تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 26 از 139 اولاول ... 162223242526272829303676126 ... آخرآخر
نمايش نتايج 251 به 260 از 1384

نام تاپيک: ◄◄ تـــــازه هــــای دنیای زیست شناسی و علوم پزشکی ►►

  1. #251
    حـــــرفـه ای satttanism's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    In your Mind
    پست ها
    15,096

    10 برترین تحولات دنیای پزشکی در سال ۲۰۰۸

    «تایم» به شیوه هر سال، فهرستی از برترین ده‌گانه‌ها را در زمینه‌های مختاف منتشر کرده است. بد ندیدم با هم نگاهی به ۱۰ تحول برتر دنیای پزشکی در سال ۲۰۰۸ بیندازیم:

    ۱- نخستین نورون‌هایی که از بیماران مبتلا به ALS ساخته شد:
    در بیماری ALS، سلول‌های عصبی واقع در مغز که مسئول اعمال حرکتی ارادی بدن هستند، به صورت تدریجی و پیشرونده دچار مرگ می‌شوند. سال ۲۰۰۸، دانشمندان با استفاده از شیوه‌ای که دانشمندی به نام «شنیا یاماناکا» -دانشمند دانشگاه کیوتو- در سال ۲۰۰۶، ابداع کرده بود، موفق شدند، سلول عصبی (نورن) حرکتی از بیماران ALS بسازند.

    یاماناکا شیوه‌ای ابداع کرده بود که در آن با برنامه‌ریزی مجدد سلول‌های پوست بدن می‌شد، آنها را به سلول‌های رویانی تبدیل کرد و متعاقب آن این سلول‌ها را به سلول‌ها بافت دلخواه تبدیل کرد.


    سال گذشته دانشمندان دانشگاه هاروارد و کالیفرنیا با استفاده از همین شیوه، با استفاده از سلول‌های پوستی دو زن بالغ مبتلا به ALS، نورون حرکتی ساختند. به این ترتیب با استفاده از این تحول، دانشمندان قادر خواهند بود که روند بیماری و مرگ نورون‌های حرکتی را در شرایط آزمایشگاهی، مطالعه کنند و درمان‌های مؤثرتری برای بیماری بیابند.

    ۲- التهاب در برابر کلسترول: نیمی از حمله‌های قلبی در آمریکا در بیماارنی رخ می‌دهند که کلسترول طبیعی دارند. گیج‌گننده است؟! راستش پزشکان هم کمابیش تا نوامبر سال ۲۰۰۸، همین حالت را داشتند!

    در نوامبر سال ۲۰۰۸، دکتر «پل ریدکر»، عامل خطری مستقل برای حمله قلبی پیدا کرد: التهاب. التهاب که متهم اصلی ایجاد بیماری‌های دیگری در بدن مثل التهاب مفاصل و بیماری‌های خودایمنی است، می‌تواند به اندازه عوامل خطر دیگری مثل سطح کلسترول خون، در ایجاد حمله قلبی مؤثر باشد.

    البته پیش از این هم مطالعات کوچکتری، رابطه‌ای بین التهاب و حمله قلبی پیدا کرده بودند. اما پژوهش جدید ریدکر که در مجله معتبر پزشکی NEJM به چاپ رسید، تحولی اساسی به حساب می‌آمد:


    CRP، یک پروتئین موجود در خون است که اندازگیری آن می‌تواند، میزان التهاب در بدن را نشان بدهد. پژوهش ریدکر نشان داد که وقتی افرادی با کلسترول طبیعی و میزان بالای CRP، داروهای پایین‌آورنده کلسترول موسوم به «استاتین‌ها» را دریافت می‌کنند، احتمال بروز حمله قلبی در آنها ۵۴ درصد پایین می‌آید. در مقابل، خطر بروز حمله قلبی در کسانی که تنها به خاطر کلسترول بالا، درمان دارویی دریافت می‌کنند، ۲۰ درصد نزول می‌کند.

    پزشکان عقیده دارند که کلسترول و توده‌های (پلاک‌ها) چربی هنوز هم شاخص اصلی بروز حملات قلبی محسوب می‌شوند. نقشی که التهاب در این میان بازی می‌کند این است که ناپایداری پلاک‌های چربی جدار عروق را افزایش می‌دهد و احتمال پاره شدن آنها و در نتیجه مسدود شدن رگ‌های قلبی را بالا می‌برد. بنابراین التهاب هم، درست مثل سطح کلستورل خون، نقشی اساسی در ایجاد سکته قلبی بازی می‌کند.

    ۳- جراحی بدون جای زخم: پزشکان روز به روز بیشتر مشتاق انجام اعمال جراحی می‌شوند که در آنها برای رسیدن به عضو مورد نظر به جای برش دادن سطح بدن، تیغ جراحی از طریق حفرات طبیعی بدن مثل دهان، واژن و کولون به عضو مورد نظر برسد.

    سال گذشته، در ماه مارس، یک گروه پزشکی دانشگاه کالیفرنیا در سن‌دیه‌گو، موفق شدند با استفاده از ابزاری که انتهای آن مجهز به دوربین بود، از طریق واژن یک زن، عمل آپاندیسیت را انجام بدهند!


    چنین شیوه‌ای می‌تواند به بیمارانی که عمل معده موسوم به bypass معده را انجام داده‌اند، و بعد از عمل بافت معده آنها دچار اتساع شده، کمک کند، چرا که به جای اعمال جراحی معمول، می‌توان معده آنها را با استفاده از ابزاری که از دهان آنها وارد می‌شود و به معده می‌رسد، عمل کرد.

    البته در این شیوه جراحی هم برش‌هایی روی بافت‌ها داده می‌شود، ولی این برش‌ها در مقایسه با برش‌های معمول، بسیار کوچک‌تر هستند و در نتیجه میزان درد و عفونت بیماران کاهش می‌یابد و بیماران سریع‌تر، بهبود می‌یابند.

    ۴- ژنوم برای توده مردم: زمانی تعیین ساختمان مولکول DNA تنها از «جیمز واتسون» -یکی از کاشفان آن- یا از «کریگ ونتر» -یکی از کسانی که از ژنوم انسان نقشه برداری کرد-، برمی‌آمد، اما حالا شما با مبلغ نازل ۳۹۹ دلار می‌توانید از DNA‌ خودتان نقشه‌برداری کنید و تعدادی از رازهای آن را آشکار کنید!

    گرچه دانشمندان بر سر میزان سودمندی کسب اطلاعات شخصی از DNA، اختلاف نظر دارند، اما شرکت‌هایی مثل ۲۳ and Me، هم‌اینک امکان می‌دهند که هر شخص تنها با ارسال یک نمونه ساده بزاق، به چنین اطلاعاتی برسد.


    البته پیش از این هم امکان چنین کاری مهیا بود، اما مبلغی که هر شخص باید می‌پرداخت، بسیار بالا بود. ۲۳ and Me بعد از دریافت نمونه بزاق، DNA از آن استخراج می‌کند و سپس دنبال ژن‌های مرتبط با ۹۰ نوع بیماری مختلف می‌گردد، از ژن مرتبط با بیماری عدم تحمل لاکتوز گرفته تا سرطان پروستات!

    البته در بسیاری موارد داشتن ژن یک بیماری به معنای احتمال ابتلای صد در صد به بیماری نیست. اما کسب اطلاع از داشتن چنین ژن‌هایی می‌تواند به هر فرد کمک کند که عوامل خطر مرتبط با آن را کم کند یا دنبال تشخیص زودهنگام بروز بیماری و درمان زودتر و مؤثرتر آن باشد.

    ۵- شناسایی ژن‌های تازه‌ای مرتبط با بیماری آلزایمر: گرچه پیش از این هم ژن‌های زیادی در ارتباط با بیماری آلزایمر شناسایی شده بودند، اما کشف هر ژن تازه‌‌ای در ارتباط با این بیماری، امید تازه‌ای برای درمان آلزایمر در آینده، ایجاد می‌کند.

    سال گذشته، پژوهشی روی ۱۳۰۰ خانواده که در آنها عضو یا اعضایی مبتلا به آلزایمر بودند، انجام شد. این پژوهش منتج به شناسایی ۴ ژن تازه‌ شد که مرتبط با آلزایمر هستند. نقش این ژن‌ها در ایجاد بیماری آلزایمر به درستی شناخته نشده‌اند، اما دانشمندان معتقدند که آنها مرتبط با مرگ سلول‌های عصبی هستند.


    با پیشرفت بیماری آلزایمر، پلاک‌های چربی و کلافه‌های فیبری پروتئینی در مغز تشکیل می‌شوند که در نهایت منجر به مرگ سلول‌های عصبی می‌شوند.

    یکی از ژن‌هایی که به تازگی شناسایی شده‌اند، باعث تولید پروتئینی می‌شود که باعث ارتباط سلول‌های عصبی می‌شود، چیزی که در بیماری آلزایمر کاهش پیدا می‌کند.

    ۶- واکسن پنج‌کاره: هر پدر و مادری می‌داند که چه اندازه کودکانشان از تزریق متنفر هستند. واکسن پنج‌کاره‌ای موسوم به پنتاسل Pentacel می‌تواند، میزان دفعات تزریق واکسن را به اندازه قابل توجهی کاهش دهد.

    پنتاسل، نخستین واکسنی است که می‌تواند در برابر پنج بیماری مهم ایمنی ایجاد کند: دیفتری، کزاز، سیاه‌سرفه، فلج اطفال و عفونت هموفلیوس آنفلوانزای نوع B. این واکسن در پنج‌هزار کودک مورد آزمایش قرار گرفته است و جز تب و قرمزی و التهاب محل تزریق عارضه جانبی خاصی نداشته است.


    پنتاسل، کلا ۴ باز باید تزریق شود، ۳ باز بین ۲ تا ۶ ماهگی و یک بار بین ۱۵ تا ۱۸ ماهگی. به این ترتیب تعداد دفعات تزریق واکسن به کودکان زیر ۱۸ ماه از ۲۳ بار به تنها ۴ بار کاهش پیدا می‌کند.

    واکسن پنج‌کاره جدید، می‌تواند سهولت زیادی در برنامه‌های ایمنی اطفال ایجاد کند و درصد ایمن‌سازی اطفال را به میزان قابل توجهی افزایش دهد.

    ۷- تست‌های ژنتیکی برای سرطان پستان:
    غربالگری‌های ژنتیکی نه تنها ابزاری مؤثری برای تشخیص زودهنگام سرطان محسوب می‌شوند، بلکه می‌توانند به درمان سرطان‌ها هم کمک کنند.

    تست ژنتیکی SPOT-Light در بیماران مبتلا به سرطان پستان می‌تواند میزان جواب پاسخ‌دهی آنها را به داروی ضد سرطان Herceptin مشخص کند. Herceptin دارویی است که بر نوعی از سلول‌های سرطانی پستان که مقدار زیادی پروتئین موسوم به HER2 از خود آزاد می‌کنند، موثر است.


    بنابراین پزشکان برای اینکه مشخص کنند، کدام بیمار پاسخ خوبی به این دارو می‌دهد، تکه‌ای از بافت سرطانی را بر می‌دارند و تست SPOT-Light را روی انجام می‌دهند. این آزمایش تعداد ژن‌های HER2 روی سلول‌های سرطانی را مشخص می‌کند. هر اندازه تعداد این ژن‌ها بیشتر باشد، میزان پاسخ‌دهی به Herceptin هم بیشتر خواهد بود.

    تحول دیگر مرتبط با سرطان پستان در سال گذشته، تست ژنتیکی دیگری موسوم به OncotypeDx بود، این تست احتمال عود سرطان پستان را مشخص می‌کند و می‌تواند تعیین کند که کدام داروی ضد سرطان در مورد یک تومور خاص، بهتر عمل می‌کند.

    ۸- تست خونی مادر برای تشخیص سندروم داون در جنین:
    یکی از بهترین شیوه‌های تشخیص قبل از تولد سندروم داون Down، آمنیوسنتز است. در این شیوه، سوزنی مقداری از مایع آمنیتوتیکی که جنین را احاطه می‌کند، برمی‌دارد. ولی آمنیوسنتز می‌تواند باعث آسیب بافت عصبی جنین شود، به علاوه از هر ۲۰۰ زنی که مورد آمنیوسنتز قرار می‌یگرند، یک مورد دچار سقط جنین می‌شود.

