یه سوال فنی:
به نظر شما چه اتفاق خاصی تو این قسمت افتاد؟
بیخود دارن لفتش میدن
یه سوال فنی:
به نظر شما چه اتفاق خاصی تو این قسمت افتاد؟
بیخود دارن لفتش میدن
معذرت می خوام ولی ** زیادی خورد تن به ازدواجی داد که عموی کفتارش از اول براش نقشه کشیده بود و جوون بیچاره ی (بهزاد رو می گم نه اون تحفه ی ترشیده ی بد ادا رو) مردم رو بدبخت کرد..
ویرایش: ای بابا! من این سریال رو از ابتدا ندیدم و البته الانم جدی دنبالش نمی کنم! گاهی صداش میاد و گاهی کجنکاو می شم می رم جلوی تی وی... دوستان گفتن منظورم من کی بود؟ خوب منظورم همین لکاته ی آویزون یلدا بود دیگه.. با اون خانوم نازنین روشندل چه کار دارم.. (اگر همین رو اشتباه گرفته باشید و درست فهمیده باشم چون اصلا نمی دونم جریان اوشون چی بوده!)
Last edited by N O V A L I S; 26-10-2009 at 17:06.
این قسمت بیشتر تاکیدش بر آشنایی مهتاب و خونواده ش با خونواده دکتر زند بود.
مادر بهزاد هم با اون قیافه همیشه حق به جانبش تازه آخر اپیزود امشب دوزاریش افتاد![]()
امیدوارم آخر این سریال نیان از شخصیت یلدا، یه قدیسهیه دیگه درست کنن،... منظورم اینه که بلایی که سر کارکتر پونه در سریال رستگاران آوردند، سر یلدا نیارن!!
نویسنده مجموعه تلویزیونی "دلنوازان" ویژگی این مجموعه را ساختار متفاوت ملودرام، جسارت کارگردان در بهره بردن از بازیگران جوان و جاری بودن روح زندگی در آن دانست.
سعید جلالی درباره نگارش "دلنوازان" همراه علیرضا کاظمیپور به خبرنگار مهر گفت: آذرماه 87 از طرف ایرج محمدی برای نگارش فیلمنامه دعوت شدیم. هدف از تهیه این پروژه پرداختن به مسائل ازدواج جوانان بود. ابتدا بدنه اصلی داستان یلدا و بهزاد بود و بعد از آن داستانکها به کار اضافه شد. در سالهای اخیر قصهای به گستردگی و ساختار متفاوت "دلنوازان" نداشتیم.
وی در ادامه افزود: هر چه قصه جلوتر میرود تعلیقها هم بیشتر میشود. قبل از شروع نگارش هم دو تا سه ماه روی طراحی شخصیتها کار و بعد از رسیدن به طرح جامع نگارش را شروع کردیم که کار همچنان ادامه دارد. به احتمال زیاد نگارش "دلنوازان" تا پایان هفته به پایان میرسد.
نویسنده "دلنوازان" با اشاره به همکاری با کاظمیپور گفت: پیش از این مجموعه "آخرین دعوت" و دو فیلم تلویزیونی دیگر هم با کاظمیپور نوشته بودم. در "دلنوازان" هم برای نوشتن سیناپس و دیالوگها مرتب با هم حرف میزدیهم و بعد از اینکه سیناپسها را کاظمیپور مینوشت و من دیالوگها را مینوشتم و بعد بررسی میکردیم که مبادا کار از حالت یکدستی خارج شود.
جلالی ادامه داد: علاوه بر آن در طول نگارش حسین سهیلیزاده کارگردان و محمدی تهیهکننده نظر خود را درباره شخصیتها میدادند. افکار ما به لحاظ شخصیتپردازی با کارگردان خیلی نزدیک بود، حتی برخی سکانسها هنگام اجرا بهتر از فیلمنامه درآمد. آقای محمدی هم از معدود تهیهکنندگانی است که در فیلمنامه صاحب نظر است.
