سالها پيش از اين
در سرزميني پادشاهي از گستره دريا
دوشيزه اي زندگي مي كرد
كه شايد
با نام آنابل لي بشناسي اش ،
و او تنها با اين خيال مي زيست:
(دوستم بدارد
و دوستش داشته باشم!)
سالها پيش از اين
در سرزميني پادشاهي از گستره دريا
دوشيزه اي زندگي مي كرد
كه شايد
با نام آنابل لي بشناسي اش ،
و او تنها با اين خيال مي زيست:
(دوستم بدارد
و دوستش داشته باشم!)
ما را تو چنين ز دل بر آري نيكست
وانگه بدو زلف خود سپاري نيكست
زلفت كه به فتنه سر بر آورد چنان
او را تو چنين فرو گراري نيكست
تـا رفـت مـرا از نـظـر آن چـشــم جـهـان بـیـن
کـس واقـف ما نیست که از دیـده چهها رفـت
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر و از بهر دنیا غم مخور
گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت هوش
شبي حوا شدي ، سويم دويدي
و گفتي سيب را از شاخه چيدي !
دو دستم ، ملتمس ، قد مي كشيدند :
خداوندا ! شتر ديدي ، نديدي !!
یه دل دارم وفا داره یه طاقی از طلا داره
تو بهترین جاش یه دونه قصر و یه پادشاه داره
یه دل دارم نگین داره هوا داره زمین داره
تو دریای پر از غمش قایق و سرنشین داره
هزار شکر که ديدم به کام خويشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
روندگان طريقت ره بلا سپرند
رفيق عشق چه غم دارد از نشيب و فراز
زندگی از آن ماست که بزییم آن را به راه خودمان
و تمام حرف هایی که باز گو نمی کنم
و دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد
life is ours, we live it Our way
All these word I Don,t Just say
And Nothing E;se Matters
در کمينگاه نظر با دل خويشم جنگ است
ز ابرو و غمزه او تير و کمانی به من آر
در غريبی و فراق و غم دل پير شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر
رفت و مرا گذاشت که تنها شوم،چه بد!
تنها دچار غربت اينجا شوم! چه بد!
تقديرمان نبود که با هم سفر کنيم
دنيا چه زود خواست که تنها شوم! چه بد
هم اکنون 5 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 5 مهمان)