    اما تست ژنتیکی جدیدی که مراحل تحقیقاتی خود را طی می‌کند، می‌تواند کار تشخیص پیش از تولد سندرم داون را بسیار آسان کند، چرا که برای تشخیص، گرفتن یک نمونه خون از مادر کافی خواهد بود.


    میزان بسیار کمی از DNA جنین وارد خون مادر می‌شود، با بررسی این DNA، می‌توان تعیین کرد که کروموزم شماره ۲۱ اضافی، یعنی همان عامل بیماری، در DNA‌ جنین وجود دارد یا نه.

    ۹- چسب ضد استفراغ برای بیماران سرطانی: تهوع و استفراغ شدید یکی از عوارض شیمی‌درمانی در بیماران مبتلا به سرطان است. داروهای خوراکی و تزریقی برای کاهش این عارضه جانبی از پیش وجود داشته‌اند، اما پچ ضد استفراغی موسوم به Sancuso این کار را بسیار آسان می‌کند.


    این پچ، به صورت پیوسته و مداوم دارویی به نام granisetron از خود آزاد می‌کند، این دارو با بلوک کردن گیرنده‌های سروتونین، میزان تهوع را کم می‌کند.

    استفاده از این پچ، سال گذشته از سوی سازمان نظارت بر غذا و داروی آمریکا FDA مورد تأیید قرار گرفت.

    ۱۰- پیوند تراشه ساخته‌شده با سلول‌های بنیادی: «کلودیا سانچر» ۳۰ ساله، بیماری مبتلا به سل بود که سال گذشته، پیوند عضو استثنایی در مورد او انجام شد.

    بیماری سل، باعث آسیب جدی یکی از نایژه‌های او شده بود. پزشکان تصمیم گرفتند که پیوند نایژه را به شیوه‌ای نو برای او انجام دهند:

    در مرحله اول نای یک اهداکننده فوت‌شده، برداشته شد و سلول‌های پوششی نای، کاملا برداشته شد و در مرحله بعد با استفاده از سلول‌های بنیادی خود خانم سانچز، عضو اهدایی، پوشش دوباره داده شد و سرانجام این نای به بدن او پیوند زده شد.


    از آنجا که چنین پیوندی سیستم ایمنی گیرنده را تحریک نمی‌کند، نیاز به هیچ تضعیف‌کننده سیستم‌ ایمنی برای جلوگیری از رد پیوند، نبود و خانم سانچز که مادر دو فرزند هم است، بعد از ۶ ماه، زندگی عادی خود را از سرگرفت.

    1pezeshk.com

  2. این کاربر از satttanism بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #252
    پروفشنال boomba's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    782

    پيش فرض سلامت روان



    بهداشت روان چيست ؟

    بهداشت روان چيزي فراتر از فقدان يا نبود بيماري رواني است. بعد مثبت بهداشت روان كه سازمان بهداشت جهاني نيز روي آن تكيه دارد، در تعريف سلامتي لحاظ شده است « سلامتي يك حالت رفاه فيزيكي، رواني و اجتماعي است نه فقط فقدان بيماري و يا ناتواني».

    مفهوم بهداشت روان شامل رفاه ذهني، احساس خودتوانمندي، خودمختاري، كفايت، درك هم بستگي بين نسلي و توانائي تشخيص استعدادهاي بالقوه هوشي وعاطفي درخود است. بگونه اي ديگر مي توان گفت: بهداشت روان حالتي از رفاه است كه در آن فرد توانائي هايش را باز مي شناسد و قادر است با استرس هاي معمول زندگي تطابق حاصل كرده ، از نظر شغلي مفيد و سازنده باشد و بعنوان بخشي از جامعه با ديگران مشاركت و همكاري داشته باشد. بهداشت روان به همه ما مربوط است نه فقط به كساني كه از بيماريهاي رواني رنج مي برند. هيچ گروهي از بيماري رواني مصون نيست. البته بايداذعان داشت كه در افراد بي خانمان، تهيدستان، افراد بيكار و با سطح تحصيلات پائين،‌كساني كه قرباني خشونت بوده اند، مهاجرين و پناهندگان، كودكان و نوجوانان، زناني كه مورد سوء استفاده قرار گرفته اند و در افراد مسن كه مورد غفلــــــت و بي توجهي واقع شده اند، بيشتر ديده مي شود.

    متاسفانه در بخش عظيمي از دنيا بهداشت روان و بيماري رواني باندازه سلامت جسماني و بيماري جسمي اهميت ندارد و مورد بي توجهي و غفلت قرار گرفته است .

  4. #253
    پروفشنال boomba's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    782

    پيش فرض

    عظمت بار بيماريهاي رواني:
    امروزه حدود 450 ميليون نفر از مردم دنيا از يك بيماري رواني يا رفتاري رنج مي برند برطبق آمار سازمان بهداشت جهاني در سال 2001،33درصد از عمر سپري شده با ناتواني (YLD) بدليل بيماري هاي عصبي- روانپزشكي است. بيماري افسردگي تك قطبي، علت 15/12 درصد از سالهاي سپري شده با ناتواني است و سومين رتبه را بين علل نسبت داده شده به باركلي بيماريها دارد. 4 مورد از 6 علت اصلي سالهاي سپري شده عمر با ناتواني بدليل بيماريهاي عصبي - روانپزشكي را، بيماريهاي رواني چون: افسردگي، بيماريهاي وابسته به مصرف الكل، اسكيزوفرني و بيماري دو قطبي به خود اختصاص داده است . بيش از 150 ميليون نفر از مردم دنيا در هر برهه از زمان از افسردگي رنج مي برند. حدود 1 ميليون خودكشي موفق هرسال در جهان داريم و حدود 25 ميليون نفر از مردم جهان از اسكينروفرني، 38 ميليون نفر از صرع و بيش از 90 ميليون نفر از يك بيماري وابسته به مصرف الكل و يا ساير مواد رنج مي برند.

    اختلالات رواني و بيماريهاي طبي با هم در ارتباطند

    كاملاً روشن است كه عملكرد رواني بطور بنيادي با عملكرد فيزيكي، اجتماعي و پيش آگهي سلامتي در ارتباط است. بطور مثال افسردگي عامل خطري براي بيماريهايي مثل سرطان ها و بيماريهاي قلبي است و از طرفي بيماريهاي رواني مانند افسردگي و اضطراب و وابستگي به مواد در افرادي كه از بيماريهاي جسمي رنج مي برند موجب عدم پذيرش و شكست در برنامه هاي درماني بعلت رعايت نكردن اصول درمان توسط بيمار مي شود.

    رفتارهاي مخاطره آميزي چون كشيدن سيگار، فعاليت جنسي غير ايمن، با بيماريهائي مثل سرطان و ايدز مرتبط هستند. در بين 10 عامل خطر براي بار كلي بيماري كه در DALY محاسبه شده،ودرگزارش بهداشت جهانی 2002 آورده شده است ،3 مورد آن روانی- رفتاری بوده ( روابط جنسي غير ايمن، مصرف تنباكو و الكل) و 3 تاي ديگر تحت تاثير فاكتورهاي رواني- رفتاري قرار مي گيرد (چاقي، فشار خون و كلسترول بالا).

    شيوع افسردگي اساسي در جمعيت بطور كل بين 3 تا 10% است ولی در افرادي كه دچار بيماريهاي مزمن هستند اين ميزان بيشتر است .

    افراد افسرده مبتلا به بيماريهاي عفوني ممكن است برنامه هاي درماني خود را نپذيرند و رژيم درماني مربوطه را رعايت نكنند و اين مسئله باعث مقاومت داروئي شده و روي سلامت عمومي جامعه عوارض جـــــــدي مي گذارد و از طرفي اين افراد بيشتر مصرف كننده مراقبت هاي بهداشتي و درماني هستند و هزينه مضاعفي را برجامعه وارد مي كنند.

    تا 29درصد از افراد مبتلا به فشار خون افسردگي اساسي دارند: تا 22درصد از افراد مبتلا به انفاركتوس قلبي، 30درصد افراد مبتلا به صرع، 27 درصد افراد مبتلا به ديابت ، 31 درصد افراد مبتلا به سكته مغزي ، 33 درصد از افراد مبتلا به سرطان ، 44درصد افراد مبتلا به ايدز و 46 درصد از افراد مبتلا به سل از افسردگي اساسي رنج مي برند.

    از باري كه برخانواده ها تحميل مي شود نبايد غفلت كرد

    افراد خانواده اين بيماران اغلب اولين مراقبين آنها هستند و از حمايت هاي فيزيكي و عاطفي گرفته تا بار سنگين هزينه هاي درمان و مراقبت از بيمارانشان بعهده آنهاست.

    تخمين زده مي شود در 1 خانوار از هر 4 خانوار، حداقل يك فرد مبتلا به اختلال رواني يا رفتاري وجوددارد . خانواده ها علاوه بر فشار و استرس بالاي ناشي از مشاهده بيماري در يكي از اعضاء مورد علاقه و عزيزشان، در معرض انگ اجتماعي و تبعيضي هستند كه بيماري رواني در اجتماع به روي آنها مي گذارد. طرد شدن از طرف دوستان،بستگان و همسايگان، احساس منفك بودن و محدوديت در فعاليت هاي اجتماعي را با خود به همراه دارد.در اغلب موارد خانواده ها هزينه درمان بيماران رواني را متحمل مي شوند و سهم دولت و سازمان هاي بيمه گر عمدتاً ناچيز است.

    بار اقتصادي بيماريهاي رواني
    در ايالات متحده امريكا، سالانه 148 ميليون دلار صرف هزينه كليه بيماريهاي رواني مي شود. در سال 1996 و 1997، انگلستان هزينه بيماريهاي رواني را 32 ميليون پوند برآورده كرده بود كه 45 درصد آن بدليل از دست دادن كارآئي و توانائي سازندگي بود.

    بيماري اسكيزوفرني و آلزايمر، از بيماريهائي چون آرتريت، آسم، كانسرونارسائي احتقاني قلب و ناهنجاريهاي مادرزادي قلب، ديابت، فشارخون و سكته مغزي، هزينه درماني متوسط براي هر بيمار بيشتري دارد.



    بيماري رواني كارآئي، شغل يابي و حفظ شغل را در فرد كاهش مي دهد

    در بسياري از كشورهاي پيشرفته دنيا 35 تا 45 درصد غيبت از محل كار بدليل مشكلات بهداشت رواني است. بطور متوسط تعداد روزهاي از دست رفته كاري كه به بيماريهاي رواني نسبت داده مي شود 6 روز در ماه در هر 100 كارگر و تعداد روزهاي كم كاري 31 روز در ماه در 100 كارگر است .

    در ايالات متحده 8/1 تا6/3 درصد از كارگران از افسردگي اساسي رنج مي برند و شاغلين با افسردگي 2 برابر بيشتر احتمال ناتواني در كار نسبت به افراد بدون افسردگي دارند.



    ارتقاء بهداشت

    ازديدگاه مجريان بهداشتي ارتقاء بهداشت به كوشش هائي اطلاق مي گردد كه جمعيتهاي سالم رانيز شامـل مي شود وهدف از آن بالا بردن سطح بهــداشت و ســلامتي است ( تايلور،1995) .ارتقاء بهداشت با مفاهيم ديگري چون آموزش بهداشت پيشگيري اوليه وتامين بهداشت ارتباط دارد. بحث هاي زيادي در مورد ارتباط اين مفاهيم مطرح شده است. مفهوم پيشگيري عموماً به معني كاهش خطر ابتلاء به بيماري است (پيشگيري از رويدادها، پيامدها و عوارض يك بيماري و پيشگيري از رخداد دوباره بيماري). در حاليكه آموزش بهداشت مفهومي است كه ارتقاء بهداشت از آن برخاسته است . بطور سنتي آموزش بهداشت به آموزش افراد و پس از آن آموزش گروهها و جامعه ربط داده ميشود بنابراين تمركز آن نخست به افراد و سپس بر تغيير رفتار جمعي است . با توجه به موارد ياد شده ميتوان گفت آموزش بهداشت در عملي ساختن فعاليتهاي ارتقاء بهداشت نقش مهمي دارد.