وی اشاره کرد: گرچه "دلنوازان" شخصیتهای زیادی دارد، اما سعی کردیم هر شخصیت قصه خودش را داشته باشند. از سوی دیگر در نگارش مجموعه از ساختار خطی اکثر مجموعههای تلویزیون فاصله گرفتیم و تلاش کردیم قصه تعلیق و جذابیت لازم را برای مخاطب داشته باشد. استقبال زیاد مخاطبان نشان میدهد با این مجموعه ارتباط خوبی برقرار کردند.
این نویسنده درباره اینکه برخی اتفاقهای قصه "دلنوازان" قابل پیشبینی است و جذابیت لازم را ندارد توضیح داد: به هر حال همه ملودرامها ساختار مشابه دارند. ماجرای دختر گمشده در همه آثار خارجی و ایرانی یک ساختار مشخص دارد و نمیتوان از آن فرار کرد، اما در "دلنوازان" سعی کردیم ملودرام متفاوت باشد و از سوی دیگر قصد فریب مخاطب را نداریم.
جلالی درباره مشکلات نگارش همزمان با تصویربرداری گفت: به هر حال فشار کار زیاد است، اما نگارش به زودی به پایان میرسد. دلیل طولانی شدن نگارش هم وسواس زیاد ما برای پایان "دلنوازان" است. معمولاً مجموعههای تلویزیونی که شروع خوبی دارند، پایان مناسب ندارند، به همین دلیل تمرکز زیادی روی پایان قصه کردیم.
این نویسنده در پایان درباره "دلنوازان" گفت: به نظرم مجموعه زنده و روح زندگی در آن جاری است. زندگی خصوصی هر یک از شخصیتها را به تصویر کشیدیم تا برای مخاطبان ملموستر باشد. یکی از نقاط قوت مجموعه جسارت سهیلیزاده در استفاده از بازیگرانی است که چهرههایشان برای مخاطب بکر است و بازی خوبی هم از آنها گرفته است.
پخش مجموعه "دلنوازان" از چهارمهرماه از شبکه سه شروع شده و در آن پرویز فلاحی پور، فریبا کوثری، عبدالرضا اکبری، فریده صابری، محمد حاتمی، شاهرخ استخری، سیاوش خیرابی، سحر قریشی، حدیث میرامینی، سمانه پاکدل، مهدی ماهانی، ایمان موسوی، زهره فکور صبور و ... بازی کردند.
در خلاصه داستان "دلنوازان" آمده است: شکوه و جهان خواهر برادری هستند که سالهاست با فرزندانشان در خانهای قدیمی در کنار یکدیگر زندگی میکنند و قرار است بهزاد پسر جهان با مهتاب دختر شکوه ازدواج کنند، اما با ورود دختری که خود را خواهر گمشده بهزاد میداند ماجرا به گونه دیگری رقم میخورد.
این روزها فیلم تلویزیونی "مهر بیپایان" به کارگردانی محسن منشیزاده و بر مبنای فیلمنامه جلالی مراحل تصویربرداری را سپری میکند.
فرهنگ سبز » شاهرخ استخری: قسمت من همین بوده
به رسم سالهاي گذشته در پاييز امسال سريالي ديگر در حال پخش از شبكه سوم است كه از پنج ماه پيش كليد خورد و تصويربرداري آن همچنان ادامه دارد. اين سريال شبانه، نامش «دلنوازان» است و به طور حتم تاكنون قسمتهاي پخش شده از آن را دنبال كردهايد، يك سريال پربازيگر كه به طور حتم در شمارههاي آينده از ديگر بازيگران اين مجموعه برايتان خواهيم نوشت. اما در اين شماره با دو بازيگر جوان اين مجموعه يعني شاهرخ استخري و سياوش خيرابي گفتگويي ترتيب داديم كه در ادامه خواهيد خواند. البته در يك سال اخير دو گفتگو با سياوش داشتيم كه به طور حتم آنها را دنبال كردهايد و از زندگي سياوش بيشتر ميدانيد، ولي از آنجا كه تاكنون با شاهرخ گفتگويي نداشتيم، گفتگوي ما كمي با شاهرخ استخري طولانيتر است.
