تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 26 از 934 اولاول ... 162223242526272829303676126526 ... آخرآخر
نمايش نتايج 251 به 260 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #251
    آخر فروم باز dariushiraz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    1,083

    پيش فرض

    صدایی در شب

    نیمه شب در دل دهلیز خموش
    ضربه پایی افکند طنین
    دل من چون دل گلهای بهار
    پر شدم از شبنم لرزان یقین
    گفتم این اوست که باز آمده
    جستم از جا و در ایینه گیج
    بر خود افکندم با شوق نگاه
    آه لرزید لبانم از عشق
    تار شد چهره ایینه ز آه
    شاید او وهمی را می نگریست
    گیسویم در هم و لبهایم خشک
    شانه ام عریان در جامه خواب
    لیک در ظلمت دهلیز خموش
    رهگذر هر دم می کرد شتاب
    نفسم نا گه در سینه گرفت
    گویی از پنجره ها روح نسیم
    دید اندوه من تنها را
    ریخت بر گیسوی آشفته من
    عطر سوزان اقاقی ها را
    تند و بیتاب دویدم سوی در
    ضربه پاها در سینه من
    چون طنین نی در سینه دشت
    لیک در ظلمت دهلیز خموش
    ضربه پاها لغزید و گذشت
    باد آواز حزینی سر کرد


    فروغ

  2. #252
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    شب ها
    وقتي ماه مي تابد
    من وضو مي گيرم
    و بهترين واژه هام را برمي دارم
    و مي روم
    بر مرتفع ترين ساختمان شهر.

    شب ها
    وقتي ماه مي تابد
    من توي دفتر مشق ام
    تمرين عشق مي كنم
    و،
    هزار بار مي نويسم
    عشق
    نگاه كنيد!
    بوي ياس مي دهند
    دست هاي من
    كه آستين هاي او را بوييده اند.

    شب ها وقتي ماه مي تابد
    من روح ام را برمي دارم
    و،
    سفر مي كنم به دورها
    مثل كرگدني تنها
    از معبر اندوه تا متن كودكي
    تا ملكوت
    و بعد
    در بارگاه او ـ اين بقاياي عشق خداوند ـ
    و در حضور معنويت پيراهن اش
    روح ام را
    آتش مي زنم.

  3. #253
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    وقتي كه دل دست‌هايم
    تنگ مي‌شود براي انگشتانت
    آن‌ها را مي گ‌ذارم برابر خورشيد
    تا با ترکیبی از كسوف و گرما
    دوري‌ات را معنا كنم.

  4. #254
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    دست خودشان نیست
    وقتی از فرط معصومیت
    با تابشی از جنس عشق
    روح‌های ولگرد بعدازظهر را
    بر نیمکتی سنگی
    کشتار می‌کنند،
    چشم‌هایت.

  5. #255
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    عاشقم ، سوخته ام ، وا بگذاريد مرا
    لحظه اى با د ل شيدا بگذاريد مرا

    من در افتاده ام از پا دگر اى همسفران
    ببريد از من و تنها بگذاريد مرا

    سرنوشت من و دل بي سرو ساماني بود
    به قضا و قدر اين جا بگذاريد مرا

    عاقلان ، راه سلامت به شما ارزاني
    من كه مجنونم و رسوا بگذاريد مرا

    خسته و كوفته از شور و شر زندگي
    يكدم آسوده ز غوغا بگذاريد مرا

    تلخكامم كه به غمخوارى من بنشينيد
    شاد از آنم كه به غمها بگذاريد مرا

    دل ديوانه عاشق ، نشود پند پذير
    بهتر آنست به خود وا بگذاريد مرا

  6. #256
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    پر سوخته ي شرار پرهيز توام

    ديوانه ي چشم فتنه انگيز توام


    گنجايش ديگري ندارد دل من


    همچون قدح شراب لبريز توام

  7. #257
    پروفشنال cityslicker's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زیر همین سقف خاکستری
    پست ها
    803

