مي شدم پروانه خوابم مي پريد
خوابهايم اتفاقي ساده بود
زندگي دستي پر از پوچي نبود
بازي ما جفت و طاقي ساده بود
قهر مي كردم به شوق آشتي
عشقهايم اشتياقي ساده بود
ساده بودن عادتي مشكل نبود
سختي نان بود و باقي ساده بود
مي شدم پروانه خوابم مي پريد
خوابهايم اتفاقي ساده بود
زندگي دستي پر از پوچي نبود
بازي ما جفت و طاقي ساده بود
قهر مي كردم به شوق آشتي
عشقهايم اشتياقي ساده بود
ساده بودن عادتي مشكل نبود
سختي نان بود و باقي ساده بود
دلت از جنس آب و آیینه ست
یعنی از دوستان خوب خداست
نام نورانی تو چون خورشید
بی شك از پشت ابرها پیداست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
من بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ام
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ام
ما را ز جام باده لعلت گریز نیست
آری مراد مست نباشد مگر شراب
بر من بخاک پات که مانند آتشست
گر آب میخورم بهوایت وگر شراب
بين ِ اين مردم ِ سـردرگُم ِ سرماخورده
دلم از سرديِ رفتار ِ خودم جا خورده
هُرم ِگرم ِ نفسم يخ زده است، از بس كه،
شانه ام خورده بر اين مردم ِ سرما خورده
هردم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چه ها می بینم
من فكر مي كنم كه غزل يك بهانه است
تا از تو و شقايقي ات گفتگو كنيم
بردارو تا پريدگي خواب ها بيا
تا خنجري درون دل خود فرو كنيم
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
من اگر بخواهمت، نخواهمت، تو خوب باش!
مثل حُسن ِ بي نهايتِ كسي كه عاشق است
بغض هاي شب، هميشه سهم نا اميدهاست
خنده هاي صبح، قسمتِ كسي كه عاشق است
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)