تو بارون که رفتی، شبم زیرُ رو شُد!
یه بغضِ شکسته رفیقِ گَلو شد!
تو بارون که رفتی، دلِ باغچه پژمرد!
تمامِ وجودم تو آیینه خط خورد!
تو بارون که رفتی، شبم زیرُ رو شُد!
یه بغضِ شکسته رفیقِ گَلو شد!
تو بارون که رفتی، دلِ باغچه پژمرد!
تمامِ وجودم تو آیینه خط خورد!
دل و ديـنم شدو دلبـــر بملامــت برخـاســـــــت
گفت با ما منشيــن كز تو سلامت برخـاســـــت
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق گشت و گل به جوش آمد
دیوانه کؤنول بسدی فغان ایلمه چوخ
راز دلیمی خلقه عیان ایلمه چوخ
خاموش اوتور فیضی ازل تاپ ئوزونو
ابنایی زمانه هم زبان ایلمه چوخ
سید ابولقاسم نباتی
خدای آشنا با عشق و مستی
خدای خالق یکتای هستی
بده به عاشقان عمری دوباره
که آن هم بگذرد در عشق و مستی
یارب چه ها به سینه ی این خاک دان در است
کس نیست واقف این همه راه نرفته را
بهجت تبریزی
ای خرم از فروق رخت لاله زار عمربازا که ریخت بی گل رویت بهار عمربی عمر زنده ام من و زین بس عجب مدارروز فراق را که نهد در شمار عمربدنامی حیات دو روزی نبود بیشآن هم کلیم با تو بگویم چسان گذشتیک روز صرف بستن دل شد به این و آنروز دگر به کندن دل زین و آن گذشت
تا جمال تو بدیدم مست و مدهوش آمدم
عاشق لعل شکربارش گهر پوش آمدم
نامهی عشقت بخواندم عاشق دردت شدم
حلقهی زلفت بدیدم حلقه در گوش آمدم
من كه مشغولم به كار دل چه تدبيري مرا
من كه بيزارم ز كار گل چه تزويري مرا
من كه سيرابم چنين از چشمه جوشان عشق
خلق اگر با من نمي جوشد چه تاثيري مرا
اي خانه روشن؛ شب ويران تو پيداست
آوار ستون هاي هراسان تو پيداست
بر چهره ي بي رنگ بهاري که نداري
حتي ترک خنده ي گلدان تو پيداست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)