به من آرامش ده تا بپذ یرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم
به من آرامش ده تا بپذ یرم آنچه را که نمیتوانم تغییر دهم
دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم
اللهم لا تخرجني ان تقصير
خدايا...من از تو آرامش براي پذيرش خواستهةاي سرنوشت نميخواهم
من از تو قدرت براي گذشتن از موانع اين دنيا نميخواهم
من از تو ثروت براي داشتن پستيهاي اين دنيا نميخواهم
.
.
.
من آرامش ميخواهم تا در كنار كسي كه دوستش دارم به عبادت تو بپردازم
من قدرت ميخواهم تا بتوانم تو را عبادت كنم
من ثروت ميخواهم تا بهترين ها را براي بندهي تو فراهم كنم و ديگران را هم بهره مند كنم....
.
.
.
آره خدا جونم....اين جورياس!.....اگه ايمان داشتن به اينه كه بپذيرم هر چي رو كه سر راهم قرار ميگيره و براي خواستههاي خودم تلاش نكنم.....من خيلي هم كافرم....
نمیدانم چه میخواهم خدایا،
به دنبال چه میگردم شب و روز
چه میجوید نگاه خسته ی من،
چه افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان میگریزم،
به کنجی میخزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگی ها،
به بیمار دل خود میدهم گوش
گریزانم از این مردم که با من،
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت،
به دامانم دوصد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند،
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آندم که در خلوت نشستند،
مرا دیوانه ای بدنام گفتند
یا خدا!
دل من ای دل دیوانه ی من،
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد،
خدا را بس کن این دیوانگی ها
الهی!من چه کردم با خود؟
دستانم...
و تمام هستیم
همه دل تنگ ثنای تو شده
من مگر اشرف خلق تو نبودم؟
و مکانم فردوس
دست های خود را سوی تو اوردممن میان همگان دل به تو دارم و بس...
امدم بهر گدایی امشب
از سر امشب من را
ادمی کن که دوباره بشود
که ملائک
سجده کردن بر وی را
فخر خود پندارند
یاریم کن یا رب...
تا از خودپرستی فارغ نشوی خداپرست نتوانی بودن،
تا بنده نشوی آزادی نیابی،
تا پشت بر هر دو عالم نکنی به آدم و آدمیّت نرسی،
و تا از خود بنگریزی به خود در نرسی.
و اگر خود را در راه خدا انبازی و فدا نکنی مقبول حضرت نشوی
و تا پای بر همه نزنی و همه نشوی و به جمله راه نیابی،
و تا فقیر نشوی غنی نباشی،
و تا فانی نشوی باقی نباشی
خدایا!
چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
پروردگارا! من تو را پرستش کرده ام. مشیت پنهان تو شریعت من است. تا روزی که زنده ام در برابر تو خضوع خواهم کرد. اما خداوند پاسخ مرا نداد بلکه مانند طوفانی سهمگین از من گذشت و از دیدگانم پنهان شد.
یک هزار سال بعد برای دومین بار از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا چنین سخن گفتم:
تو مرا از خاک آفریدی و از روح معنوی ات بر من دمیدی و زنده ام کردی، پس همه ی وجودم به تو مدیون است. اما خداوند پاسخ مرا نداد و همچون هزاران پرنده ی بالدار به پرواز در آمد و از من گذشت .
یک هزار سال بعد از کوه مقدس بالا رفتم و برای سومین بار با خدا سخن گفتم:
ای خدا! من فرزند دوست داشتنی تو هستم، با عشق و دلسوزی مرا به دنیا آوردی، با محبت و عبادت ملکوت و ملک تو را به ارث خواهم برد. این بار نیز خداوند پاسخم را نداد و همچون مه، که تپه ها را می پوشاند از چشم من دور شد.
یک هزار سال بعد از کوه مقدس بالا رفتم و برای چهارمین بار با خدا سخن گفتم :
ای خدای من! ای حکیم و دانا! ای کمال و مقصود من! من گذشته ی تو و تو فردای من هستی، من ریشه هایت در ظلمات زمین و تو روشنائی آسمانها هستی. در این هنگام خداوند به سوی من خم شد و واژ گانی شیرین و لطیف بر گوشم نواخت؛ چنان که دریا، رودخانه ی سرازیر شده را در خود فرو می برد، خداوند مرا در خود فرو برد و چون به سوی دشتها و دره ها سرازیر شدم، خدا نیز آنجا بود !
خدایا٬
میخواهم ...
توان آنرا داشته باشم که ادامه دهم.
اگرزمانه بر وفق مرادم نگشت، از نو آغاز کنم.
زیبایی را ببینم، هنگامی که دیگران ناتوان از دیدن آنند.
می خواهم ...
امید رویایی نو داشته باشم٬
و شکیبا،
تا رویاهایم همچنان ادامه یابد.
فر صتی بیابم٬ تا به آن دست یابم.
و خردمند، آنگونه که به آینده چشم داشته باشم.
در لحظه حيراني و گمراهي، فقط خدا را جست و جو کن. او هدايت گر به سوي نعمت هاست. راه درست را از او بخواه چرا که تنها او از پيدا و نهان باخبر است.
درلحظه آرامش، معبود را مناجات کن. او تنها اجابت کننده دعاهاست. براي همه دعا کن به خصوص براي کساني که در حقشان بدي کرده اي و همين طور براي کساني که با تو مشکل دارند و در آخر٬ براي خواسته هاي خودت دعا کن٬ او همه را گوش مي کند.
در لحظه نا اميدي٬ اميدت به خدا باشه. او اميد نا اميدان است و هميشه به ياد داشته باش که "اين نيز بگذرد."
در لحظه تنهايي٬ پروردگار را صدا بزن. او هيچ وقت بنده اش را تنها نمي گذاره. همين الان مي تواني حضورش را در کنارت حس کني. فقط کافي است صدايش بزني. اوتنها يار تنهايي هاست.
در لحظه شکست، مطمئن باش که خداوند دست تو را گرفته و نمي گذارد زمين بخوري مگر آنکه خودت دست او را رها کني. هر شکستي بايد مقدمه اي براي پيروزي باشد.
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)