    ارتقاء بهداشت روان جامعه نگر:

    در سال 1963يكي نخستين فعاليت هاي آموزشي بهداشت روان با پرورژه بهداشت رواني نورث امپتون معرفي شد. اهداف اين پرورژه عبارت بودند از :

    1- آگاهي عمومي از اختلالات رواني بعنوان يك مشكل

    2- گسترش دانش و آگاهي در زمينه سبب شناسي اختلالات رواني

    3- نشان دادن پيشرفت ها در زمينه درمان و مراقبت از بيماران رواني

    4- ارائه اطلاعات در مورد اينكه مراقبت جامعه نگر چيست و چگونه افراد غير متخصص ميتوانند دراين زمينه همكاري داشته باشند و بيان اهميت اين همكاري .

    گرچه اهداف برنامه ارتقاء بهداشت رواني جامعه نگر افراد بهنجار جامعه است ولي بيشتر برنامه هاي ارتقاء بهداشت رواني در جمعيت ها و گروههائي مانند دانش آموزان كارمندان و كارگران و بيماران رواني اجرا شده است .

    يكي از اهدافي كه ميتوان به آن اضافه كرد و از اهداف سازمان جهاني بهداشت در سال 2003 بود انگ زدائي از بيماران رواني است كه اين امر با آموزش عموم مردم جامعه امكانپذير خواهد بود با تغيير نگرش مردم در مورد بيماريهاي رواني و قابل تشخيص و درمان بودن اينگونه بيماريها، مشابه بسياري از بيماريهاي حاد يا مزمن جسمي، خواهيم توانست مقداري از بار انگ اجتماعي و تبعيضي كه بر اين گروه از افراد جامعه تحميل ميشود، كاهش دهيم.

    نياز به افزايش آگاهي مردم و ارتقاء فرهنگ بهداشتي جامعه در ايران قطعاً وجود دارد. در تحقيقي كه توسط شادمنش و همكاران در زمينه بررسي فرهنگ بهداشتي مردم شهرنشين استان كردستان در سال 1377 انجام شد نشان داده شد كه 61% آگاهي ضعيفي از مفهوم بهداشت داشتند. 35% از مردم معتقد بودند كه طب سنتي تاثير زيادي در درمان بيماريهاي داشه و 12% از مردم به دعا نويس جهت بهبود بيماري اعتقاد داشتند. در خصوص چگونگي بهبود يك بيماري رواني بين نظرات مردم در شهرهاي مختلف استان( با 0001/0) تفاوت وجود داشت .

    شواهد علمی درموردتاثيربرخي آموزشهاي بهداشتي در زمينه سلامت روان

    از آنجائيكه برنامه ريزي و اجراي مناسب هر برنامه بهداشتي مستلزم تشخيص عناصر و مولفه هاي اصلي است ، با بررسي متون و اقدامات انجام شده به اين نتيجه دست يافته ايم كه آموزش مهارت هاي زندگي كه از حدود 16 سال پيش در بسياري از كشورهاي دنيا در حال اجراست و نتايج پرباري را با خود به همراه داشته است ، در ايران نيز بتواند گامهاي بزرگي را در زمينه ارتقاء سلامت رواني افراد جامعه بردارد. برنامه آموزشي مهارتهاي زندگي بر طبق تحقيقات گسترده قبـــلي در پيشگيري از سوء مصرف موارد (بوتوين و همكاران 1980و1984 ، پنتز 1986) ، پيشگيري از بي بند و باري جنسي (اولوپس 1990)، بارداري در نوجوانان (زابين و همكاران 1986 و شينگ 1994)،‌ارتقاي هوش (گونزالس ،1990) پيشگيري از ايدز (سازمان بهداشت جهاني، 1994) آموزش صلح (پراتزمن و همكاران) و ارتقاء اعتمــــــاد به نفس (تاكيد ،1990) مفيد و موثر بوده است . از اين گذشته بسياري از شاخصهاي سرمايه اجتماعي (Social capital ) با مهارتهاي مرتبط مي شود.

    در ايران نيز برنامه بهداشت روان در مدارس در سال 1378 توسط دكتر بينا و همكاران در منطقه دماوند بر روي 280 نفر از دانش آموزان پسر و دختر مقاطع راهنمايي ودر دو سطح دانش آموزان و معلمين انجام شد. ارزيابي قبل و بعد از مداخله نشانگر افزايش آگاهي دانش آموزان و معلمان نسبت به مقوله بهداشت روان ، تغيير نگرش آنها به مسئله بهداشت روان و بهبود نمرات سلامت روان آنان بود.

    بطور كلي مهارتهاي زندگي شامل مهارتهايي است كه باعث افزايش توانائي هاي رواني – اجتماعي افرد ميشود و اوراقادر مي سازد تا بطور موثر با مقتضيات و كشمكش هاي زندگي روبرو شود. آموزش مهارتهائي چون حل مسئله و تصميم گيري، تفكر خلاق نقّاد ، برقراري ارتباط، خود آگاهي ، همدلي، مهارت مقابله با استرس و مهارت جرات آموزی و ابراز وجود همزمان با شگل گيري شخيصت و رشد تفكر شناختي كودك و دوره ها ي حساس نوجواني ميتواند به ميزان زيادي از آسيب هاي رواني – اجتماعي آتي پيشگيري كند.

    اداره سلامت روان وزارت بهداشت در حال تلاش براي گسترش كشوري طرح آموزش مهارتهاي زندگي است و در سال گذشته كليه روان شناسان و روانپزشكان مسئول برنامه بهداشت روان را در كليه دانشگاههاي علوم پزشكي كشور آموزش داده است و اين فعاليت در سطح كشوري آغاز شده است .

  5. #254
    پروفشنال boomba's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    782

    پيش فرض

    چگونگی حفظ بهداشت روانی

    برای داشتن روح و روانی سالم و تندرست ، لازم است که انسان به مقررات و قوانین که برای نگهداری و حفظ این سلامتی لازم ضروری است توجه داشته باشد و آنها را دقیق رعایت نماید. برای این کار ابتدا ، باید با روشهای حفظ این سلامتی آشنا شویم. بنابراین برای داشتن روحی سالم و شاداب حفظ بهداشت روانی لازم است.
    ● روشهای حفظ بهداشت روانی
    ▪ پذیرش هیجان و احساسات
    "ترس (Fear ) ، خشم (Anger) ، شادی (Joy) " عمده‌ترین هیجان‌های طبیعی انسان است: با این وجود گاهی برای اجتناب از احساس اضطراب و ترس سعی می‌کنیم در موقعیت‌های طبیعی اضطراب آور برخوردهای عاری از هیجان داشته باشیم؛ چنین برخوردی یک نوع خونسردی مصنوعی است که می‌تواند به نوعی در دراز مدت باعث مشکلات روانی در فرد یا افراد شود. همچنین بعضی مواقع فرونشانی هیجان‌ها و عواطف باعث عدم تفکیک مناسب بین شادی‌ها و غمهای طبیعی (بهنجار) و غیر طبیعی (نابهنجار) می شود.
    در واقع هیچ علتی برای شرمگین شدن از "داشتن احساس ترس یا دیگر احساسات به هنگام امتحان‌های دشوار یا موقع یادگیری اسکی ، یادگیری شنا یا مواجهه با یک رویدادهای خوشایند یا ناخوشایند "وجود ندارد، و قبول آنها بهتر از "انکار ، سرکوب و..." آنها است. بدین ترتیب اگر قبول کنید که این هیجان‌ها را دارید و آنها حق طبیعی شماست؛ در آن صورت راه ابراز و کاهش آنها را بصورت‌های مستقیم و غیر مستقیم پیدا خواهید کرد.
    ▪ شناسایی زمینه‌های آسیب‌زا
    وقتی بکوشید که علت و موقعیت‌های ناراحتی خود را به روشنی بشناسید ممکن است؛ بتوانیدموقعیت‌های مورد نظر را بصورت تازه‌ای ببینید. در واقع رویکردتان به علت‌ها و موقعیت‌های اضطرار آور نباید "یک بعدی" (Unidirectional) و بدون بررسی باشد، در آن صورت است که می‌توانید متناسب با توانایی‌های شخصی و عوامل محیطی راههایی را برای مقابله صحیح با آنها پیدا کنید.
    "برنامه‌ریزی برای جلوگیری از احساس درماندگی در دقایق آخر ، صحبت با افراد مطمئن در مورد زمینه‌های آسیب‌زا و اضطراب‌آور ، شرکت در کلاس‌های آموزشی مخصوص (بویژه اگر مفید بودن آنها ثابت شده است)" بعضی از اقدامات برای مقابله صحیح می‌باشد.
    ▪ پرورش رغبتها و استعدادها
    هر جامعه‌ای فرصت‌های تقریبا نامحدودی برای مردمانی از هر سن (شاید از هر دو جنس) فراهم می‌کند تا افراد استعدادهای خود را در زمینه‌های مختلف آزموده و به موفقیت‌های فردی و اجتماعی دست یابند. این فرصت‌ها می‌تواند "ورزشی ، تحصیلی و علمی ، هنری ، فنی و..." باشد. افرادی که خود را فقط به یک موضوع محدود نمی‌کنند و دنبال یادگیری و بدست آوردن مهارت‌های جدید هستند، غالبا زندگی برایشان جذابیت و گیرایی بیشتری دارد، و به احتمال زیاد موفقیت بیشتری بدست می‌آورد، و همچنین موفقیت بیشتری بدست می‌آورد.
    به دنبال آن احساس شایستگی ( Merit Sensation) ناشی از دست یافتن به مهارت "عزت نفس" (Self – Esteem) افراد بالا می‌برد. نکته مهم یا سوال موجود در این زمینه می‌تواند مسایل و کمبودهای اقتصادی و مالی باشد ولی افرادی که تمایل به دست یافتن مهارت یا پرورش استعدادی را دارند؛ مطمئنا راهکارهای خوبی را متناسب با امکانات خود پیدا می‌کنند.
    ▪ ایجاد روابط صمیمانه
    اگر نگاهی به علائم و نشانه‌های اختلالات عاطفی بیندازیم هسته اصلی و نقطه مشترک آنها را احساس انزوا و تنهایی می‌یابیم. ما نیازمند پشتیبانی آرامش‌دهی و اطمینان‌هایی هستیم که از طرف دیگران فراهم می‌شود، چون انسان موجودی اجتماعی است. این موضوع ثابت شده که افرادی که روابط اجتماعی قوی و دوستان صمیمی دارند و نگرانی‌ها و مشکلات خود را با افراد مطمئن بیان می‌کنند و در عین حال به رفاه و خشنودی دیگران توجه و علاقه نشان می‌دهند مشکلات خود را روشن تردیده، درعین حال احساس ارزشمندی بیشتری می‌کنند.
    ▪ کمک گرفتن به موقع از دیگران
    در راه "خودشناسی" (Auto Gnosis) و برطرف کردن مشکلات روانی محدودیتی از قبیل ندانستن تمام راه حل‌ها ، خودفریبی (مکانیسم‌های دفاعی) وجود دارد که باعث می‌شود همیشه نتوانیم مشکلات را بصورت عینی ببنیم. وقتی احساس می‌کنید در برطرف کردن مشکل خود پیشرفتی ندارید، موقع آن فرا رسیده که از متخصصانی مانند: روانشناس (مشاور یا بالینی) ، روانپزشک و درمان گران آموزش دیده به تناسب مشکل خود ، کمک بخواهید. شاید احساس برچسب خوردن و نگرش‌های غلط اجتماعی مانع از مراجعه به این افراد شود؛ ولی کمک خواستن از دیگران خود نمودار پختگی عاطفی و یکی از اولین مراحل خودآگاهی است؛ (چون به این موضوع آگاه است) که یک جای کار تفکر ، احساس ، شخصیت مشکل دارد) و نشانه ضعف افراد.
    ▪ تقویت اعتقادات مذهبی
    رشد و تعالی اعتقادات مذهبی تاثیر بسزایی در تفکر ، احساس و روابط اجتماعی انسان دارد و سلامت جسمانی و بهداشت روانی فرد را تضمین می‌کند. مطالعات نشان داده است؛ افراد معتقد به خدا (بدون در نظر گرفتن نوع مذهب) رفتار و تفکرشان بسیار سالم‌تر و بهنجارتر از افراد "بدون اعتقاد یا با اعتقادات ضعیف" می‌باشد.


