مست از این لبها منم, ساقی تویی
آنکه فانی را کند باقی تویی
زنده میسازد مرا, لب نیست این
عمر من, یا زندگانی , چیست این
ماه تن در ابر پیراهن چرا؟
گوهری را در صدف بستن چرا!
ماه عریان دل انگیزم تو باش
گوهر من! گردن آویزم تو باش
"مرحوم مهدی سهیلی"
مست از این لبها منم, ساقی تویی
آنکه فانی را کند باقی تویی
زنده میسازد مرا, لب نیست این
عمر من, یا زندگانی , چیست این
ماه تن در ابر پیراهن چرا؟
گوهری را در صدف بستن چرا!
ماه عریان دل انگیزم تو باش
گوهر من! گردن آویزم تو باش
"مرحوم مهدی سهیلی"
منم که گوشه میخانه خانقاه من است ///دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک ///نوای من به سحر آه عذرخواه من است
حافظ
تا کی باشی ز دور نظارهٔ مــــــــــا .:.:.:. ما چارهگریم و عشق بیچاره ما
جان کیست کمینه طفل گهوارهٔ ما .:.:.:. دل کیست یکی غریب آوارهٔ ما
مولوی
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان ///میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد/// زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
حافظ
دیدم در خواب ساقی زیـــــبا را .:.:. بر دســــــــت گرفته ساغر صهبا را
گفتم به خیالش که غلام اوئی .:.:. شاید که به جای خواجه باشی ما را
مولوی
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
///
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
حافظ
آنی که فلک با تو درآید به طرب .:.:. گر آدمیــــــــی شیفته گردد چه عجب
تا جان بودم بندگیت خواهم کرد .:.:. خواهی به طلب مر او خواهی مطلب
مولوی
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
///
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
حافظ
آب حیوان در آب و گل پیدا نیســــــــــت .:.:. در مهر دلت مهر گسل پیدا نیست
چندین خجل از کیست خجل پیدا نیست .:.:. این راه بزن که ره به دل پیدا نیست
مولوی
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس/// چرا بایدت دیگری محتسب
و من یتق الله یجعل له/// و یرزقه من حیث لا یحتسب
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)