من پا به پای موکب خورشید
یک روز تا غروب سفر کردم
دنیا چه کوچک است
وین راه شرق و غرب ، چه کوتاه!
تنها دو روز راه ، میان زمین و ماه
اما ، من و تو دور ...
آن گونه دورِ دور ،
که اعجاز عشق نیز
ما را به یکدیگر نرساند
ز هیچ راه ،
آه!
من پا به پای موکب خورشید
یک روز تا غروب سفر کردم
دنیا چه کوچک است
وین راه شرق و غرب ، چه کوتاه!
تنها دو روز راه ، میان زمین و ماه
اما ، من و تو دور ...
آن گونه دورِ دور ،
که اعجاز عشق نیز
ما را به یکدیگر نرساند
ز هیچ راه ،
آه!
سلام به همه ی دوستان :
لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش
این خرد خام به میخانه بر تا می لعل اوردش خون به جوش
ببخشید این جا هرکسی هر شعری خواست میزنه یا باید مثل مشاعره باشه؟
هرچه من بود بدل شد به معاني به بديع
صنعت چشم تو را آه كه نشناخته است!
اين غزل وقف تو شد شعر ولي نه ! كه غزل
پيش شيوايي تو قافيه را باخته است
اسم آن شعر شود، شعر نباشد چه غمي است؟
دلنشين است همين كه به تو پرداخته است!
سلام دوست گرامی
این تاپیک مختص مشاعره است و قواعد مشاعره را مطمئنا بهتر از من هم می دانید
موفق و برقرار باشید
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیره غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
هستيَم، جُز، همين شعرها نيست
باز مي ريزم آن را به پايت
جاي صد زخم در سينه دارم
از تو اما ندارم شکايت
ترکیب طبایع چون بکام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است
با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است
تااينکه تو نازل شدی بر من،شبانگاه
مبعوث شد چاهی به بيت الّه بودن
حتّی نفس های غبار آلوده ام را
بالا کشيدی تا مقام ِ آه بودن
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
تمام عمر قفس بود و روزني، حالا
قفس شكسته و مانده كبوتري بيسر
دلي شكسته و تنها، نگاه! سوتِ قطار
غريبهاي، چمداني، مسافري ديگر
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)