شدنا و آنچه نخواهد شدنا
ای همدمیم،سنی قانه غرق ایلر
گئل ترپتمه یارالانمیش کؤنلومو
آیری دوشموش وطنیندن،ائلیندن
همدردیندن آرالانمیش کؤنلومو
خسته ویدادی(xəstə Vidadi
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)