مبادا آسمان بیبال و پر بار
مبادا در زمین دیوار بیدر
مبادا هیچ سقفی بیپرستو
مبادا هیچ بامی بیکبوتر
مبادا آسمان بیبال و پر بار
مبادا در زمین دیوار بیدر
مبادا هیچ سقفی بیپرستو
مبادا هیچ بامی بیکبوتر
رونق ساز و سر آواز و سرودی دگری
آفرین بر تو که مجموعه چندیدن هنری
یا رب من اگر گناه بی حد کردم
دانم به یقین که بر تن خود کردم
از هر چه مخالف رضای تو بود
برگشتم و توبه کردم و بد کردم
من نیز چو خورشید دلم زنده به عشق است
راه دل خود را نتوانم که نپویم
هر صبح در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم, او همه من من همه اویم
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی می ای هست در این میکده مستیم
من از پشت شب های بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان غم آمدم
تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
تو یک خاک در کوچه ی زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای دریا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تماشای دریا ببر.
روزگار را ببین پشت می کند به من
فصل گرم زندگی، سرد سرد سرد شد
ازدحام کوچه ها گول من نمی زند
چشم های منتظر، تا ز کوچه طرد شد
داره کلافه ام می کنه این شب بی نام و نشون
دودی چشمای منو به اوج دیدن برسون
این طرفا پرنده هاش ساکت و بی بال و پرن
دیوا گلای مریمو هی به اسارت می برن
نه... گيس هـاي غـزل را نمي كشد ديـگر
كجاست خواهر تنـهايي غـزل، مـادر!
كجاست آن كه مرا مثل آب مي پاشيد
به روي بـاور گل هـاي تـشنـه ي دفتـر
روز و شب غصه و خون ميخورم و، چون نخورم؟
چون ز ديدار تو دورم به چه باشم دلشاد؟
تا تو از چشم من سوخته دل دور شدي
اي بسا چشمة خونين كه دل از ديده گشاد!
حافظ دلشده مستغرق يادت شب و روز،
تو از اين بندة دلخسته به كلي آزاد....
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)