Back to the Life : Harvest Moon
هوا ابری است و خاموش و دلم همچون هوای پاییزی عبوس ... روی شنهای خیس و سرد پوشیده از برگ انگور قدم میزنم ... آن طرف را نگاه کنید ، کسی دارد میآید ... چرا غضب آلود ، چرا اینگونه تازیانه ، چرا چرا ! ... یک شاخهی چوب خشک گردو در دستانش است ... من چرا ... من چرا اطرافم را تار و کم سو میبینم ... چه بر سر من آمده است ... از گرسنگی چند روزی است که از دهانم آب معدهی اسیدی سبز بد بوی خفه کننده میآید ... چرا کسی به داد ما نمیرسد ... صاحب خانه هم بعد از فوت پدر بزرگش دیگر به این جا باز نگشته است ... فقط من و ما ماندهایم در این مزرعهی پر علف .... راستی چوب به دست کی بود ؟! ... کجا رفت و چه کار کرد ... تا آنجا که یادم هست ، داشت با چوب مرا میزد ... خواهران و بردارانم را به قتل رسانید ... چی .. چی ... به قتل رسانید ... راستی من چرا دارم این چرت و پرت ها برای دیگران مینویسم ... ملت الاف نیستند که انتها زندگی نامه رو بخونند ... این دیگر چیست ... آه ه ه ه .... هاپ ... هاپ ... ا ا ا اووووو ....
مرگ و زندگی نامهی سگ ماه برداشت محصول : به نقل از Rex سگ Player
Harvest Moon : Back to the Life