گفتگوي ما با شاهرخ در منزلش انجام شد، در هنگام بازي پرسپوليس – پيكان كه هم فوتبال ديديم و همه مصاحبه كرديم، بارها به خاطر لحظات حساس آن بازي، گفتگو كات شد و دوباره پس از لحظاتي دنبال شد. فكر نميكرديم كه استخري در حين گفتگو، آنقدر با وسواس به پرسشها پاسخ بدهد، او پس از گفتگو، صفحات تايپ شده را از ما خواست تا دوباره مصاحبهاش را چك كند و... تصاويري هم كه از اين دو بازيگر گرفتيم، در لوكيشن اصلي اين سريال در يكي از محلههاي شمال تهران گرفته شد و زحمت اين عكسها برعهده «اورنگ خيرابي» برادر سياوش بود كه در كار خود مهارت خاصي دارد و جا دارد از او تشكر كنيم. راستي يك اتفاق جالب... زماني كه خواستيم از اورنگ CD عكسها را بگيريم، ساعت 10 شب بود، هنگامي كه در آپارتمانش را بست و بيرون آمد، تازه متوجه شد كه كليدش را در آپارتمان جاگذاشته است و خلاصه... كه اين موضوع در نوع خودش برايمان جالب بود، بعضي مواقع براي گرفتن يك گزارش، كارها گره ميخورد و به دقيقه 90 هم كشيده ميشود. در پايان جا دارد از دوست خوبمان؛ آقاي مهران مهام به همراه ايرج محمدي؛ تهيهكننده سريال تشكر كنيم كه مانند هميشه ما را در تهيه اين گزارش ياري دادند.
مهندس بازيگر
چهاردهم مهرماه سال 59 به دنيا آمدم، فرزند بزرگ خانوادهام و بعد از من دو خواهر ديگر به دنيا آمدند، پدرم مهندس شيمي است و مادرم ليسانس زبان است، پس از اينكه خواهرم به دنيا آمد، مادرم خانهدار شد. خودم هم ورودي سال 78 هستم و مهندسي صنايع خواندم، براي فوقليسانس هم در رشته سينما شركت كردم كه متاسفانه قسمت نشد.
او در مورد آغاز بازيگري برايمان ميگويد: «سال سوم دانشگاه كه بودم، يكي از دوستانم «هاشم مهدوي» كه ميدانست به دنياي سينما علاقهمندم، مرا به آقاي رحمانيان معرفي كرد، وي آن سال كارگرداني تئاتر «اسبها» را برعهده داشت و من هم به همراه 20، 30 نفر ديگر در كنار بزرگاني چون؛ داوود رشيدي، رضا بابك، علي عمراني، مهتاب نصيرپور، بهناز جعفري، هومن برقنورد و... بود، نقش ما پررنگ نبود، ما يك تيم بوديم كه با پاهايمان روي صحنه، ريتم ميزديم. سپس توسط يكي از دوستانم به كلاس بازيگري رفتيم، حضور در آن تئاتر هم، باعث شد تا من بازيگري را ادامه بدهم، شايد برايتان جالب باشد كه بگويم، حضور در آن تئاتر به همراه اجراي شبانه و تمرين، دستمزدي 170 هزار توماني داشت كه به من خيلي چسبيد! پس از آن كلاسها، يك دوره پيشرفته زيرنظر حبيب رضايي، پيام دهكردي، هدايت هاشمي، مهتاب نصيرپور و... گذراندم. اين روند ادامه پيدا كرد، تقريبا نااميد شده بودم و احساس ميكردم كه زمان زيادي از دست دادم و رفتم سركار ديگري... چرا كه طي اين سالها چند بار هم تست دادم، اما انتخاب نشدم، يادم ميآيد، آخرين بار هم كه تست دادم، براي فيلم «استشهادي براي خدا» به كارگرداني «عليرضا اميني» بود. دو سال بعد امير انصاري از دفتر آقاي اميني زنگ زد و به من گفت كه فيلمي به نام «تلخون» ميخواهيم بسازيم، مداركتان اينجاست. سپس «سياوش خيرابي» هم اضافه شد، «تلخون» چند بار هم از تلويزيون به نمايش درآمد كه جزو اولين كارهاي من و سياوش بود. سپس آقاي اميني مرا به «سامان مقدم» براي بازي در سريال «پريدخت» كه ماه محرم سال 86 پخش شد، معرفي كرد؛ ليلا حاتمي، علي مصفا، حسن پورشيرازي، كامبيز ديرباز و... در آن مجموعه بازي ميكردند كه البته اين سريال زودتر از فيلم تلخون پخش شد، تلخون نوروز 87 پخش شد، پس از «پريدخت» هم در سريال «مثل هيچكس» كه رمضان سال 87 پخش شد و نوروز امسال هم در سريال «ماه عسل» كه از شبكه دو پخش شد، بازي كردم، كه براي من تجربه خوبي بود، بازي در كنار محمد مطيع، سعيد پورصميمي، پروانه معصومي، يوسف تيموري، سحر ولدبيگي، اميرحسين صديق و... بازي در كنار اين بزرگان، براي من تجربه بسيار خوبي بود و از آن بسيار آموختم...