    منبع:سایت آفتاب

  6. #255
    پروفشنال boomba's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    782

    پيش فرض

    توصيه‌هايي در خصوص بهداشت روان

    روان ما نيز همچون جسم ما نياز به مراقبت و نگهداري دارد.





    مقاله زیر توسط سرکار خانم "عادله صمیمی" برای ما فرستاده شده که از ایشون بسیار متشکرم.



    - بهداشت روان (سلامت روان) يعني حال خوب، فكر و رفتار خوب.



    - براي اين‌كه بدانيم حالمان چه‌طور است، بايد بدانيم چه احساسي داريم، با شناخت احساساتمان مي‌توانيم به بهداشت رواني خود كمك كنيم.



    - انسان‌ها احساسات مختلفي دارند بعضي از اين احساسات خوشايند و بعضي از آن‌ها ناخوشايند هستند.



    - احساساتي كه ما از آن‌ها لذت مي‌بريم مانند شادي، موفقيت، محبت، اميدواري و ... احساسات خوشايند هستند.



    - احساساتي كه ما از آن‌ها لذت نمي‌بريم مانند عصبانيت، حقارت، ترس، شكست و ... احساسات ناخوشايند هستند.



    - براي داشتن روان سالم (سلامت روان) بايستي سعي كنيم احساسات خوشايند بيش‌تري را تجربه كنيم و با احساسات ناخوشايند، به شيوه‌اي درست برخورد كنيم.



    - انسان‌ها با يكديگر متفاوت هستند بنابراين چيزهايي كه در يك نفر احساس خوشايند ايجاد مي‌كند ممكن است در ديگري احساس خوشايند ايجاد نكند. ولي چيزهايي هست كه در بيش‌تر انسان‌ها احساس خوشايند يا ناخوشايند ايجاد مي‌كنند.



    - دوستي، موفقيت، حل يك مشكل، بازي، فيلم جالب، موسيقي دلپذير و ... چيزهايي هستند كه در اكثر انسان‌ها احساس خوشايند ايجاد مي‌كنند.



    - خشم، حقارت، بي‌احترامي، شكست و ... چيزهايي هستند كه در اكثر انسان‌ها احساس ناخوشايند ايجاد مي‌كنند.





    ارزشمند بودن



    - يكي از احساسات بسيار خوشايند "احساس ارزشمند بودن" است.



    - انسان‌ها گوناگون هستند هيچ فردي كاملاً شبيه يك فرد ديگر نيست، خصوصيات، احساسات، افكار و توانايي‌ها و استعدادهاي هر شخصي با ديگران متفاوت است.



    - هر يك از ما انسان‌ها مي‌توانيم عضو مفيد و با ارزشي بري جامعه باشيم. فقط كافي است خودمان را بهتر بشناسيم، خودمان را بپذيريم و از توانايي‌هايمان به خوبي استفاده كنيم درست مثل اعضاي بدن كه با هم متفاوتند و وظايف مخصوصي دارند و در عين حال همه آن‌ها مفيد، با ارزش و لازم هستند.



    - گاهي ممكن است به خود بگوييم "من هيچ ارزشي ندارم" احساس بي‌ارزشي يكي از احساسات ناخوشايند است كه اگر اين احساس مدت طولاني ايجاد شود، سلامت روان به خطر مي‌افتد.



    - با شناخت خصوصيات، توانايي‌ها و استعدادهاي خود به نكات بارزش خود پي مي‌بريم.



    - همه ما زيبايي‌ها و نكات ارزشمند و استعدادهايي داريم كه بايد آن‌ها را كشف كنيم تا از وجود خودمان راضي باشيم. به وجود خودمان افتخار كنيم، به اين ترتيب احساسي خوشايند خواهيم داشت.



    دوستي



    - انسان‌هايي كه با ديگران دوست مي‌شوند مي‌توانند دوستي‌هاي خوبي داشته باشند و از نظر رواني سالم‌تر و شاداب‌تر هستند.



    - براي اين‌كه دوستي‌هاي خوبي داشته باشيم، ابتدا بايد خودمان دوست خوبي باشيم.



    دوست خوب براي شادي ما بسيار با اهميت است. وقتي ما ساعات خوبي را با دوستان‌مان مي‌گذرانيم احساس بسيار شاد و خوبي داريم.



    اگرچه گذراندن ساعات خوب با دوستان بسيار لذت‌بخش است، ولي هميشه بايد مراقب باشيم كه شادي‌هاي ما باعث ناراحتي ديگران نشود، يا به انسان‌هاي ديگر و گاه به حيوانات آسيب نرساند (مسخره كردن ديگران و با آزار رساندن به حيوانات)، يا حتي گاهي اوقات شادي‌هاي زودگذري وجود دارند كه بعد از آن ناراحتي پيش مي‌آيد يعني عاقبت خوبي ندارد (ممكن است از قدم زدن در يك روز باراني و سرد لذت ببريم ولي بعد به سرماخوردگي سختي مبتلا شويم)، پس عاقلانه نيست آدم هر كار لذت‌بخشي را انجام دهد و به مشكلات بعدي آن فكر نكند.



    دوستي بهترين هديه‌اي است كه ما مي‌توانيم به خودمان هديه كنيم.



    راهنماي دوستي‌هاي خوب:



    1- به همديگر احترام بگذاريم.



    2- حرف‌ها و درددل يكديگر را گوش كنيم.



    3- نسبت به هم مهربان باشيم.



    4- نسبت به هم وفادار باشيم.



    5- در كارهاي خوب همديگر را تشويق كنيم.



    6- زمان شادي و زمان ناراحتي در كنار يكديگر باشيم.



    7- براي يكديگر وقت بگذاريم.



    8- نكات مثبت يكديگر را بشناسيم و يكديگر را تحسين كنيم.



    9- راز دار باشيم.



    10- به همديگر اعتماد كنيم.



    11- به فكر يكديگر باشيم.



    12- همديگر را ببخشيم.



    13- به يكديگر توجه داشته باشيم.



    14- در حل مشكلات به هم كمك كنيم.



    15- چيزهاي جديدي به هم ياد دهيم.


    فكر كردن




    براي اين‌كه بتوانيم خوب زندگي كنيم و از جسم و روان خود خوب مراقبت كنيم لازم است "فكر كردن" را به خوبي به ياد داشته باشيم. بايد بتوانيم از نيروي فكر خود استفاده كنيم و براي خود يك زندگي سالم و شاد بسازيم.



    هر فردي در زندگي با مسايلي روبه‌رو مي‌شود كه آن‌ها را نمي‌شناسد و يا با مشكلاتي روبه‌رو مي‌شود ولي راه حل آن‌ها را نمي‌داند، اما اگر از سن كم ياد بگيرد خوب فكر كند مي‌تواند مشكلات و مسايل خود را خوب حل كند، تا وقتي بزرگ‌تر شد كم‌تر اشتباه كند، موضوع مهم اين است كه ياد بگيريم چگونه مشكلاتمان را حل كنيم و براي اين كه مسأله و مشكل را حل كنيم بايد خوب فكر كنيم.



    رمز موفقيت و خوشحالي در فكر كردن است زيرا اگر قبل از گفتن هر حرفي و انجام هر كاري خوب فكر كنيم در كارهايمان كم‌تر اشتباه مي‌كنيم و موفق‌تر و خوشحال‌تر مي‌شويم.



    در مورد راه حل مسايل و مشكلات راه‌حل‌هاي خوب زيادي وجود دارند كه ما را به موفقيت مي‌رساند و همين طور راه‌حل‌هاي نادرست زيادي كه باعث مي‌شود مشكلات و ناراحتي ما بيش‌تر شود، هر قدر بتوانيم راه حل‌هاي بيش‌تري پيدا كنيم موفق تريم، براي اين‌كه راه‌حل‌هاي زيادي به دست بياوريم بايد خوب فكر كنيم. براي پيدا كردن راه‌حل‌هاي يك مشكل مي‌توانيم با دوستان مشورت كنيم.



    احساس خشم



    احساس خشم يك احساس طبيعي است در زندگي گاهي اتفاقاتي پيش مي‌آيد كه خشمگين مي‌شويم، كسي از خشمگين شدن لذت نمي‌برد زيرا احساس خوشايندي نيست. هنگام عصبانيت و خشم گاهي اوقات ضربات قلب تند مي‌شود، دست‌ها عرق مي‌كند، تنفس تندتر مي‌شود گاهي صورت برافروخته و قرمز مي‌شود و ماهيچه‌هاي بدن (مثل گردن، قفسه سينه، ...) منقبض مي‌شود. در چنين مواقعي آدم‌ها احساس مي‌كنند فكرشان كار نمي‌كند و رفتارشان تحت كنترل خودشان نيست.

    اگر چه خشم و عصبانيت احساس‌هاي طبيعي هستند ولي گاهي خطرناك مي‌شوند، چون بعضي آدم‌ها نمي‌دانند چگونه خشم خود را كنترل كنند. آن‌ها وقتي خشمگين مي‌شوند به راحتي عصبانيت خود را بيرون مي‌ريزند و ديگران را بسيار ناراحت مي‌كنند، حتي خود اين افراد هم گاهي پس از آرام شدن، از رفتار خود پشيمان مي‌شوند.



    كساني كه ياد مي‌گيرند چه‌طور خشم خود را كنترل كنند و رفتار مناسب نشان دهند سلامت رواني بهتري خواهند داشت ولي كساني كه بيش از حد عصباني مي‌شوند يا براي هر چيز كوچكي عصباني مي‌شوند و عصبانيت خود را سر ديگران خالي مي‌كنند كم‌كم سلامت رواني خود را از دست مي‌دهند. منظور از كنترل عصبانيت اين نيست كه عصبانيت خود را فراموش كنيم يا عصبانيت خود را پنهان كنيم. چون اين كار نيز خطراتي دارد. منظور اين است كه عصبانيت خود را درك كنيم و با مشكلي كه ما را عصباني كرده به شيوه درست برخود كنيم.



    اولين گام براي اين‌كه بتوانيم خشم خود را كنترل كنيم اين است كه خودمان آگاه باشيم كه در آن زمان عصباني هستيم، يعني بتوانيم به خودمان بگوييم كه "من الان عصباني هستم" و آن را بيان كنيم.



    دومين گام اين است كه خودمان را آرام كنيم.



    براي آرام كردن خود كارهاي زيادي است كه مي‌توانيم انجام دهيم.



    براي مثال:



    1- نفس عميقي بكشيم و از 1 تا 5 بشماريم.



    2- با خود صحبت كنيم و خود را به آرامش دعوت كنيم، بگوييم "آرام باش تو الان عصباني هستي"

    3- يك ليوان آب سرد بخوريم.



    4- از محلي كه اتفاق عصباني كننده در آن‌جا پيش آمده دور شويم، يا از فردي كه ما را عصباني كرده دوري كنيم.



    5- ورزش كنيم (فعاليت بدني)، ورزش شديدترين عصبانيت‌ها را آرام مي‌كند.



    6- با دوستي درباره موضوعي كه ما را عصباني كرده درددل كنيم.



    7- كارهايي انجام دهيم كه به ما احساس خوبي مي‌دهد و از انجام آن‌ها



    * به ياد داشته باشيم كه:



    هنگام عصبانيت با حرف‌ها و كارهاي نادرست، ديگران را ناراحت نكنيم.

    قبلاً ذكر شد كه يكي از علائم خشم و عصبانيت انقباض ماهيچه‌هاست، براي اين‌كه بتوانيم بهتر درك كنيم كه وقتي ماهيچه‌هاي بدن ما منقبض است چه احساس ناخوشايندي داريم و وقتي ماهيچه‌هاي بدن ما شل و راحت است چه احساس خوش‌آيندي پيدا مي‌كنيم، مي‌توان فعاليتي انجام داد كه به اين فعاليت تمرين آرام‌سازي هم مي‌گويند.



    براي مثال:

    شانه‌هاي خود را تا جايي كه مي‌توانيم بالا ببريم و در همان وضعيت نگه داريم و تا 5 بشماريم، سپس شانه‌هاي خود را رها كنيم، اين تمرين، باعث رها شدن ماهيچه‌هاي سر، شانه و گردن مي‌شود.

