مشاعره

[ghazal_ak]

مرا گفتی که: فردا روز وصل است
امید زیستن چندان که دارد؟
دلم در بند زلف توست ور نه
سر سودای بی‌پایان که دارد؟

[Mahdi Hero]

دل و ديـنم شدو دلبـــر بملامــت برخـاســـــــت
گفت با ما منشيــن كز تو سلامت برخـاســـــت

[vahid_vaezinia]

تو واقف اسرار من آنگاه شوی
کز دیده و دل بنده‌ی آن ماه شوی
روزیت اگر به روز من بنشاند
از حالت شب‌های من آگاه شوی

[ghazal_ak]

یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست
خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست
چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل
کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست

[Mahdi Hero]

تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي
وزان دلخستگانت راست اندهي فراهم
تو را من چشم در راهم

[MaaRyaaMi]

ملتی را رفت چون آیین ز دست
مثل خاک اجزای او از هم شکست

[magmagf]

تو دیگه مال مني فقط براي دل من
همهء لذت بودن با صفاشم مال تو

پای عاشقی نشستن همه شب به انتظار
دل من شکوه نکن رنج ُو غماش مال تو

اون تو رویا توی خوابه تو بیاد اون بشین
نقش رویا رو کشیدن توی رویاش مال تو

[Mahdi Hero]

و در این برج خیال
لنگ لنگان
آه و افسوس به جان
کند و خزان
سوی متروکه ترین طاق سکوت
شاید اگر می رفتم
تو نصیبم بودی
تو که من می دانستم
که غریبانه ترین خواب منی
جای پایت روی شن ها مثل یک معجزه بود
مثل یک آیت سرخ
روی بیگانه ترین صورت خاک
شاید اگر چند قدمی می رفتم
چشت آن صخره ی آلوده به درد
زیر آوار کبود
لای امواج فرو ریحته ی طاق سکوت
رویش چشم تو را می دیدم
من اگر می رفتم........

[sina1415]

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر

سر نکش تا نکشد سر به فلک فریادم

[Mahdi Hero]

من بجا ماندم در این سو, شسته دیگر دست از کارم
نه مرا حسرت به رگها می دوانید آرزویی خوش
نه خیال رفته ها می داد آزارم