حضور در دلنوازان
براي بازي در «ترانه مادري» پيش كارگردان مجموعه؛ «حسين سهيليزاده» رفتم، اما از آنجا كه قرارداد «مثل هيچكس» را بسته بودم، قسمت نشد با هم همكاري كنيم... آقاي سهيليزاده در انتخاب بسيار دقيق است و ديگر حرفي باقي نماند.
كارگردان خوشاخلاق
«حسين سهيليزاده» كارگردان بسيار خوش اخلاقي است، من پنج ماه در كنار اين آدم بودم و از حضور دركنار ايشان لذت بردم، روز اول هم به من گفتند: شاهرخ ميخواهيم پنج ماه در كنار كار، لذت ببريم. اميدوارم بتوانم در كارهاي بعدي اين كارگردان هم بازي كنم. اين آدم آنقدر به ما انرژي مثبت ميدهد كه باورنكردني است، اگر يك روز از جايي دلش گرفته باشد، همه گروه حالشان گرفته است. خدا كند آقاي سهيليزاده از بازي من در دلنوازان آنقدر راضي بوده باشند.
نگرانم
وقتي كه كار شما در حال پخش شدن است، همه روي آن زوم ميكنند، نشريات مانور ميدهند و... اما وقتي كه نيستي، ديگر خبري از تو نميگيرند. اما اين دليل نيست كه نباشي يعني اين فرصت را داري كه برگردي، اين اتفاق ممكن است براي هر بازيگري بيفتد، يعني مثل يك موج ميماند كه بالا و پايين دارد، به نظر من در چنين شرايطي آنچه كه به ياري يك بازيگر ميآيد، «انتخاب»هايش است، من هم نگران بعد از «دلنوازان» هستم كه انتخابهاي درستي داشته باشم، به همين خاطر سعي ميكنم از مشورت با آدمهاي اهل فن بهترين استفاده را بكنم، بايد قبول كنم كه ماندگاري سخت است. در چنين شرايطي كوچكترين اشتباهي بهاي سنگيني دارد... البته بعضي مواقع ديگر به قسمت شما برميگردد، مثلا من دوست دارم، در يك فيلم سينمايي بازي كنم و آن فيلم هم امسال در جشنواره پخش شود، اما به شما پيشنهاد نميشود، اينجا ديگر شما مقصر نيستيد، بلكه قسمت شما اينگونه است.
ظرفيت هنرمند
بزرگترين و قدرتمندترين ويترين براي ديده شدن، تلويزيون است، من هميشه ميگويم؛ خدايا هر چيزي كه ميخواهي بدهي، ظرفيت آن را هم بده، يعني اگر من ظرفيت مطرح شدن را نداشته باشم، بهتر است كه اصلا مطرح نشوم. اگر 7 سال پيش كه شروع كردم، بازيگر ميشدم، شايد پيشرفت نميكردم، خدا را شكر كه اين اتفاق به وقتش افتاد.
تلويزيون
حضور در تلويزيون معيارهاي خاص خودش را دارد، اگر يك بازيگر در يك سريال بدرخشد، سينما ميآيد دنبالش، اما اين دليل نميشود كه اگر يك بازيگر در سينما بدرخشد، تلويزيون بيايد دنبال او... اگر بازيگر با معيارهاي تلويزيون مطابقت نداشته باشد، به او بازي نميرسد، حتي به عنوان مهمان!
