مادر نيما_ تو فاميل ما مد شده همه ي دكتر ها با مريض هاشون ازدواج ميكنند ! :دي
پدر نيما _ خانوم شانس آورديم تو فاميل دامپزشك نداريم : دي
ساختمان پزشكان
مادر نيما_ تو فاميل ما مد شده همه ي دكتر ها با مريض هاشون ازدواج ميكنند ! :دي
پدر نيما _ خانوم شانس آورديم تو فاميل دامپزشك نداريم : دي
ساختمان پزشكان
یک دیالوگ زیبا و احساسی از سریال توطئه ی فامیلی
زیباییش چند برابر میشه وقتی اونو امیر جعفری میگه... سرشو میندازه پایین، انگار شرمش میاد... چشم هاش بدون گریه هم غمناکه...
+ شهاب خوابید؟
- ها.
+ طفلک، بچه م شام درست درمونیم نخورد...
دلش پیتزا میخاست...
خیلی سخته که بچت یه چیزی بخاد و . . .
(جمله ش همینجوری ناتمام بود)
پ ن:
سریالش که همچین تحفه ای نیست؛ اما به خاطر امیر جعفری عزیز، دیدنش خالی از لطف نیست.
چه جنگ نفس گیری بود این جنگ کازرون.....
دایی جان ناپلئون - ناصر تقوایی
سیاوش خیرابی (بهرام): میتونی بفهمی شبا با بغض خوابیدن و صبحا با گریه بیدار شدن چه دردی داره؟!
... ترانه مادری...
woman : thank you so much،i'm gonna get you a gift or something...
house : sometimes the best gift is the gift of never seeing you again.
House MD
مارلن دیتریش با مرحوم آقای بزرگ آبگوشت بزباش خورد...
دایی جان ناپلئون - ناصر تقوایی
پ.ن:چقدر این سریال دیالوگ خاطره انگیز داره![]()
خانوم شيرزاد_ ببخشيد اينجا دستشويي مردونس؟! : دي
نيما_ نه خانوم !!
خانوم شيرزاد_ آخه شما مگه نگفتي دستشويي زنونه نيست؟!
نيما_ خب ... چرا...چطور؟
خانوم شيرزاد_خب اگه جايي دستشويي زنونه نباشه ... حتما دستشويي مردونس ديگه
نيما_ چه ربطي داره خانوم؟!
خانوم شيرزاد_ همونطور كه هر كسي اگه زن نباشه ... حتما مرد هستش
ساختمان پزشكان
House : you dont have to lie to me،we're not married....
House MD
هوس : لازم نیست به من دروغ بگی ، ما زنو شوهر نیستیم....
شمعی در باد
بعد از اینکه پدر فوت میکنهو برادر بزرگتر فرزین ( حسام ) برای مراسم 40ام اومده ایران
حسام : میدونی چرا همیشه از نور فرار میکنی
چرا همیشه اون عینک به چشمته ؟
واسه اینکه فک میکنی اون قرصا مردمک چشمتو گشاد کرده
حتی یه لکه نور هم چشمتو میزنه
ولی مسئله این نیست مسئله چیز دیگه ایه
تو نور نمیری که خودتو نبینی نبینی به چه ریخت و قیافه ای در اومدی
مثل خفاش از نور فرار نمیکنی بدتر از اون بدتر از اون داری از خودت فرار میکنی
بهرام رادان ( فرزین ) : { دست میزنی جلو صورت برادرش } سخنرانیه شما تموم شد بنده ام براتون کف زدم خداحافظ
حسام : واقعا برات متاسفم
فرزین : متاسفی ؟
آقای دکتر که با دلارهای 7تومن که بابا گرگر واست میفرستاد شدی دکتر و به قصد خدمت به جامعه بشری از سایز سینه و باسن خلق الله و کوچیک و بزرگ میکنی من واسه حرفات یه ذره که زیاده سهله نصف ذره هم ارزش قائل نیستم شما هم بهتره به جای نصیحت این خفاش حقیر برگردین به ولایتتون کازینوای لاس وگاس منتظر شمان مریض هاتون خیلی نگرانن میخوان بهشون کمک کنین تازه ژاپنیا و چینیای بدبخت میخوان که چشمشونو وا کنید که بعدش با یه رنگ مو بشن آدم هزاره سوم
حسام : خیلی بچه ای فرزین داری مغلطه میکنی
فرزین : مغلطه میکنم پس هستم ، زیر بمب و موشکش بودم پس هستم ، اختلاف ، جدایی ، زمین گیر شدن بابا ، چاپ نشدن کتاباش اینارو من دیدم من دیدم پس هستم چون هستم باید حرف بزنم
حسام : خیلیا موقعیت تورو داشتن ولی حالا مثل تو نیستن
فرزین : کودنن نمیفهمن حساسیتشون کمه چون شعورشو ندارن
حسام : حق نداری به مردم توهین کنی
فرزین : اِاِاِ نمیدونستم دکترای حقوقم داری وکیل وسیع مردمی یا مدعی العموم
یکمی زیاد شد
دیالوگی که توی خیلی از فیلم ها هست:به اعصابت مسلط باش!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)