    و يا دست‌هاي خود را صاف نگه داشته و مشت خود را گره كنيم و تا 5 بشماريم سپس مشت خود را به آرامي رها كنيم و با حركت دادن انگشتان دست خود را شل كنيم، تمرين را دوباره تكرار كنيم و در حين انجام آن به احساس خود در هر دو موقعيت توجه كنيم، هنگام رها شدن ماهيچه‌ها مطمئناً احساس بهتري خواهيم داشت.



    بنابراين اولين گام به هنگام خشم و عصبانيت آگاه شدن از آن و بيان عصبانيت است، گام دوم آرام كردن خود و گام سوم فكر كردن است.

    پس از آرام شدن بايد فكر كنيم و به سؤالاتي از قبيل سؤالات زير پاسخ دهيد:



    - از چه چيزي عصباني هستم يا چه چيز موجب عصبانيت من شده است؟



    - آيا عصبانيت من بجاست يا نابجا؟



    - اگر عصبانيت من بجاست بهترين راه بيان آن چيست؟



    گاهي اوقات انتظارات نابجاي ما باعث عصبانيت نابجا مي‌شود و در اين مواقع بهتر است ما انتظارات خود را اصلاح كنيم و از ديگران انتظارات بيهوده نداشته باشيم.



    يكي از بهترين راه‌هاي برخورد با عصبانيت اين است كه پس از آرام كردن خود، درباره موضوعي كه ما را عصباني كرده با فرد مقابل صحبت كنيم، به ياد داشته باشيم كه اين صحبت‌ها بايد آرام و مؤدبانه باشد، هيچ‌وقت نبايد فرد مقابل را سرزنش كنيم و يا به او حرف‌هاي نامربوط بزنيم بهتر است سعي كنيم موضوعي كه باعث عصبانيت ما شده را با لحن آرام بيان كنيم و منتظر پاسخ او باشيم در نظر داشته باشيم كه بعضي مواقع ما با كارهاي اشتباه خود موجب عصبانيت يكديگر مي‌شويم و اگر رفتارهاي نادرست خود را اصلاح كنيم مي‌توانيم دوستي‌هاي بهتري داشته باشيم.

  7. #256
    پروفشنال boomba's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    782

    پيش فرض

    نگاهی به عوامل کاهنده استرس های شغلی

    شیفت های کاری باعث به هم زدن ساعت بیولوژیک کارکنان شده که پیامد آن بروز خستگی، کج خلقی، بی خوابی، بی اشتهایی، عدم تمرکز و ضعف حافظه است. کارکنانی که به شکلی کم خوابی دارند تولید هورمون سروتونین بدنشان به میزان ۲۰ درصد کاهش پیدا می کند که خود عاملی جهت بروز افسردگی می شود.

    استرس های شغلی همواره یکی از عوامل خطرزای سلامتی بوده است که بر کیفیت زندگی خصوصی افراد نیز تاثیر می گذارد. در کلینیک های مشاوره این جمله را زیاد می شنویم که همسرم ناراحتی های کاری اش را با خود به خانه می آورد و تمام دق دلی از همکاران و رئیسش را سر من و بچه ها خالی می کند.
    چندی پیش محققان مرکز مطالعاتی پرینستون در امریکا اعلام کردند که ۲۵ درصد از نیروهای کار در امریکا از کارشان ناراضی و حدود ۱۷ میلیون نفر دچار افسردگی هستند. مطالعات نشان می دهد اضطراب و تنش های شغلی باعث بروز فشارخون، بیماری های قلبی، آسم، افسردگی و سردرد در انسان می شود.
    این تحقیقات همچنین نشان می دهد که نارضایتی شغلی یا کار در محیط های پراسترس ارتباط مستقیمی با افزایش ضایعات، غیبت، کاهش بهره وری و بروز رفتارهای نابهنجار در کارمندان دارد ضمن اینکه هزینه زیادی برای درمان اختلالات روحی ناشی از اضطراب و استرس های شغلی در کارمندان آسیب پذیر دربرخواهد داشت.
    روانشناسان دلایل زیادی را در بروز استرس در محیط کار موثر می دانند که شیفت های کاری خسته کننده و زمان کاری زیاد در راس آنها قرار دارد. یکی از عوامل ایجاد تنش و اضطراب در محیط کار افزایش شیفت های کاری است که موجب خستگی و کلافگی فرد شده و بازده کاری را نیز کاهش می دهد.
    شیفت های کاری باعث به هم زدن ساعت بیولوژیک کارکنان شده که پیامد آن بروز خستگی، کج خلقی، بی خوابی، بی اشتهایی، عدم تمرکز و ضعف حافظه است. کارکنانی که به شکلی کم خوابی دارند تولید هورمون سروتونین بدنشان به میزان ۲۰ درصد کاهش پیدا می کند که خود عاملی جهت بروز افسردگی می شود.
    کارگران شب کار دو برابر بیشتر نسبت به روزکارها تمایل به کشیدن سیگار دارند و احتمال حمله قلبی بعد از پنج سال در آنها دو برابر می شود. نادیده انگاشتن حقوق کارمندان، عدم رسیدگی به شکایات و پرداخت غرامت های کاری و عدم پرداخت حقوق مناسب و به موقع و برتری گرفتن برخی از کارمندان، تعصبات جنسیتی، مدیریت مستبدانه و تحقیر های جمعی که از سوی مدیریت اعمال می شود، از دیگر عوامل جانبی است که در بروز استرس و اختلالات روانی و نیز تضعیف روحیه کارمندان تاثیر دارد. تنش های شغلی علاوه بر اختلالات روحی باعث ناراحتی های جسمانی هم می شود که خود را به صورت خستگی، بی خوابی، فشار خون، سردرد، ناتوانی در تمرکز و بی اشتهایی نشان می دهد.
    برای رهایی از پیامدهای منفی ای که استرس و تنش های شغلی ایجاد می کند، بهترین روش تنظیم یک برنامه منظم کاری همراه با استراحت است. کارهای خود را اولویت بندی کنید. معمولاً این شیوه موفق ترین، موثرترین و رضایت بخش ترین روش برای انجام دادن کارها است. برای سازماندهی امور همچنین کارهای زیادی می توانید انجام دهید مثل اینکه در زمان پاسخگویی به تلفن فقط همان کار را انجام دهید.
    با موقعیت های کاری عجولانه برخورد نکنید. زمانی را برای فکر کردن به نحوه برخورد با مسائل اختصاص دهید و شیوه عمل خود را مشخص کنید. مثلاً اینکه صبح ها کدام یک از کارها را انجام دهید و عصر به سراغ نامه ها بروید یا ابتدا کارتان را با خواندن نامه ها شروع کنید.در هر موقعیتی که هستید استراحت را فراموش نکنید حتی اگر به میزان پنج دقیقه در مدت زمان صرف ناهار باشد. قرار ملاقات های روزانه را در دفتر یادداشت کنید و اگر نمی توانید در یک روز به چندین نفر پاسخگو باشید برای روابط خود حد و حدود تعیین کنید.
    اطلاعات مربوط به ساعات ملاقات، زمان های اوج کاری، امور شغلی و خانگی را بنویسید. با این روش از نوشتن یادداشت ها بر روی تکه کاغذها که ممکن است گم شوند خلاص شده و همه چیز در یک جا قرار می گیرد.در صورت مواجهه با موقعیت هایی که حالت روحی شما را دگرگون می کند و باعث عصبانی شدن شما می شود به جای داد و قال راه انداختن روش های آرام سازی ذهنی را پیش گیرید.
    روش های ریلکسیشن مثل تنفس عمیق کمک بزرگی در کاهش عصبانیت به شما می کنند. همان طور که پشت میز نشسته اید روی صندلی لم دهید، چشمانتان را ببندید، تمام ماهیچه های خود را به حالت آرمیدگی درآورید. این کار را از پاها شروع کنید و ادامه دهید تا تمام ماهیچه هایتان به آرمیدگی برسند.
    آن گاه از راه بینی نفس بکشید و به تنفس خود توجه کنید و هنگام بازدم بگویید یک. دوباره نفس بکشید و هنگام بازدم بگویید یک. این کار را ۲۰ دقیقه ادامه دهید. سعی کنید فقط صدای نفس کشیدنتان را بشنوید. تکرار کلمات تاکیدی مثل آرام باش یا سخت نگیر نیز می تواند کمک کننده باشد. این تمرین را هر روز به ویژه زمانی که در موقعیت تنش زا قرار می گیرید، انجام دهید. در موقع عصبانیت افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. مثلاً به جای اینکه خود را سرزنش کنید که چرا نتوانستید اموری را که به شما محول شده به نحو احسن انجام دهید، به خودتان امیدواری بدهید که این اتفاق تاثیری در رابطه شغلی شما با رئیس یا همکارتان نمی گذارد و اشتباه یا اهمال کاری شما از طرف مدیرتان قابل درک است.
    تیپ شخصیتی همکار یا مدیرتان را بشناسید و روحیه او را درک کنید. این نکته را به خاطر داشته باشید که همیشه آدم ها در یک وضعیت و حالت روحی - روانی نیستند. بعضی از افراد صبح ها سرحال و پرانرژی اند و عصرها خسته. به همین علت عصرها و شب ها ممکن است سطح تحمل شان بسیار پایین باشد و آماده عصبانی شدن باشند. در این گونه موارد بهتر است موضوعات و مسائل حساس بحث برانگیز را در ساعاتی با آنها مطرح کنید که صحبت هایتان با بحث و جدل پایان نپذیرد.


    سایت آفتاب

  8. #257
    پروفشنال boomba's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    782