تهيهكنندگان حرفهاي
آقايان؛ مهران مهام و ايرج محمدي تهيهكنندگان حرفهاي هستند، اكثر كارهاي اين دوستان پربيننده است... شما سريالهاي نرگس و ترانه مادري را هيچ وقت فراموش نميكنيد و سريالهاي ديگر، براي مثال وقتي به پسرخالهام ميگويم: دفتر آقاي مهام هستم... ميگويد: دفتر مهام... كارت درسته پسر... مردم ما باهوش هستند، كارگردانان و تهيهكنندگان را ميشناسند و طبقهبندي ميكنند.
بازگشت به گذشته
اگر بخواهم از اول پا به دنياي بازيگري بگذارم و دوباره شروع كنم، ميروم دوباره نقش همون اسبي را بازي ميكنم كه آنقدر ديده نميشد، در ميان تماشاچيان به دنبال آدم معروفهايي بود كه براي ديدن آن تئاتر ميآمدند، قسمت من همين بوده.
در كنار سياوش
من با سياوش دو تا كار كردم كه براي هر دوي ما جالب بود و خاطرات خوبي رقم خورد، دلمان ميخواست در اين سريال بيشتر با هم بازي داشتيم و از اين جور دوستان هم نيستيم كه پشتسر هم حرف بزنيم، هر دو با انگيزه كارمان را از تلخون شروع كرديم، اميدوارم باز هم با يكديگر همبازي شويم.
سرخط با استخري
فوتبال: اجازه بده نگم كه كدام تيم را دوست دارم، آبي يا قرمز... (با خنده) براي مدتي در يكي از تيمهاي پتروشيمي در رده اميد در پيستون راست بازي ميكردم، كه پدرم نگذاشت ادامه بدهم.
اگر صبح پشت چراغ قرمز گير كني رد ميكني! آره، تو رد نميكني! اما من ميگويم: چراغ قرمز را اگر بااحتياط رد كني خيلي بهتر است تا اينكه چراغ سبز را بياحتياط بروي!
براي من «نه گفتن»، سخت است.
خجالتي: آدم خجالتي هستم.
ركگويي: يك كمي بايد قاطي كنم! تا رك صحبت كنم!
يك كلاغ، چهل كلاغ: به هر حال جزوي از فرهنگ ماست كه بعضي وقتها هم جذاب است. به هر حال هميشه شنونده بايد عاقل باشد.(باخنده)
كتاب خواندن: الان خيلي كم شده و به همين خاطر از خودم ناراحتم... (كمي فكر ميكند و ميگويد).
شما كتاب روانشناسي هم ميخواني، اين روزها مثل اينكه ماشاا...همه ميخونند.
زمان عصبانيت: اگر خيلي عصباني شوم، خود به خود صدايم بالا ميرود!
شغل دوم: فعلا ندارم.
رفاقت: آدم رفيقبازي هستم.
مدارس: اول و دوم دبستان، 15 خرداد در بلوار كشاورز بودم. سوم دبستان آمديم شهرك غرب و در سروش آزادي درس خواندم. راهنمايي هم در آزادي و دبيرستان هم در فجر دانش درس خواندم...
آرامش در زندگي: در كنار دوستان خوبم هميشه آرام هستم.
مد: زياد اهميت نميدهم، يك بار يادم ميآيد، سالها قبل يك كفش كه مد شده بود، خريدم و فقط يك بار آن را پوشيدم، به ما نيومده.
پلياستيشن: آنهايي كه با من رفت و آمد دارند، ميدانند عاشق يك بازي هستم. در فوتبال ادعايم نميشود، اما در بازي تيكن (مبارزه دو نفره) خوبم. چند وقت پيش با «مهدي ماهاني» بازي كردم كه يك اتفاقاتي در وقت اضافه دوم افتاد كه... (ميخندد)، بهتر است از خودش بپرسيد.
شغلي كه در بچگي دوست داشتي؟ دوست داشتم مثل پدرم شيمي بخوانم، اما نشد و صنايع قبول شدم.
سختگيريهاي پدر: پدر من روي درس خواندن خيلي سختگير بود. وقتي به خانهمان زنگ زدند كه چرا من ديگر سر تمرين فوتبال حاضر نميشوم، پدرم گفت: شاهرخ بايد درس بخواند و فرصتي براي فوتبال ندارد حتي اجازه نداد من صحبت كنم، البته پشيمان نيستم.