    پيش فرض

    در ياد مني حاجت باغ و چمنم نيست
    جايي که تو باشي خبر از خويشتنم نيست
    اشکم که به دنبال تو آواره ي شوقم
    ياراي سفر با تو و راي وطنم نيست
    اين لحظه چو باران فرو ريخته از برگ
    صد گونه سخن هست و مجال سخنم نيست
    بدرود تو را انجمني گرد تو جمع اند
    بيرون ز خودم راه در آن انجمنم نيست
    دل مي تپدم باز درين لحظه ي ديدار
    ديدار ‚ چه ديدار ؟ که جان در بدنم نيست

  8. #258
    آخر فروم باز dariushiraz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    1,083

    پيش فرض

    دریایی

    یکروز بلند آفتابی
    در آبی بیکران دریا
    امواج ترا به من رساندند
    امواج ترا بار تنها
    چشمان تو رنگ آب بودند
    آن دم که ترا در آب دیدم
    در غربت آن جهان بی شکل
    گویی که ترا بخواب دیدم
    از تو تا من سکوت و حیرت
    از من تا تو نگاه و تردید
    ما را می خواند مرغی از دور
    می خواند بباغ سبز خورشید
    در ما تب تند بوسه میسوخت
    ما تشنه خون شور بودیم
    در زورق آبهای لرزان
    بازیچه عطر و نور بودیم
    می زد ‚ می زد درون دریا
    از دلهره فرو کشیدن
    امواج ‚ امواج نا شکیبا
    در طغیان بهم رسیدن
    دستانت را دراز کردی
    چون جریان های بی سرانجام
    لبهایت با سلام بوسه
    ویران گشتند ...
    یک لحظه تمام آسمان را
    در هاله ای از بلور دیدم
    خود را و ترا و زندگی را
    در دایره های نور دیدم
    گویی که نسیم داغ دوزخ
    پیچیده میان گیسوانم
    چون قطره ای از طلای سوزان
    عشق تو چکید بر لبانم
    آنگاه ز دوردست دریا
    امواج بسوی ما خزیدند
    بی آنکه مرا بخویش آرند
    آرام ترا فرو کشیدند
    پنداشتم آن زمان که عطری
    باز از گل خوابها تراوید
    یا دست خیال من تنت را
    از مرمر آبها تراشید
    پنداشتم آن زمان که رازیست
    در زاری و هایهای دریا
    شاید که مرا بخویش می خواند
    در غربت خود خدای دریا

    فروغ

  9. #259
    آخر فروم باز dariushiraz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    1,083

    پيش فرض

    گناه

    گنه کردم گناهی پر ز لذت
    درآغوشی که گرم و آتشین بود
    گنه کردم میان بازوانی
    که داغ و کینه جوی و آهنین بود
    در آن خلوتگه تاریک و خاموش
    گنه کردم چشم پر ز رازش
    دلم در سینه بی تابانه لرزید
    ز خواهش های چشم پر نیازش
    در آن خلوتگه تاریک و خاموش
    پریشان در کنار او نشستم
    لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
    ز اندوه دل دیوانه رستم
    فروخواندم به گوشش قصه عشق
    ترا می خواهم ای جانانه من
    ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
    ترا ای عاشق دیوانه من
    هوس در دیدگانش شعله افروخت
    شراب سرخ در پیمانه رقصید
    تن من در میان بستر نرم
    بروی سینه اش مستانه لرزید
    گنه کردم گناهی پر ز لذت
    کنار پیکری لرزان و مدهوش
    خداوندا چه می دانم چه کردم
    در آن خلوتگه تاریک و خاموش


    فروغ

  10. #260
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    امشب از خويشتن جدا شده ام


    مثل يک راز بر ملا شده ام




    دردهاي نگفته را بگذار


    با غمي تازه آشنا شده ام




    آمدم تا تو ... از خودم رفتم


    موجي از جنس کوچه ها شده ام




    هم شما آفتاب من شده اي


    هم من آيينه شما شده ام




    چه بگويم که بي حضور شما


    سنگ زيرين آسيا شده ام




    دست تقدير بشکند که چنين


    به شب غصه مبتلا شده ام




    آخرين حرف امشبم اين است
    من خودم نيستم شما شده ام

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •