تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 26 از 58 اولاول ... 1622232425262728293036 ... آخرآخر
نمايش نتايج 251 به 260 از 575

نام تاپيک: داستانهای مینیمالیستی

  1. #251
    آخر فروم باز omid.k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Basin city
    پست ها
    2,500

    پيش فرض

    یه نفر به یه مجله ی خیلی فرهنگی زنگ میزنه و میگه : من چطور میتونم باهاتون همکاری کنم ؟ ... مسئول مجله میگه : نمیتونین ما فقط یک نفر رو برای تعمیر کولر لازم داشتیم که اون رو هم استخدام کردیم

    این یه جوک نیست ..... یک داستان مینی مال هست که در مجله ی چلچراغ اتفاق افتاده

  2. 4 کاربر از omid.k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #252
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    خواستگار


    هر روز به كافی شاپ می آمد. صد و هشتاد قدش بود و چشمان آبی روشنی داشت. شلوار قرمز خوشرنگی به پا داشت، شاپویی به سر می گذاشت. همیشه یك قهوه كوچك با شیر و آب جوش سفارش می داد. در اولین برخورد از من خواستگاری كرد. حتی گفت برایم حلقه الماس نشان می خرد. كاش هشتاد و خرده ای سال نداشت.


    سوزان جیمز مور/ اسدالله امرایی

  4. 10 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #253
    آخر فروم باز قاهر - Gahir's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    پست ها
    1,073

    پيش فرض

    Back to the Life : Harvest Moon
    هوا ابری است و خاموش و دلم همچون هوای پاییزی عبوس ... روی شن‌های خیس و سرد پوشیده از برگ انگور قدم میزنم ... آن طرف را نگاه کنید ، کسی دارد میآید ... چرا غضب آلود ، چرا اینگونه تازیانه ، چرا چرا ! ... یک شاخه‌ی چوب خشک گردو در دستانش است ... من چرا ... من چرا اطرافم را تار و کم سو می‌بینم ... چه بر سر من آمده‌ است ... از گرسنگی چند روزی است که از دهانم آب معده‌ی اسیدی سبز بد بوی خفه کننده می‌آید ... چرا کسی به داد ما نمی‌رسد ... صاحب خانه هم بعد از فوت پدر بزرگش دیگر به این جا باز نگشته است ... فقط من و ما مانده‌ایم در این مزرعه‌ی پر علف .... راستی چوب به دست کی بود ؟! ... کجا رفت و چه کار کرد ... تا آنجا که یادم هست ، داشت با چوب مرا می‌زد ... خواهران و بردارانم را به قتل رسانید ... چی .. چی ... به قتل رسانید ... راستی من چرا دارم این چرت و پرت ها برای دیگران می‌نویسم ... ملت الاف نیستند که انتها زندگی نامه رو بخونند ... این دیگر چیست ... آه ه ه ه .... هاپ ... هاپ ... ا ا ا اووووو ....


    مرگ و زندگی نامه‌ی سگ ماه برداشت محصول : به نقل از Rex سگ Player
    Harvest Moon : Back to the Life

  6. 2 کاربر از قاهر - Gahir بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #254
    داره خودمونی میشه paiez's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    146

    پيش فرض

    داستانک:چندوجهی
    -"..چه خبره ؟...این آخریا هی به خودت تخفیف می دی!....مگه منو از تو خیابون پیداکردی؟!؟. "
    کتمو از رو تخت برداشتمو از تو جیبم کیف پولمو دراوردم!: " چیه حالا اینقد بدقلق شدی سر صبحی؟!...بی خیال بابا !...مگه من تا حالا باهات بدحسابی کردم!... در ضمن موی بلوند بهت نمیاد... "
    اسکناسا رو که می شمردم! رو یکیش با ماژیک قرمز نوشته بودن : " خرخودتی"!ده تا شو شمردمو دادم بهش!
    [ کمی بعدتر:شاید چندروز یا چندماه ویا... ]
    وقتی می رم امامزاده نمی دونم چه جوریه که همچین آروم می شم ! اونروزم همون حالو داشتم!دستمو کردم تو جیب کتم و یک اسکناس از لای بقیه کشیدم بیرون که بندازم تو ضریح!با چشای خیس یه نگاهی به اسکناس انداختم!خودش بود!... همون!...روش با ماژیک قرمز نوشته بودن : "خرخودتی"!