    پيش فرض

    اثرات مثبت انديشي در بهداشت روان


    در دنياي لجام گسيخته كنوني، كه ماديات همه چيز را تحت الشعاع قرار داده است، عواطف، احساسات و بشردوستي و نوع پرستي مي رود كه به فراموشي سپرده شود. در دنيايي كه فقر و تنگدستي، جنگ و خونريزي، فساد و تباهي هر روز رو به افزايش است؛ چيزي جز پشتوانه معنوي، مثبت انديشي، جز تغيير و تحول دروني نمي تواند بشر را از اين همه نابساماني و از هم گسيختگي و از هم پاشيدگي هاي رواني نجات دهد.اما سؤال اينجاست كه مثبت انديشي مقوله روان شناختي است يا جامعه شناختي؟ آيا ويژگي هاي فردي موجب شاخص ها و معيارهاي مثبت نگري است يا اين كه فضا و شرايط اجتماعي است كه ما را به مثبت نگري رهنمون مي كند؟ در اين مقاله سعي شده است هم رويكرد روانشناختي و هم رويكرد جامعه شناختي مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد.
    مثبت انديشي از نظر روان شناسي
    زندگي سرشار از نعمت ها و ثروت هاي نامحدود است. همه انسان ها حق و اختيار دارند در زندگي موفق شده و با شادماني و نشاط زندگي كنند، ولي دستيابي به شادي و شادابي و موفقيت در هر زمينه، فقط به همت و تلاش افراد بستگي دارد، هيچ كس جز خود شخص نمي تواند موفقيت ها و شادابي ها يا غم ها و شكست ها را براي خويشتن فراهم سازد. چگونه است كه گروه اندكي، احساس خوشبختي و سعادت مي كنند، در حالي كه عده زيادي از خود ناراضي هستند. به طور كلي، هر كس حوادث و القائات بيروني را با توجه به باورها و بينش خود تفسير و توجيه مي كند. در واقع حقيقت همه چيز از افكار و ذهن انسان سرچشمه مي گيرد، يعني انسان ساخته و پرداخته افكار خويش است، در واقع تو همان هستي كه مي انديشي اين ذهن ماست كه از ما انساني موفق و قوي مي سازد، يا برعكس آن عمل مي كند.
    روان شناسان معتقدند كه انديشه ها و پندارهاي ماست كه كيفيت زندگي ما را مي سازند، انديشه ها هستند كه موجب موفقيت يا شكست، عامل سلامتي يا مريضي، باعث خوشبختي يا بدبختي ما هستند. با انديشه هاي مثبت است كه انسان سرشار از شور و شوق و اشتياق، احساس خوشبختي، تندرستي و آرامش مي كند و با افكار منفي است كه احساس شكست، بدبختي، مريضي، بيچارگي و بدبيني مي كند. با انديشه هاي مثبت است كه توانمندي ها، اعتماد به نفس و خودباوري ها قوياً افزايش مي يابند، در حالي كه با افكار منفي احساس ناتواني، حقارت و خودكم بيني ها در انسان تشديد گرديده و در نتيجه بسياري از امراض روحي و جسمي گريبان گير فرد مي شود. جاي تأسف است كه اكثر مردم بدون اين كه خود متوجه باشند، با تكرار انديشه هاي مجرب، انرژي هاي خود را بر ضد خويش به كار برده و سبب بدبختي هاي خود مي شوند!
    وقتي انديشه هاي منفي را در سر داريم، آنها را خواسته يا ناخواسته هر روز چند هزار مرتبه تكرار مي كنيم، در نتيجه افكار منفي قوي تر مي شوند و جاي بيشتري در ذهن به خود اختصاص مي دهند در نهايت تمام بخش توليد فكر را تحت نظارت خود مي گيرند و به مجموعه افكارمان، ماهيت منفي مي دهند. با اين روند، بدون اين كه بخواهيم و ندانسته، بخش عظيمي از توانايي هاي (بالقوه و بالفعل) خود را ناتوان ساخته و بيهوده هدر مي دهيم در نتيجه بي حوصله، كم اشتها، پريشان حال، بدخواب و افسرده… مي شويم و به ناراحتي هاي قلبي و عروقي و فشار خون و درد ديگر دچار مي شويم، به عبارت ساده سموم حاصل از نگراني، خشم، ترس، ناكامي و منفي بافي ما را به سوي بيماري و نابودي مي كشاند.انسان براي بقا و بهتر زيستن هميشه تلاش مي كند، در اين حركت مهم ترين مسأله بهره مندي از تفكر مثبت است و اين تلاش، بشر را به سرمنزل آرامش و آسايش جسم و روح سوق مي دهد. گواه آن سفارش بسياري از بزرگان دين است كه انسان را به انديشه مثبت رهنمون كرده اند.
    مثبت انديشي از نظر جامعه شناسي
    مثبت نگري حاصل تعامل آرام و بدون مشكل با محيط اجتماعي است كه پيامد آن مجموعه اي از تمايلات مبتني بر رضايت مندي، خوش بيني، اميد، اعتماد و اطمينان خاطر در فرد است. نقطه مقابل آن وجود بيزاري، ترس، عصبانيت، نااميدي و نگراني خواهد بود.مثبت نگري زماني بوجود مي آيد كه افراد احساس نمايند دركشان از خودشان تأييد شده است. مثبت نگري نوعي خير عمومي است كه پيامد و حاصل آن را بايد در تشريك مساعي، طراوت اجتماعي، وفاق اجتماعي، عواطف مثبت، زندگي انجمني و مشاركت اجتماعي جستجو كرد. مثبت نگري نوعي سرمايه عاطفي است كه هزينه هاي كنترل و نظارت رسمي را كاهش مي دهد و افراد را متقاعد به رفتار مطابق با ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي پذيرفته شده مي نمايد. سرمايه اي كه به واسطه استفاده از آن زايش تازه اي پيدا مي كند، زيرا وقتي افراد از عواطف مثبتي كه ديگران ابراز مي دارند استفاده مي كنند به نوعي عواطف مثبت تازه اي را توليد مي كنند.مهمترين تأثير مثبت نگري بر زندگي عادي يا روزمره اين است كه در صورت وجود مثبت نگري زندگي روزمره معطوف به آينده خواهد بود و افراد جامعه از گذشته نگري منفي و داشتن كنش هاي آني و لحظه اي رهايي پيدا خواهند كرد. آنها پذيراي برنامه داشتن و كنش هاي عقلاني معطوف به هدف خواهند شد؛ كنش هايي كه آنها را وادار به تلاش و كوشش مضاعف و نيل به اهداف متعالي تر مي نمايد به گونه اي كه نوعي آينده گرايي و آينده انديشي را در افراد جامعه تقويت مي نمايد كه خود مي تواند پيامدهاي مثبت متعددي را به دنبال داشته باشد.
    هر چند كه مثبت نگري در نگاه نخست و نقطه آغازين از خود فرد شروع مي شود و تجلي آن را در فرد مي بينيم اما حاصل آن در تجربه جمعي فرد كه در فرآيند تعامل اجتماعي شكل مي گيرد ديده مي شود؛ تجربه اي كه نمونه آن را در جامعه و فرهنگ حاكم بر آن مي بينيم. جوامع منعطف، بالنده و پويا در قياس با جوامع سخت و ايستا و بسته از آمادگي بيشتري براي مثبت نگري برخوردار هستند زيرا جوامع و فرهنگ هاي بسته بيشتر خصلت جرم گرايانه دارند كه بيشتر آن مولد نوعي بدبيني هستند.
    فرهنگ جامعه تأثير بسزايي در مثبت نگري يا برعكس آن در منفي نگري دارد. در جامعه اي كه بدي، زشتي، ظلم و شرارت وجود دارد اين امر باعث مي شود تا افراد هر روز با آن بدي ها روبه رو شوند و كم كم عادت كنند تا فقط زشتي ها را تداعي نمايند.اگر منفي نگري در جامعه اي شايع شود كودكان و نوجوانان آن جامعه با مشاهده منفي گرايي تحت تأثير قرار مي گيرند و همان طور كه تئوري يادگيري مشاهده اي بيان مي كند اين نگرش و رفتار را ياد مي گيرند و بروز مي دهند.تقويت ارزش هاي اخلاقي مثبت در جامعه مديون كار و تلاش، صداقت، تعاون و همكاري، احترام به يكديگر و تقويت عزت نفس در سطح فردي و در سطح ملي و تقويت عملكرد، كارايي سازماني و حوزه هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است و مي تواند مثبت نگري را در بين افراد جامعه تقويت نمايند. علاوه بر اين تقويت غرور ملي مي تواند زمينه را براي مثبت انديشي فراهم نما يد و از موانعي كه باعث پيشرفت مثبت نگري مي گردد مي توان عدم احساس موفقيت و كارا بودن و نرسيدن به آ رزوها و آرمان ها و نااميدي و بدبيني را نام برد.متن زير بياني از خانم ويرجينيا ستير درمانگر انسان دوست است و مي تواند بيانگر مثبت انديشي و عزت نفس باشد. چه خوب است هر كس به عنوان اعلاميه جهاني حقوق من، آن را در اتاقش نصب كند و هر چند يك بار آن را بخواند:
    مي خواهم بدون اسارت دوستت بدارم،
    با آزادي كنارت باشم،
    بدون اصرار تو را بخواهم،
    با احساس گناه تركت نكنم، با سرزنش از تو انتقاد نكنم و با تحقير به تو كمك نكنم،
    و اگر تو نيز با من چنين باشي، يكديگر را غني خواهيم كرد.

    منبع:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

  9. #258
    پروفشنال boomba's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    782

    پيش فرض

    اعتماد به نفس بالاتر یعنی شادی بیشتر


    می توانید اعتماد به نفس کودکتان را افزایش دهید .....


    اعتماد به نفس برای کودک مثل سپری است در برابر چالش های زندگی. کودکان که نگاه مثبت به خود دارند راحت تر می توانند از پس ناسازگاری ها و تضادها برآیند و در مقابل فشارهای منفی مقاومت کنند. آنان به راحتی لبخند می زنند، از زندگی لذت می برند و واقع گرا و به طور کلی خوش بین هستند. برخلاف آنان، برای کودکانی که اعتماد به نفس پائینی دارند، چالش های زندگی تبدیل به منبعی برای اضطراب ها و تشویش ها می شود. کودکانی که درباره خود بد فکر می کنند به سختی می توانند راه حلی برای مشکلاتشان بیابند. اگر آنها دچار افکار خود انتقادی شده و جملاتی چون «من خوب نیستم»، «من هیچ کاری را درست نمی توانم انجام دهم» را تکرار کنند، منفعل، انزواطلب و افسرده می شوند و هنگام روبه رو شدن با یک چالش جدید، پاسخ و عکس العمل سریعی که نشان می دهند این است: «نمی توانم.»

    ● نشانه های اعتماد به نفس سالم و ناسالم
    اعتماد به نفس با رشد کودک نوسان پیدا می کند. این حس به طور مرتب تغییر می کند و دوباره تنظیم می شود چرا که متأثر از تجربیات و ادراکات جدید اوست. این مسئله به والدین کمک می کند تا از سلامت یا ناسالم بودن اعتماد به نفس کودک آگاه شوند.
    کودکی که اعتماد به نفس پائینی دارد، معمولاً تمایلی به انجام کارهای جدید ندارد. او به طور مرتب با دید منفی درباره خودش صحبت می کند وجملاتی چون «من کودن هستم»، «هیچ وقت یاد نمی گیرم کاری را درست انجام دهم» و یا «چه اهمیتی دارد هیچکس توجهی به من نمی کند.» به کار می برد. این گروه از کودکان معمولاً در برابر فشارها و اضطراب ها صبوری کمتری از خود نشان می دهند. آنها به شدت خود را نقد کرده و در مورد خود ناامید هستند. این کودکان اگر در موفقیت شان وقفه ای ایجاد شود آن را دائمی و غیرقابل تحمل می پندارند و معمولاً یک نوع احساس بدبینی بر آنها غالب است.
    کودک با اعتماد به نفس بالا از ارتباط و تعامل با دیگران لذت می برد. او در محیط اجتماع راحت است و همانطوری که از سرگرمی و بازی های فردی لذت می برد، فعالیت های گروهی نیز برایش لذت بخش است. وقتی مشکلی ایجاد می شود به دنبال راه حل می گردد و به جای این که خود یا دیگران را تحقیر کند، نارضایتی خود را از این وضع بیان می کند. برای مثال به جای این که بگوید: «من یک احمق هستم» می گوید: «من این مسئله را متوجه نمی شوم.» او توانایی ها و ضعف هایش را می شناسد و آنها را قبول کرده است. در واقع یک نوع خوش بینی بر او حاکم است.

