يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت
حاش لله که روم من ز پی يار دگر
گر مساعد شودم دايره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
يار اگر رفت و حق صحبت ديرين نشناخت
حاش لله که روم من ز پی يار دگر
گر مساعد شودم دايره چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر
راهیست راه عشق که هیچش کنـاره نیست
آنجا جـــز آنـــــکه جان بسپــارند چـاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کـــار خیـــر حاجت هیــــچ استخاره نیست
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام
شمهای از نفحات نفس يار بيار
به وفای تو که خاک ره آن يار عزيز
بی غباری که پديد آيد از اغيار بيار
رفتن و بیهوده خود را کاستن
سر نهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش ، نیش ماران یافتن
نتوان دل شاد را بخ غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ مخت سودن
كس غيب چه داند كه چه خواهد بودن
مي بايد و معشوق و به كام آسودن
نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
از : حافظ
درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده ، رنگی زرد دارم
ندانم ، عاشقم ، مستم ، چه هستم؟
همی دانم دلی پر درد دارم
مي تواني تو به من زندگاني بخشي
يا بگيري از من آنچه را ميبخشي
يكی را دوست دارم
ولی افسوس او هرگز نميداند
نگاهش ميكنم شايد
بخواند از نگاه من
كه او را دوست مي دارم
مرا پس از من بنویس به هرکس از من بنویس
ای تو هوای هر نفس هر نفس از من بنویس
مرا به دنیا بنویس همیشه تنها بنویس
به آب وخاک، اتش و باد برای فردا بنویس
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)