از ميان حرفها
سالها پيش، داستان و فيلمنامه كوتاه مينوشتم.
در بچگي با اينكه روياي بازيگري داشتم، اما فكر نميكردم كه روزي روم بشه جلوي دوربين بروم.
بازي «حميد فرخنژاد» در «عروس آتش» را از ياد نميبرم.
دوست دارم سينماي تجاري هم منتقدپسند باشد، شوكران، سگكشي، دايره زنگي، درباره الي از اين دست فيلمها بودند.
من روزي صد بار خدا را شكر ميكنم كه توانستم كار كنم خودم هم فكر نميكردم، با توجه به دو سال سابقهام در دفتر آقاي اميني، او مرا براي بازي در فيلم تلويزيوني «تلخون» دعوت كند، واقعا شكر.
هر آدمي جايگاه خاص خودش را دارد، اين حرفها كه فلاني زير آب فلاني را زد تا آن نقش را بگيرد، را قبول ندارم.
وقتي كه از او ميپرسيم بازي ميكني كه ديده بشي پاسخ داد: اينكه بگويم براي دلم بازي ميكنم، كليشهاي و تكراري است، هر هنرمندي كه براي مثال نقاشي ميكند، ساز ميزند و... دوست دارد روزي هنرش ديده شود، من هم از اين حيث مستثنا نيستم.
دلم ميخواهد تا آخرين روز عمرم كار كنم و هر كس هم ما را ديد، بگويد؛ شاهرخ آدم خوبيه و اين حتي مهمتر از اين است كه بگويند بازيگر خوبي است.
نميخواهم بعد از «دلنوازان» عجله كنم و به پيشنهادها، چشم و گوش بسته جواب دهم، دلم ميخواهد پس از مشاوره، انتخاب درستي داشته باشم.
زياد به ماديات فكر نميكنم، چون احساسم اين است كه دستمزد بايد پلهاي بالا برود، من هفت سال پيش در 30 روز تمرين و 30 روز نمايش، 170 هزار تومان حقوق گرفتم و پلهپله بالا آمدم تا رسيدم به دلنوازان... انتظارات من آنچناني نيست... اما از كار قبليام بيشتر است.
لطفا اگر نشريات ديگر اين مصاحبه را چاپ ميكنند، حداقل، منبع آن را درج كنند، از نظر من هيچي از شما نشريه محترم كم نميشه!
منبع: خانواده سبز
منظورت از تحفه ترشیده بد ادا کیه؟
در ضمن فکر کنم خواهر دکتر زند همون ستایش باشه.
ایول الآن یه جوری وصلشون میکنن خواب مهتاب خانوم هم که ظاهرا بله
دقيقا همونه عمو داره باج ميگيره ، حالااحتمالا به خاطر جاي باباهه هم هست ، چون عموازش خبرداره
جان؟
توچراجو ميگيرتت به خانوماتوهين ميكني
اره قبول دارم اين يلدا خيلي ماست بازي دراورد
قربونتون برم
ولي بذاريه مطلبيو بگم اينكه فيلمه ولي توزندگي عادي هم خيلي وقتا هست مجبوري به كاري ميشي كه نميخواي انجام بدي امامجبوري!!!
البته في نفسه من ترجيح ميدم حقيتو بگم به جاي اينكه باج بدم
احتمال زياد ستايش همون دخترنابيناست
اگه اشتباه نكنم توتبليغاتش يه بار اين دخترو نشون دادن كه داشت ميگفت ستايشم![]()
پس یجورایی درد همدیگه رو خوب می فهمیم
بعضی از اینا هم تا به دستشون نیاوردی خودشونو میکشن براتبعد که خرشون گذشت از پل ، رنگ عوض می کنن
![]()
آوای نی از دور خوش است جلوتر که بری بلای گوش است
ولی خب تو هر جنسی ، مرغوب و نامرغوب داریم ولی تو این دوره و زمونه مرغوب کم پیدا میشه، یا اگه پیدا هم بشه توشو که باز می کنی می بینی کرم خوردست. ای لعنت بر روزگار نه بر مردم روزگار![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)