    ● کمک والدین به رشد اعتماد به نفس
    آنچه را که می بینید بگویید ـ کودکان در برابر کلماتی که والدین شان به کار می برند بسیار حساس هستند. فراموش نکنید فرزندتان را فقط به خاطر انجام دادن فعالیت اش تحسین نکنید، بلکه سعی و تلاش او را نیز مدنظر قرار دهید. صادق باشید؛ برای مثال اگر کودکتان در مسابقه تیم اش بازنده شد به او نگویید «خب، دفعه بعد اگر سخت تر تلاش کنی حتماً برنده خواهی شد.» به جای آن بگویید: «تو بازی را نبردی اما من به سعی و تلاشی که انجام دادی افتخار می کنم.» به جای پاداش دادن به نتیجه کار به سعی و تلاش صورت گرفته پاداش بدهید.
    الگوی مثبتی باشید ـ اگر شما با خود با بی رحمی رفتار کرده و درباره توانایی های خود بدبین و غیرواقع گرا هستید، کودک شما کم کم آینه شما خواهد شد، اعتماد به نفس خود را پرورش دهید تا کودکتان سرمشق خوبی داشته باشد.
    باورهای غلط کودکان را شناخته و به آن جهت دهید ـ مسئله مهمی است که والدین، باورهای غیرمنطقی و غیرعقلانی چون کمال، خوبی، جذابیت، توانایی یا هر چیز دیگر کودک خود را بشناسند. به کودکان خود کمک کنید معیارهای درستی داشته و در ارزیابی خود واقع گرا باشند تا به خود ادراکی بهتری دست یابند. ادراک غلط از خود می تواند ریشه دوانده و به واقعیتی برای کودک تبدیل شود. به عنوان مثال کودکی که در مدرسه شاگرد خوبی است اما در درس ریاضی مشکل دارد شاید با خود بگوید «من نمی توانم مسائل ریاضی را حل کنم. من دانش آ موز خوبی نیستم.» این مسئله نه تنها تعمیم دادن و کلی گویی غلط و اشتباهی است، بلکه سرآغاز اشتباهات دیگر کودک نیز می شود. فرزند خود را تشویق کنید تا نگاه درستی به موقعیت خودش داشته باشد. کمک شما می تواند به این صورت باشد: «تو یک دانش آ موز خوب هستی. ریاضی یک درس است و تو باید زمان بیشتری را به آن اختصاص دهی. با همدیگر تمرین می کنیم.»
    با کودکتان مهربان و پرمحبت باشید ـ محبت شما راه طولانی ای را باید طی کند تا اعتماد به نفس فرزندتان بالا برود. او را در آغوش بگیرید و به او بگویید که به وجودش افتخار می کنید. برای او یادداشتی بگذارید، برای مثال: «تو فوق العاده هستی!» به فرزندتان صادقانه هدیه بدهید اما در این کار زیاده روی نکنید.
    واکنش مثبت و صحیح از خود نشان دهید ـ بیان جمله ای مانند: «وقتی عصبانی هستی مثل دیوانه ها می شوی!» بر کودک تأثیر می گذارید و او احساس می کند توانایی کنترل رفتار و عصبانیتش را ندارد. بهتر است بگویید: «تو واقعاً از دست برادرت عصبانی بودی اما من تشکر می کنم که سر او داد نکشیدی و یا او را کتک نزدی!» این تشکر و قدردانی از انتخاب درست کودک موجب می شود او تشویق شود و دفعه بعد راه صحیح تر را انتخاب کند.
    محیط امنی در خانه ایجاد کنید ـ کودکی که در خانه احساس امنیت نکند و مورد بدرفتاری واقع شود، دچار کمی اعتماد به نفس می شود، کودکی که شاهد دعوا و مشاجره والدین است، افسرده و گوشه گیر می شود. همیشه به یاد داشته باشید که به کودکتان احترام بگذارید.
    خانه را به پناهگاه امنی برای خانواده تبدیل کنید ـ به مشکلات کودک خود مانند مشکلات مدرسه، درگیری با همسالان و مسائل بالقوه دیگر که می تواند بر اعتماد به نفس کودک شما تأثیر گذارد توجه کنید و آنها را با حساسیت و ظرافت اما به سرعت حل نمایید.
    به کودکان کمک کنید تا در تجربیات سازنده شرکت کنند ـ فعالیت هایی که همکاری و نه رقابت را تشویق می کند در کمک به پرورش اعتماد به نفس نقش مؤثری دارد. مثلاً از کودکان بزرگتر بخواهید تا به کودکان کوچکتر کتابخوانی را یاد بدهند. این کار برای هر دوی آنها جالب خواهد بود.
    از حرفه ای ها کمک بخواهید ـ اگر شما احساس می کنید فرزندتان اعتماد به نفس پائینی دارد، می توانید از متخصصان کمک بگیرید. آنها می توانند علت ناخشنود بودن کودکتان را کشف کنند و دید او را نسبت به دنیا و زندگی تغییر دهند. این مسئله به کودک کمک می کند تا بیشتر واقع گرا باشد و خود را به درستی قبول کند. با کمک های کوچک می شود اعتماد به نفس کودک را افزایش داد تا احساس شادی بیشتری کند.



    نویسنده: شیما جمالی

    روزنامه ایران

  10. #259
    پروفشنال boomba's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    782

    پيش فرض

    خود-کارآیی(خود کارآمدی)

    مفهوم «خود-کارآیی» در مرکز نظریه شناخت اجتماعی آلبرت بَندورا، روان‌شناس معروف، قرار دارد. نظریه بندورا بر نقش یادگیری مشاهده‌ای، تجربیات اجتماعی و جبرگرایی تقابلی در رشد شخصیت تأکید دارد.


    مفهوم «خود-کارآیی» در مرکز نظریه شناخت اجتماعی آلبرت بَندورا، روان‌شناس معروف، قرار دارد. نظریه بندورا بر نقش یادگیری مشاهده‌ای، تجربیات اجتماعی و جبرگرایی تقابلی در رشد شخصیت تأکید دارد.
    براساس نظر بندورا، نگرش‌ها، توانائی‌ها و مهارت‌های شناختی هر فرد، تشکیل دهنده چیزی است که «سیستمِ خود» (self-system ) نامیده می‌شود. این سیستم در چگونگی درک ما از شرایط مختلف و چگونگی رفتار ما در واکنش به آن‌ها، نقش عمده‌ای ایفا می‌کند. خود-کارآیی، بخش مهمی از این «سیستمِ خود» است.

    ● خود-کارآیی چیست؟
    به گفته آلبرت بندورا، خود-کارآیی عبارت است از: «اعتقاد یک نفر به قابلیت‌های خود در سازماندهی و انجام یک رشته فعالیت‌های مورد نیاز برای مدیریت شرایط و وضعیت‌های مختلف» (۱۹۹۵). به عبارت دیگر، خود-کارآیی، اعتقاد یک فرد به توانایی خود جهت موفق شدن در یک وضعیت خاص است. به عقیده بندورا این اعتقاد، عامل تعیین کننده چگونگی تفکر، رفتار و احساس افراد است (۱۹۹۴).
    از سال ۱۹۷۷ که بندورا مقاله «خود-کارآیی: به سوی یک نظریه یکنواخت برای تغییر رفتار» را منتشر نمود، این موضوع به صورت یکی از موضوعات روز روان‌شناسی درآمده و مطالعات بسیاری روی آن صورت گرفته است. چرا خود-کارآیی چنین موضوع مهمی در بین روان‌شناسان و آموزشگران شده است؟ همان گونه که بندورا و سایر پژوهشگران نشان داده‌اند، خود-کارآیی می‌تواند تقریباً بر روی همه چیز، از حالات روانی گرفته تا رفتارها و انگیزه‌ها تأثیر داشته باشد.

    ● نقش خود-کارآیی
    تقریباً همه افراد می‌توانند تشخیص دهند که چه هدف‌هایی را می‌خواهند به انجام رسانند، چه چیزهایی را می‌خواهند تغییر دهند و به چیزهایی می‌خواهند دست یابند. با وجود این، اغلب افراد قبول دارند که به مرحله عمل رساندن این برنامه‌ها کار ساده‌ای نیست. بندورا کشف کرد که خود-کارآیی هر فرد، نقش عمده‌ای در چگونگی رویکرد و نگرش او به هدف‌ها، وظایف و چالش‌ها دارد.
    افرادی که دارای حس قوی خود-کارآیی باشند:
    به مسائل چالش برانگیز به صورت مشکلاتی که باید برآن‌ها غلبه کرد می‌نگرند.
    علاقه عمیق‌تری به فعالیت‌هایی که در آن‌ها مشارکت دارند نشان می‌دهند.
    تعهد بیشتری نسبت به علائق و فعالیت‌هایشان حس می‌کنند.
    و به سرعت بر حس یأس و نومیدی چیره می‌شوند.

    ● کسانی که حس خود-کارآیی ضعیفی داشته باشند:
    ▪ از کارهای چالش برانگیز اجتناب می‌کنند.
    ▪ عقیده دارند که شرایط و وظایف مشکل، خارج از حدّ توانائی و قابلیت آن‌هاست.
    ▪ بر روی ناکامی‌های شخصی و نتایج منفی تمرکز می‌کنند.
    ▪ به سرعت اعتماد خود نسبت به قابلیت‌ها و توانائی‌های شخصی‌شان را از دست می‌دهند. (بندورا ۱۹۹۴).
    ● منابع خود-کارآیی
    خود-کارآیی چگونه به وجود می‌آید؟ شکل‌گیری این اعتقاد از اوایل دوران کودکی و زمانی که کودک با تجربیات، وظایف و شرایط مختلف برخورد می‌کند، شروع می‌شود. امّا رشد خود-کارآیی در دوران جوانی خاتمه نمی‌یابد و تکامل آن در تمام طول زندگی، همچنان که افراد مهارت‌ها، تجربیات و درک جدیدی به دست می‌آورند ادامه می‌یابد. (بندورا، ۱۹۹۲)
    به گفته بندورا چهار منبع عمده برای خود-کارآیی وجود دارد:

    ● تجربیات موفق
    «موثرترین راه برای رشد یک حس قوی کارآیی، از طریق تجربیات موفق است.» (بندورا ۱۹۹۴).
    انجام موفقیت‌آمیز یک کار، حس خود-کارآیی ما را تقویت می‌کند. از سوی دیگر، ناکامی در مواجهه با یک وظیفه یا چالش می‌تواند به تضعیف حس خود-کارآیی منجر گردد.

    ● مدل‌سازی اجتماعی
    مشاهده موفقیت دیگران در انجام یک کار، منبع مهم دیگری برای ایجاد حس خود-کارآیی است. به گفته بندورا: «مشاهده این که آدم‌های مشابه خودمان با تلاش پیگیر به دستاوردهای موفقی نائل می‌شوند این اعتقاد را در مشاهده‌گر تقویت می‌کند که او نیز دارای قابلیت‌هایی است که می‌تواند از عهده فعالیت‌های مشابه به نحو موفقیت‌آمیزی برآید.» (۱۹۹۴)

    ● ترغیب اجتماعی
    بندورا اظهار می‌دارد که افراد از طریق ترغیب و تشویق دیگران نیز می‌توانند متقاعد شوند که دارای مهارت‌ها و قابلیت‌های لازم برای موفقیت می‌باشند. زمانی را به یاد آورید که گفته‌های مثبت و برانگیزاننده یک نفر به شما در دستیابی به هدفتان کمک کرده باشد. تشویق کلامی دیگران به فرد کمک می‌کند که شک و تردید نسبت به توانائی‌های خود را کنار بگذارد و تمرکز خود را بر تلاش جهت انجام کار مورد نظر معطوف نماید.

    ● واکنش‌های روانی
    واکنش‌هایی هیجانی و روانی ما نسبت به شرایط و وضعیت‌های مختلف نیز نقش مهمی در خود-کارآیی ایفاء می کند. خلق و خو، حالت‌های هیجانی، واکنش‌های فیزیکی و سطح استرس، همگی می‌توانند بر چگونگی حس یک فرد نسبت به توانائی‌های شخصی خود در یک وضعیت خاص، تاثیر بگذارند. فردی که پیش از سخنرانی در جلوی جمع، به شدّت عصبی و ناآرام می‌شود، دارای حس ضعیف خود-کارآیی در این شرایط و وضعیت است. بندورا در این زمینه می‌گوید: «نه تنها شدّت واکنش‌های هیجانی و فیزیکی بلکه چگونگی درک و تفسیر آن نیز اهمیت دارد.» (۱۹۹۴). با یادگیریِ به حداقل رساندن میزان استرس به هنگام مواجهه با وظایف دشوار و چالش برانگیز، می‌توان حس خود-کارآیی را تقویت کرد.



    ترجمه: کلینیک الکترونیکی روان‌یار

  11. #260
    پروفشنال boomba's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    782

    پيش فرض

    بهداشت روان ( سلامت روان )

    یکی از احساسات بسیار خوشانید « احساس ارزشمند بودن » است .



    - روان ما نیز همچون جسم ما نیاز به مراقبت و نگهداری دارد .
    - بهداشت روان ( سلامت روان ) یعنی حال خوب ، ‌فکر خوب و رفتار خوب .
    - برای اینکه بدانیم حالمان چطور است ، باید بدانیم چه احساسی داریم ، با شناخت احساساتمان می توانیم به بهداشت روانی خود کمک کنیم .
    - انسان ها احساسات مختلفی دارند بعضی از این احساسات خوشایند و بعضی از آنها ناخوشایند هستند .
    - احساساتی که ما از آنها لذت می بریم مانند شادی ، موفقیت ، محبت ، امیدواری و ... احساسات خوشایند هستند .
    - احساساتی که ما از آنها لذت نمی بریم مانند عصبانیت ، حقارت ، ترس ، شکست و ... احساسات ناخوشایند هستند .
    - برای داشتن روان سالم ( سلامت روان ) بایستی سعی کنیم احساسات خوشایند بیشتری را تجربه کنیم و با احساسات ناخوشایند ، به شیوه ای درست برخورد کنیم .
    - انسان ها با یکدیگر متفاوت هستند بنابراین چیزهایی که در یک نفر احساس خوشایند ایجاد می کند ممکن است در دیگری احساس خوشانید ایجاد نکند . ولی چیزهایی هست که در بیشتر انسانها احساس خوشایند یا ناخوشایند ایجاد می کنند .
    - دوستی ، موفقیت ، حل یک مشکل ، بازی ، فیلم جالب ، موسیقی دلپذیر و ... چیزهایی هستند که در اکثر انسانها احساس خوشایند ایجاد می کنند .
    - خشم ، حقارت ، بی حترامی ، شکست و ... چیزهایی هستند که دراکثر انسانها احساس ناخوشانید ایجاد می کنند .

