«اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک ماندی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه»
مهاجر
«اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک ماندی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه»
مهاجر
ای پرنده مهاجر ای پر از شهوت رفتن
فاصله قد دنیاس بین دنیای تو با من
تو رفیق شاپرکها من تو فکر گلمونم
تو پی عطر گل سرخ من حریص بوی نونم
نقاب
خواهم شبی نقاب ز رویت بر افکنم
خورشید کعبه، ماه کلیسا کنم ترا
زیبا شود به کارگه عشق کار من
هرگه نظر به صورت زیبا کنم ترا
طناب دار
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صدا ها می آیم
و این جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا می بوسند
در ذهن خود طناب دار ترا می بافند...
نترس
نترس از سفر ها كه يار توهستم
نترس از خطرها كنار توهستم
نترس از زمانه كه بي اعتبار است
كه هر لحظه من اعتبار تو هستم
كنار تو هستم كه يار تو هستم
كه بيش از خودت بي قرار تو هستم
رهگذران
گيتي سراي رهگذران است اي پسر
زين بهتر است نيز يکي مستقر مرا
زبان
«از زبان سوسن آزادهام آمد به گوش
کاندرین دیر کهن، کار سبکباران خوش است»
كدخدا
ساقی اگر کم شد میت دستار ما بستان گرو
چون می ز داد تو بود شاید نهادن جان گرو
بس اکدش و بس کدخدا کز شور میهای خدا
کردهست اندر شهر ما دکان و خان و مان گرو
آلودگی
خدا را کم نشین با خــــــــــــــــــــرقه پوشان
رخ از رندان بیســــــــــــــــــــ امان مپوشان
در این خــــــــــــــــرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبـــــــــــــــــــــــ ـای میفروشان
زندان
مرگ ما شادي و ملاقاتست
گر تو را ماتمست رو زين جا
چونک زندان ماست اين دنيا
عيش باشد خراب زندانها
آنک زندان او چنين خوش بود
چون بود مجلس جهان آرا
تو وفا را مجو در اين زندان
که در اين جا وفا نکرد وفا
خرابات ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)