  8. 2 کاربر از paiez بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #255
    داره خودمونی میشه paiez's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    146

    پيش فرض

    سودائیان عالم پندار
    قبرش یه کم اونورتر از خاک مادربزرگمه !احتمالاً حالا دیگه همو می شناسن!چهلم مادربزرگم بود که دفنش می کردن. تو راه برگشت از سرخاک عمه ام می گفت :طفلی اون دختره رو که آورده بودن. تصادف کرده بوده! بیچاره مادرش! ...فضولی کرده بود واز فک وفامیلاش آمار گرفته بود بعدتر که رفتم سرخاک تاریخ تولدشو و اسمشو ازرو سنگش فهمیدم!رو سنگش نوشته "نغمه نجفی"_ 8 /10/59 .جالبش اینه که فقط سه روز ازم کوچیکتره ! شاید تو دلت بخندی ولی همینجوری کم کم بهش علاقه مند شدم !به همین سادگی !اولا خداخدا می کردم بشه
    Last edited by paiez; 13-06-2009 at 12:37.

  10. 2 کاربر از paiez بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #256
    پروفشنال barani700's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2009
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    994

    پيش فرض

    تفنگ‌ها به سویش اشاره می‌كردند. افسوس می‌خورد كه چرا دست‌بسته است. افسوس می‌خورد كه چرا شمع ِ جانش به فرمان ِ آتش ِ چكمه‌خونینی خاموش می‌شود. و باز هم افسوس خورد كه چرا دست‌بسته است. با اشاره‌‌ی او و ناغافل پیش از آنكه بشمرد "یك ، دو،..." فرمان داد "آتش" و فریاد مرد ِ دست‌بسته در گلو خشكید كه "آ..."
    یادم باشد پیش از آنكه دیر شود پیش از آنكه چكمه‌خونینی دیگر شمارش ندانسته فرمان ِ آتشی دیگر بدهد ، فریادش را بر آرم. "آزادی"

  12. 3 کاربر از barani700 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #257
    آخر فروم باز omid.k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Basin city
    پست ها
    2,500

    پيش فرض

    آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید. — پرویز شاپور

  14. 5 کاربر از omid.k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #258
    آخر فروم باز omid.k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Basin city
    پست ها
    2,500

    پيش فرض

    به دلم آمد که می آیی ، آمدی و دلم رفت. —
    مهدی فرج الهی

  16. 8 کاربر از omid.k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #259
    آخر فروم باز omid.k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Basin city
    پست ها
    2,500

    پيش فرض

    درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده مي شود. پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟

    از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و عرصه را به من تنگ کرده است. ـ

    سخن درويش اين چنين بود: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به جهنم افتادي، شيطان تو را به بهشت باز گرداند

  18. 4 کاربر از omid.k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #260
    داره خودمونی میشه paiez's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    146

    پيش فرض


    خواجه نصیرالدین توسی را گفتند آنگاه که خلافت 525 ساله عباسیان را سرنگون نمودی بر چه حال آنها بیشتر متاسف شدی ؟ گفت اینکه هر چه دفتر و دیوان بود به پیش خاندان آنها تقسیم گشته و از اهل اندیشه هیچ آنجا ندیدمی . حکومت داری با خویشان ره به سوی نیستی بردن است .
    ارد بزرگ اندیشمند فرزانه کشورمان می گوید : بکار گیری آشنایان در یک گردونه کاری برآیندی جز سرنگونی زود هنگام سرپرست آن گردونه را به دنبال نخواهد داشت .

    دودمان عباسیان زنجیره ایی از خویشاوندان در هم تنیده بود که با تدبیر ایرانیان ( ابومسلم خراسانی ) برای مهار تازیان بر روی کار آمده و از آنجای که به سرکشی و ظلم روی آورد با تدبیر ایرانی ( خواجه نصیر الدین توسی ) نابود گشت .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •