دل میـــــرود ز دستم کــنکوری ها خدا را
دردا که سوتی هایم خواهد شد آشکارا
(البته این شعری که گفتم، یه حرف دل بود هاااا. چون منتظر نتایج کاردانی به کارشناسی هستم و همین روزهاست که نتایج رو بدند)
دل میـــــرود ز دستم کــنکوری ها خدا را
دردا که سوتی هایم خواهد شد آشکارا
(البته این شعری که گفتم، یه حرف دل بود هاااا. چون منتظر نتایج کاردانی به کارشناسی هستم و همین روزهاست که نتایج رو بدند)
امروز لیک،
در اندیشه ام چرا؟
وقت تولدم
اینگونه مهربان نبودم؟!!
یا اینکه در طلب لطف ایزدم،
در پای عشق خویش،
هماندم نمره ام؟!!
امروز لیک،
در اندیشه ام چرا؟
دستم تولد بخشندگی نبود؟!!
در انتظارهای پر عطشم،
برق آسمان،
چتری بر آنچه که هستم گشوده بود؟!!
امروز که گیسوان سپیدم درآینه،
احساس خوب مرگ بر اندام سردم است،
امروز که مرگ من،
مهری بر اینهمه فریاد بی صداست،
امروز که اشکهای کودکیم،
حتی،
یاد آور رسیدن دستم به انتهاست،
اندیشه میکنم:
آن ایزدی که مرا عاشق آفرید،
آیا غریبتر از این،
آفریده بود؟!!
دیگر اختیارم نیست
توانم نیست
تابم نیست
به خود می پیچم از این رشک
اما خنده بر لب با تو گویم
اضطرابم نیست
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر سو كه نگاه مي كنم آوخ
غرق است در اشك و خون نگاه من
هر گام كه پيش مي روم برپاست
سر نيزه خون فشان به راه من
نزاریم همین دو روزم تو آتیش غم بسوزه
پیرمردی کنج نشسته با دلی غمین و خسته
یاد ایامی که رفته خاطرات اون گذشته
یکی چشم انتظار یارش یکی اینجا دل شکسته
اون یکی به فکر نونه با دستای پینه بسته
هر دم به گوشم میرسد آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
هزار مرتبه تا تو دويده ايم اما
ميان ما و رسيدن ، هزار فرسنگ است
چه دلخوشم كه تو از راه مي رسي و ... نه
چه جاي وحدت خورشيد با شباهنگ است
پرنده مي شوم اما بدون تو ... آري
به هر كجا بپرم آسمان همين رنگ است
تو يه شعري يه کلامي
تو همون صوت صدامي
تو يه عشقي توي سينه
که مثه قلبم باهامي
یک عمر نشستیم کجایی ای دوست؟
در خویش شکستیم کجایی ای دوست؟
برگرد که از شکسته دل تا شنوی
ما دل به تو بستیم کجایی ای دوست؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)