تو از پیش من ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر شده اند عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
تو از پیش من ساده نباید بروی
دردمندی به تو دل داده نباید بروی
شعر و شاعر شده اند عاشق زیبایی تو
اتفاقی است که افتاده نباید بروی
یاد داری که زمن خنده کنان پرسیدی
چه رهآورد سفر دارم از این راه دراز ؟
چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید
اشک شوقی که فروخفته به چشمان نیاز
چه رهآورد سفر دارم ای مایه عمر؟
سینه ای سوخته در حسرت یک عشق محال
نگهی گمشده در پرده رویایی دور
پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال
لطفاً دور مرا خط بکش
این درست
که شعرهایم
را با اسم تو می شنایند
و تو شکل دیگر عشقی
و عشق شکل دیگر تو
که شاعرم کردی!
اما
( لطفا دور مرا خط بکش)
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه كار به نام من ديوانه زدند
عجب شعری بود اینتا این
که دردی رسد از اینتا این
Last edited by Gahir; 06-09-2008 at 20:32.
دوباره معجزه کن تا جهان به پا خیزد
زمین به سجده رود آسمان به پا خیزد
پس از گذشتن یک قرن غیر ممکن نیست
که در مقابل آرش کمان به پا خیزد
کمی مقابله کن با پدیده ها نگذار
که موج با کمک ماهیان به پا خیزد
بخواه هر چه دلت خواست از خدا اما
نخواه غیرت آتشفشان به پا خیزد
دلا باغ تماشا را شکستی
بلور آرزو ها را شکستی
نگاه خویش را بیگانه دیدی
چرا آئینه ی ما را شکستی
ياد باد آن كو به قصد خون ما
زلف را بشكست پيمان نيز هم
اعتماد نيست بركارجهان
بلكه بر گردون گردان نيز هم
چون سرآمد دولت شبهاي وصل
بگذرد ايام هجران نيز هم
من پری زاده ی خورشید که فاتح شده ام
تکه ای شیشه ای از قلب تو را توی خیال
تو ولی سنگ شدی قصد شکستن کردی
من تو را خواستم اما تو فقط فکر جدال
لبخند گاه گاهت صبح ستاره بارانبازا كه در هوایت خاموشی جنونم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)