    ● ارزشمند بودن
    - یکی از احساسات بسیار خوشانید « احساس ارزشمند بودن » است .
    - انسان ها گوناگون هستند هیچ فردی کاملاً‌شبیه یک فرد دیگر نیست ،‌خصوصیات ، احساسات ، افکار و توانایی ها و استعدادهای هر شخصی با دیگران متفاوت است .
    - هر یک از ما انسانها می توانیم عضو مفید و با ارزشی برای جامعه باشیم ، فقط کافی است خودمان را بهتر بشناسیم ، خودمان را بپذیریم و از توانایی هایمان به خوبی استفاده کنیم درست مثل اعضای بدن که با هم متفاوتند و وظایف مخصوصی دارند و در عین حال همه آنها مفید ، با ارزش و لازم هستند .
    - گاهی ممکن است به خود بگوییم « من هیچ ارزشی ندارم » احساس بی ارزشی یکی از احساسات ناخوشایند است که اگر این احساس مدت طولانی ایجاد شود ، سلامت روان به خطر می افتد .
    - باشناخت خصوصیات ، تواناییها و استعدادهای خود به نکات باارزش خود پی می بریم .
    - همه ما زیبایی ها و نکات ارزشمند و استعدادهایی داریم که باید آنها را کشف کنیم تا از وجود خودمان راضی باشیم و به وجود خودمان افتخار کنیم ، به این ترتیب احساسی خوشایند خواهیم داشت .

    ● دوستی
    ▪ انسانهایی که با دیگران دوست می شوند می توانند دوستی های خوبی داشته باشند و از نظر روانی سالم تر و شاداب تر هستند .
    ▪ برای اینکه دوستی های خوبی داشته باشیم ، ابتدا باید خودمان دوست خوبی باشیم .
    دوست خوب برای شادی ما بسیار با اهمیت است . وقتی ما ساعات خوبی را با دوستانمان می گذرانیم احساس بسیار شاد و خوبی داریم .
    اگر چه گذراندن ساعات خوب با دوستان بسیار لذت بخش است ،‌ولی همیشه باید مراقب باشیم که شادی های ما باعث ناراحتی دیگران نشود ، یا به انسانهای دیگر و گاه به حیوانات آسیب نرساند ( مسخره کردن دیگران و یا آزار رساندن به حیوانات ) ، یا حتی گاهی اوقات شادی های زودگذری وجود دارند که بعد از آن نارحتی پیش می آید یعنی عاقبت خوبی ندارد ( ممکن است از قدم زدن در یک روز بارانی و سرد لذت ببریم ولی بعد به سرماخوردگی سختی مبتلا شویم ) ، پس عاقلانه نیست آدم هر کار لذت بخشی را انجام دهد و به مشکلات بعدی آن فکر نکند .
    دوستی بهترین هدیه ای است که ما می توانیم به خودمان اهدا کنیم .
    ▪ راهنمای دوستیهای خوب :
    ۱) به همدیگر احترام بگذاریم .
    ۲) حرفها و درددل یکدیگر را گوش کنیم .
    ۳) نسبت به هم مهربان باشیم .
    ۴) نسبت به هم وفادار باشیم .
    ۵) در کارهای خوب همدیگر را تشویق کنیم .
    ۶) زمان شادی و زمان ناراحتی درکنار یکدیگر باشیم .
    ۷) برای یکدیگر وقت بگذاریم .
    ۸) نکات مثبت یکدیگر را بشناسیم و یکدیگر را تحسین کنیم .
    ۹) راز دار باشیم .
    ۱۰) به همدیگر اعتماد کنیم .
    ۱۱) به فکر یکدیگر باشیم .
    ۱۲) همدیگر را ببخشیم .
    ۱۳) به یکدیگر توجه داشته باشیم .
    ۱۴) در حل مشکلات به هم کمک کنیم .
    ۱۵) چیزهای جدیدی به هم یاد دهیم .

    ● فکر کردن
    برای اینکه بتوانیم خوب زندگی کنیم و از جسم و روان خود خوب مراقبت کنیم لازم است « فکر کردن » را به خوبی به یاد داشته باشیم ، باید بتوانیم از نیروی فکر خود استفاده کنیم و برای خود یک زندگی سالم و شاد بسازیم .
    هر فردی در زندگی خود با مسائلی روبرو می شود که آنها را نمی شناسد و یا با مشکلاتی روبرو می شود ولی راه حل آنها را نمی داند ، اما اگر از سن کم یاد بگیرد خوب فکر کند می تواند مشکلات و مسائل خود را خوب حل کند ، تا وقتی بزرگتر شد کمتر اشتباه کند . موضوع مهم این است که یاد بگیریم چگونه مشکلاتمان را حل کنیم و برای این که مسأله و مشکل را حل کنیم باید خوب فکر کنیم .
    رمز موفقیت و خوشحالی در فکر کردن است زیرا اگر قبل از گفتن هر حرفی و انجام هر کاری خوب فکر کنیم در کارهایمان کمتر اشتباه می کنیم و موفق تر و خوشحال تر می شویم .
    در مورد راه حل مسائل و مشکلات راه حلهای خوب زیادی وجود دارند که ما را به موفقیت می رساند و همین طور راه حلهای نادرست زیادی که باعث می شود مشکلات و ناراحتی ما بیشتر شود ، هر قدر بتوانیم راه حلهای بیشتری پیدا کنیم موفق تریم ، برای اینکه راه حلهای زیادی به دست بیاوریم باید خوب فکر کنیم . برای پیدا کردن راه حلهای یک مشکل می توانیم با دوستان مشورت کنیم .

    ● احساس خشم
    احساس خشم یک احساس طبیعی است در زندگی گاهی اتفاقاتی پیش می آید که خشمگین می شویم ، کسی از خشمگین شدن لذت نمی برد زیرا احساس خوشایندی نیست . هنگام عصبانیت و خشم گاهی اوقات ضربان قلب تند می شود ، دستها عرق می کند ، تنفس تندتر می شود گاهی صورت برافروخته و قرمز می شود و ماهیچه های بدن ( مثل گردن ،‌ قفسه سینه ، ... )‌ منقبض می شود . در چنین مواقعی آدم ها احساس می کنند فکرشان کار نمی کند و رفتارشان تحت کنترل خودشان نیست .
    اگر چه خشم و عصبانیت احساسهای طبیعی هستند ولی گاهی خطرناک می شوند . چون بعضی آدم ها نمی دانند چگونه خشم خود را کنترل کنند . آنها وقتی خشمگین می شوند به راحتی عصبانیت خود را بیرون می ریزند و دیگران را بسیار ناراحت می کنند ، حتی خود این افراد هم گاهی پس از آرام شدن ، از رفتار خود پیشیمان می شوند .
    کسانی که یاد می گیرند چطور خشم خود را کنترل کنند و رفتار مناسب نشان دهند سلامت روانی بهتری خواهند داشت ولی کسانی که بیش از حد عصبانی می شوند یا برای هر چیز کوچکی عصبانی می شوند و عصبانیت خود را سر دیگران خالی می کنند کم کم سلامت روانی خود را از دست می دهند . منظور از کنترل عصبانیت این نیست که عصبانیت خود را فراموش کنیم یا عصبانیت خود را پنهان کنیم . چون این کار نیز خطراتی دارد . منظور این است که عصبانیت خود را درک کنیم و با مشکلی که ما را عصبانی کرده به شیوه درست برخورد کنیم .
    اولین گام برای اینکه بتوانیم خشم خود را کنترل کنیم این است که خودمان آگاه باشیم که در آن زمان عصبانی هستیم ، یعنی بتوانیم به خودمان بگوییم که « من الان عصبانی هستم » و آن را بیان کنیم .
    دومین گام این است که خودمان را آرام کنیم .
    برای آرام کردن خود کارهای زیادی است که می توانیم انجام دهیم .
    برای مثال :
    ۱) نفس عیمقی بکشیم و از ۱ تا ۵ بشماریم .
    ۲) با خود صحبت کنیم و خود را به آرامش دعوت کنیم ،‌ بگوییم « آرام باش ، تو الان عصبانی هستی »
    ۳) یک لیوان آب سرد بخوریم .
    ۴) از محلی که اتفاق عصبانی کننده در آنجا پیش آمده دور شویم ، یا از فردی که ما را عصبانی کرده دوری کنیم .
    ۵) ورزش کنیم ( فعالیت بدنی ) ، ورزش شدیدترین عصبانیت ها را آرام می کند .
    ۶) با دوستی درباره موضوعی که ما را عصبانی کرده درددل کنیم .
    ۷) کارهایی انجام دهیم که به ما احساس خوبی می دهند و از انجام آنها لذت می بریم .
    به یاد داشته باشیم :
    هنگام عصبانیت با حرف ها و کارهای نادرست ، دیگران را ناراحت نکنیم .
    قبلاً‌ ذکر شد که یکی از علائم خشم و عصبانیت انقباض ماهیچه هاست ، برای اینکه بتوانیم بهتر درک کنیم که وقتی ماهیچه های بدن ما منقبض است چه احساس ناخوشایندی داریم و وقتی ماهیچه های بدن ما شل و راحت است چه احساس خوشایندی پیدا می کنیم ، می توان فعالیتی انجام داد که به این فعالیت تمرین آرام سازی هم می گویند . برای مثال :
    شانه های خود را تا جایی که می توانیم بالا ببریم و در همان وضعیت نگه داریم و تا ۵ بشماریم ، سپس شانه های خود را رها کنیم ، این تمرین ، باعث رها شدن ماهیچه های سر ،‌شانه و گردن می شود .
    و یا دستهای خود را صاف نگه داشته و مشت خود را گره کنیم و تا ۵ بشماریم سپس مشت خود را به آرامی رها کنیم وبا حرکت دادن انگشتان دست خود را شل کنیم ، تمرین را دوباره تکرار کنیم و در حین انجام آن به احساس خود در هر دو موقعیت توجه کنیم ، هنگام رها شدن ماهیچه ها مطمئناً احساس بهتری خواهیم داشت .
    بنابراین اولین گام به هنگام خشم و عصبانیت آگاه شدن از آن و بیان عصبانیت است ، گام دوم آرام کردن خود و گام سوم فکر کردن است .
    پس از آرام شدن باید فکر کنیم و به سئوالاتی از قبیل سئوالات زیر پاسخ دهیم :
    ▪ از چه چیزی عصبانی هستم یا چه چیز موجب عصبانیت من شده است ؟
    ▪ آیا عصبانیت من بجاست یا نابجا ؟
    ▪ اگر عصبانیت من بجاست بهترین راه بیان آن چیست ؟
    گاهی اوقات انتظارات نابجای ما باعث عصبانیت نابجا می شود و در این مواقع بهتر است ما انتظارات خود را اصلاح کنیم و از دیگران انتظارات بیهوده نداشته باشیم .
    یکی از بهترین راههای برخورد با عصبانیت این است که پس از آرام کردن خود ، درباره موضوعی که ما را عصبانی کرده با فرد مقابل صحبت کنیم ، به یاد داشته باشیم که این صحبت ها باید آرام و مؤدبانه باشد ، هیچوقت نباید فرد مقابل را سرزنش کنیم یا به او حرفهای نامربوط بزنیم بهتر است سعی کنیم موضوعی که باعث عصبانیت ما شده را با لحن آرام بیان کنیم و منتظر پاسخ او باشیم در نظر داشته باشیم که بعضی مواقع ما با کارهای اشتباه خود موجب عصبانیت یکدیگر می شویم و اگر رفتارهای نادرست خود را اصلاح کنیم می توانیم دوستی های بهتری داشته باشیم .

    مدیریت منابع انسانی

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •