شعله ، بر قامت طناز ، آتش نزند
زان که آدم نظر اول ، که عالم را دید در روز الست !
اختیار عمل خویش نداشت
مجری ی آن خبط ، خدا بود !
شعله ، بر قامت طناز ، آتش نزند
زان که آدم نظر اول ، که عالم را دید در روز الست !
اختیار عمل خویش نداشت
مجری ی آن خبط ، خدا بود !
در لوای سخن دوست هزاران پیچ است
آن به ظن سالک است که چه میپندارد !
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند ××× وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
دور از خاطره بود
دور از یادمان
تنهایی ی سکوت
که چقدر تنهاست
همدم همواره ی ما !
اسماني مي كشم و افتابي در ان
تا اسمانم تنها نباشد
زميني مي كشم و انساني در ان
تا زمينم تنها نباشد
گل هاي افتابگردانم كه مي روند بخشكند
گريه ها مي كنم
حالا دريايي دارم و ماهي در ان
اسمانم كاغذيست
زمينم كاغذيست
انسانم كاغذيست
گريه هايم اما
حقيقت دارد...
....
در نسيم لغزشي رفتم به راه
راه نقش پاي من از ياد برد
سر گذشت من به لبها ره يافت
ريگ باد آورده را برد !![]()
دوستان شرم انده ريگ باد آورده را باد برد![]()
دشمنتون سرمنده ولی فکر کنم اگه همون پستتونو ویرایش میکردین بهتر بود !
.......
دلم پاییزی وچشمم بهاری است
به نای روزگارم آه جاری است
من از رنگ طلوع شهر خواندم
دوباره جمعه چشم انتظاری است
...
سايه جان خيلي ممنونم كه اشتباهم را بهم تذكر دادي متاسفانه خواستم ولي هر چي منتظر شدم صفحه جديد نيومد مجبور شدم اين كارو انجام بدم.
---------------------------------------------------
تا بخواهي خورشيد تا بخواهي پيوند تا بخواهي تكثير !![]()
من به سيبي خوشنودم
و به بوييدن يك بوته بابونه![]()
هر شب كه مي ايد
درد ها و غمهايم را به ماه مي گويم
و هر روز
از افتاب مي خواهم مراقب تو باشد
تا مبادا در سايه هاي غم
اسير شوي..
........
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)