منم هر شب زير بارون , خاطراتو مينويسم
منکه با قطره اشکم , رهگذا ر شبِ خيسم
واسه اين غريبه گشتن , ديگه چتري هم نميخوام
پا بپاي سرنوشتم , ديگه يکقدم نميام
آره باورم نداري , تو که ا شکامو نديدي
تو که با هرشب بارون, غم ِ عشقو نکشيدي
منم هر شب زير بارون , خاطراتو مينويسم
منکه با قطره اشکم , رهگذا ر شبِ خيسم
واسه اين غريبه گشتن , ديگه چتري هم نميخوام
پا بپاي سرنوشتم , ديگه يکقدم نميام
آره باورم نداري , تو که ا شکامو نديدي
تو که با هرشب بارون, غم ِ عشقو نکشيدي
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم
مرگِ تن صبح ِ خوشایند شبِ زندگی است
روز ِ خاکم دف و نی در رهِ دلدار بزن
آری، ای عشق! برو بر سر ِ بازار ِ غزل
هر شبِ جمعه به خیراتِ دلم تار بزن
جای این قابِ پُر اندوه و آن خطِ سیاه
بَعدِ من شاخه ی انگور به دیوار بزن
نتوان دل شاد را بخ غم فرسودن
وقت خوش خود به سنگ مخت سودن
كس غيب چه داند كه چه خواهد بودن
مي بايد و معشوق و به كام آسودن
نگاه مرگ گویی عشق را از دور می پایید
دلم می گفت: عشق و مرگ، وهم و درد، این ها چیست؟
شبح می گفت: پوچی؟ زخم خوردی؟ یا دلت تنگ است؟
تو را تا مرگ خواهم برد، آنجا آسمان آبی ست
میانِ خانه های مرگ، دنبالِ خودم بودم
رسیدم آخر ِ خط، قطعه ی سوم، ردیفِ بیست
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگير نبود
آن کشيدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبير نبود
دل جدا , دیده جدا, سوی تو پرواز کند
گرچه من در قفسم بال و پرم بسیار است!
اون که یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود
تنهام گذاشت و رفت از کنارم
از درد دوریش من بیقرارم
خیال می کردم پیشم می مونه
ترانه عشق واسم می خونه
خیال می کردم یه همزبونه
نمی دونستم نامهربونه
هر يار اهل نيرنگ هر دوست اهل حيله
با پشت خورده خنجر موندم تو اين قبيله
هوای خانه چه دلگیر می شود گاهی
از این زمانه دلم سیر می شود گاهی
عقاب تیز پر دشتهای استغنا
اسیر پنجهء تقدیر می شود گاهی
صدای زمزمهء عاشقانه آزادی
فغان و نالهء شبگیر می شود گاهی
هم اکنون 24 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 24 مهمان)