شب زنده داران p30world | بازگشایی هر شب راس ساعت 11 شب

[Mehrshad-msv]

البنزینو سهمیه ال به فنایتال بخیر!

بله بنزین هزاری می شود و قیمت ها بالاتر هم می رود و ما سوار بر این کشتی حالشو می بریم

[Mr_100_dolari]

البنزینو سهمیه ال به فنایتال بخیر!

بله بنزین هزاری می شود و قیمت ها بالاتر هم می رود و ما سوار بر این کشتی حالشو می بریم

خوب اگه 1000 بشه الان 700 رو 200 تومن میخرن ... عجب اشتباهی کردیم موقعه ای که 400 بود و 500 میخریدن نفروختیم پس ...

اگه کسی پیدا میشه بهش کارت بدم بره بفروشه 100 تومن برا خودش 100 برا من فقط به مدت 2 ماه هر روز باید بره تو پمپ بنزین

[Mehrshad-msv]

2:51 AM

و شب بود و آرام و خاموش و تاریک
من بودم و سکوت تو
خاموشی شب صدایم می کرد به عمق تاریک وجودت
تا کشف کنم وجود تنهای تورا
در پس این دیوارها
کنر پنجره های تاریک
و نوری روشن از درونت بر من تابید
مجاز یا مٌجاز
فرقی نمی کند، وقتی شب مال توست

[hp722]

ساعت 2:56 دقیقه ی بامداد

شب همگی بخیر باشه

[Mr_100_dolari]

2:51 AM

و شب بود و آرام و خاموش و تاریک
من بودم و سکوت تو
خاموشی شب صدایم می کرد به عمق تاریک وجودت
تا کشف کنم وجود تنهای تورا
در پس این دیوارها
کنر پنجره های تاریک
و نوری روشن از درونت بر من تابید
مجاز یا مٌجاز
فرقی نمی کند، وقتی شب مال توست

به به ... شما هم باز زدی اون کانال ...

======

شب خوش سید جان ...

[MƐΛИĪИƓĿƐSS]

وقتی جولاهه ای به وزارت رسیده بود. هر روز بامداد برخاستی و کلید برداشتی و در خانه باز کردی و تنها در جا شدی و ساعتی در ان جا

بودی. پس برون امدی و به نزدیک امیر رفتی. امیر را خبر دادند که او چه می کند. امیررا خاطر به ان شد تا در ان خانه چیست؟ روزی ناگاه از

پس وزیر بدان خانه در شد. گوی (گودال) دید در ان خانه چنان که جولاهگان را باشد. وزیر را دید پای بدان گو فرو کرده. امیر او را گفت که این

چیست؟ وزیر گفت یا امیر. این همه دولت که مرا هست همه از امیر است. ما ابتدای خویش را فراموش نکرده ایم که ما این بودیم. هر روز

خود را از خود یاد دهم تا خود به غلط نیفتم. امیر انگشتری از انگشت بیرون کرد و گفت بگیر و در انگشت کن. تا اکنون وزیر بودی.

اکنون امیری !

[dourtarin]

وقتی جولاهه ای به وزارت رسیده بود. هر روز بامداد برخاستی و کلید برداشتی و در خانه باز کردی و تنها در جا شدی و ساعتی در ان جا

بودی. پس برون امدی و به نزدیک امیر رفتی. امیر را خبر دادند که او چه می کند. امیررا خاطر به ان شد تا در ان خانه چیست؟ روزی ناگاه از

پس وزیر بدان خانه در شد. گوی (گودال) دید در ان خانه چنان که جولاهگان را باشد. وزیر را دید پای بدان گو فرو کرده. امیر او را گفت که این

چیست؟ وزیر گفت یا امیر. این همه دولت که مرا هست همه از امیر است. ما ابتدای خویش را فراموش نکرده ایم که ما این بودیم. هر روز

خود را از خود یاد دهم تا خود به غلط نیفتم. امیر انگشتری از انگشت بیرون کرد و گفت بگیر و در انگشت کن. تا اکنون وزیر بودی.

اکنون امیری !

سلام
جالب بودندی

[MƐΛИĪИƓĿƐSS]

سلام
جالب بودندی

سلام خانم دورترین

ممنون نظر لطف شماست

منم ازش خوشم اومد و گفتم بذارم اینجا.انسان باید بدونه کی بوده،کی شده و کی میخواد بشه،و هر کی شد باید بدونه کی بوده
در کل انسان نباید گذشته خودش رو فراموش بکنه

[dourtarin]

سلام خانم دورترین

ممنون نظر لطف شماست

منم ازش خوشم اومد و گفتم بذارم اینجا.انسان باید بدونه کی بوده،کی شده و کی میخواد بشه،و هر کی شد باید بدونه کی بوده
در کل انسان نباید گذشته خودش رو فراموش بکنه

خواهش می کنم
مطالبی از این دست همیشه جالبه

[Mehrshad-msv]

سلام خانم دورترین

ممنون نظر لطف شماست

منم ازش خوشم اومد و گفتم بذارم اینجا.انسان باید بدونه کی بوده،کی شده و کی میخواد بشه،و هر کی شد باید بدونه کی بوده
در کل انسان نباید گذشته خودش رو فراموش بکنه

گذشته فراموشی تاریخ ما است، و ما در گذشته غلط می زنم تا به گذشته بد شکوه خود گرفتار شویم گذشته حالی است که آینده را می سازد، و گذشته زمان نیست در حالی که آینده نیز زمان نیست و زمان فقط وجه دوم عبور از لحظه هاست.
گذشته نیست چون آینده ای نیست و تماما حال هست و هیچ...زمان برای ما مفهوم هست برای آن ها نامفهوم چون ساخته ذهن معیوب من است.